پامو كوبيدم به ديوار كه صداى پرستار اومد-هيسسس!
سريع برگشتم-ببخشيد؟
پرستاره سرى تكون داد و روشو اونور كرد كه پوفى كشيدم و رفتم سمت ميزش و ارنجم و گذاشتم روى ميزش كه بعد چند ثانيه سرشو اورد بالا-بله؟
-هيچى،حوصلم سر رفته
سرشو تكون داد و دوباره سرشو كرد توى كامپيوتر
غر زدم-هى انقدر بد عنق نباش
و صاف وايسادم،همون موقع صداى پاى يكيو شنيدم،سريع رومو برگردوندم كه با ديدن رز و باباش سريع پشت صندليه ى پرستار قايم شدم:-هى پسر تو دارى چيكار ميكنى؟
-هيش هيش جان مادرت هيش
رز باباش و هول داد كه باباش خنديد-باشه ميرم ميرم
و از ديدم خارج شد،رز برگشت و دورو برش و نگاه كرد-هرى؟
سريع از پشت صندلى در اومدم-مرسى خانم پرستار
و براش دست تكون دادم-اينجام
.
صندليى از گوشه ى اتاق برداشتم و گذاشتم كنار تخت مامانش و شونش و گرفتم و نشوندمش،حرف نميزد و همين طور زل زده بود به مامانش
براى خودمم يه صندلى اوردم و نشستم كنارش،بهش نگاه كردم،انگار اصلا تو اين حال و هوا نبود،به دستش كه روى پاش بود نگاه كرد و اروم دستمو گذاشتم روش كه لرزيد و سرشو اورد بالا
لبخند زدم-نگران نباش،اون خوب ميشه
نفسشو داد بيرون-ميدونم،ولى ميترسم
دستشم و دورش حلقه كردم و موهاشو نوازش كردم كه سرشو گذاشت روى شونم:-اون خوب ميشه،بهت قول ميدم
سرشو اورد بالا و بهم زل زد كه بهش نگاه كردم،چشماى عابيش ديوونم ميكرد-قول ميدى؟
اينو بهم گفت كه به زور آب دهنم و قورت دادم-آ،اره
يكم بهم نگاه كرد و بعد خنديد-باز چشمات اونجورى شده
خنديدم-بيخيال
و چشمامو روى هم فشار دادم،يكم سكوت بينمون برقرار شد
-من خوابم مياد ولى خوابم نميبره
اينو گفت،بهش زد زدم،اهان!
دستم و گذاشتم روى گردنش-١
ابرو بالا انداخت كه همين طور اروم اروم شمردم
گردنشو گونشو نوازش كردم كه رسيدم به چشماش-٩ و ١٠
و آروم پلكاشو بستم-حالا سرتو بزار روى شونه امو آروم بخواب
.
سرمو تكيه داده بودم كه پشتيه صندلى كه يهو صداى ناله ى يكى اومد،سريع چشمامو باز كردم كه با ديدن مامان رز كه چشماش يكم باز كرده بودو چيزى رو زمزمه ميكرد سريع سر رز و تكيه دادم به پشتيه صندلى و رفتم سمتش،اصلا حواسم نبود كه منو ميشناسه
زمزمه كرد-آ،آب
سرمو گردوندم كه با ديدن پارچ آبى كه روى ميز بود سريع يه ليوان پر آب پر كردم و دستم و گذاشتم پشت كمرش و اون دستگاه لعنتى كه باهاش نفس ميكشيد و گذاشتم كنار و ليوانو گذاشتم روى لبش
آبو كه خورد سريع اونو گذاشتم روى دهنش و درازش كردم،تازه يادم اومد چيكار كردم،زمزمه كرد-تو...
سريع ازش جدا شدم و رفتم سمت رز-رز پاشو!
و به مامانش اشاره كردم
Rose's POV:
دست و پام ميلرزيد،خب مامانم بيدار شده بودو يه حسى بهم ميگه هريو ديده بود!
