38-library

856 61 0
                                    


Rose's POV:
با بلند شدن زنگ ساعتم از خواب بيدار شدم،غر زدم،خدايا مگه امروز شنبه نيست؟دستم و مثله موش از زير پتو كشيدم بيرون كه سرما تمام وجودمو گرفت،محكم زدم روى ساعت-خفه شو
ملچ مولوچى كردم و با پام پتو رو شوت كردم اونور اتاقم و روى تخت نشستم و چشمامو سفيد كردم-الان كى عه؟
صداى دينگى توى اتاق پخش شد،به گوشيم چشم غره رفتم و با ديدن مسيجى از زين گوشيمو كشيدم
"اميدوارم بازداشتمونو يادت نرفته باشه xoxo"
لبخندى اومد روى لبم،ولى لبخندم محو شد،بازداشت!خداى من،ايندفعه كدوم استاد قراره زجر كشمون كنه؟آقاى برلين؟يا خانم ويكتور؟ارزو دارم اون خانم سوييفت باشه!اون هميشه مهربونه!كلا ادم باحاليه
-آييييييى! بلند داد زدم وقتى پام رفت روى چيزى!خدا لعنتش كنه
لنگون لنگون دستم و به تختم تكيه دادم و خم شدم،اوه!گردنبندم!
گرفتمش توى دستم كه صدايى توى گوشم پيچيد "فرشته كوچولو"
دستمو مشت كردم "خفه شو" زمزمه كردم و رفتم سمت ميز توالتم و كوبيدمش روش،به خودم توى آيينه نگاه كردم و به صورتم دست زدم و نفسى كشيدم
احساس كردم دستى دورم حلقه شد،به سرعت برگشتم ولى هيچكس نبود
"عنكبوت خال خال يشمى" سرم و گرفتم و خم شدم-خفه شو خفه شو
تمام حرفامون اومد توى مغزم "فرفريه جذاب" "كوچولويه بامزه" "دوستت دارم"...
تمام صحنه ها،تمام نوازش كردناش،همه چى!
دستمو بيشتر روى گوشم فشار دادم،زانوهام خم شد"خفه شو خواهش ميكنم،بسه!بسه!نميخوام اين همه خاطره رو!"
****
خم شدم و جوراب سفيدم كه تا روى زانوم بودو كشيدم و صاف كردم،بند كفشم و باز