صداى لرزونش بلند شد-اون،كى بود؟
با تته پته گفتم-كى كى بود؟
-همون مرده،با چشماى سبز و نميدونم،درست نديدم،فقط،چشماى سبز خاصى داشت
لباسم و توى دستم چلوندم،خدايا
Part 40:
-ام،تو،تو خيالاتى شدى مامان من فقط اينجا بودم!
با همون حال خرابش بهم چشم غره رفت-اون يه مرد بود،نه يه پسر جوون،تو دارى،چيكار،ميكنى رز،اسكارلت پيرز؟
سريع از روى صندلى بلند شدم-ميرم بيدار شدنتو به دكتر بگم!
و سريع از اتاق رفتم بيرون كه هريى دمه در وايساده بود اومد سمتم-نگو كه منو شناخت!
سرمو تكون دادم-شانس اورديم!
سريع گوشيمو در اوردم و به بابام زنگ زدم-بابا مامان بيدار شد،خودت بيا پيشش
چقدر من دختر خوبيم
****
قاشقم و كردم توى بستنيم و كردمش توى دهنم
صداى هرى منو از افكارم در اورد-هى،جريان اون مسابقه ى استعداد يابى چى بود؟
بستينمو قورت دادم كه يهو ياد اون افتادم و اخم كردم-نينا بدون اينكه به من بگه منو ثبت نام كرده
چشماش گشاد شد و لبخندى روى لبش اومد
عينكش و داد بالا و اون دفتر چرمش كه توش داشت مينوشت و بست-اوه!
غر زدم-اوه نداره!من هيچ كارى بلد نيستم بكنم
عينكشو از توى موهاش در اورد ته دسته ى عينكشو بين دندوناش گذاشت-امم
چشمامو روى هم فشار دادم-اگه يه ثانيه ديگه اونو از لاى دندونات در نيارى بهت قول نميدم كه اتفاقى توى محيط عمومى بينمون نيافته
اينو گفتم كه خنديد-الان تو دارى اعتراف ميكنى كه من تونستم با يه عينك تورو تحريك كنم؟
سرمو تكون دادم-من؟
اخم كرد-خانم اسكارلت،تو خيلى پرروعى
لبخند زدم-خودم ميدونم
چشماشو سفيد كرد و بعد چند ثانيه سكوت گفت-بلدى گيتار بزنى؟
-چطور؟
.
Harry's POV:
اون بى تجربه گيتارو توى دستش گرفت،گيتار يكم زيادى بزرگ بود-ميخواى بيام كمكت؟
تيكه مويى كه لجوجانه روى صورتش بودو با فوتش داد عقب-نه من خودم ميتونم
بعد چند ثانيه پوفى كرد و گيتارو ول كرد-نه!من نميتونم!
از جام پاشدم و رفتم سمتش و پشتش قرار گرفتم كه خواست پاشه كه شونشو گرفتم و نشوندمش-بشين
دستم و از دو طرفش اوردم جلو و گيتارو روى دستاش و پاهاش تنظيم كردم
دستش و گرفتم و درست روى گيتار گذاشتم و بعدشم اون يكى دستشو روى سيما-سيما رو فشار ميدى،با نوك انگشتت،هر انگشت براى يه سيمه
سرمو اوردم پايين و تقريبا سرم توى گردنش بودو نفسم ميخورد به گردنش،لرزش دستاشو وقتى ميگرفتمشونو حس ميكردم
اون حس شيطنت توى وجودم ترشح شد،دستم و روى كمرش قرار دادم-صاف باش
با اين حركت سيخ نشست كه دستم و روى كمرش كشيدم،صدام دوباره دورگه شده بود-خب رز،حالا،ما،چيزه،بايد
چشمامو محكم روى هم فشار دادم و تو يه حركت گيتارو زدم-بيخيال درس دادن گيتار!
و كمرشو گرفتم و از پشت بهش چسبيدم و سرمو كردم توى گردنش-من اصلا نميتونم تمركز كنم وقتى كنار توام!
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.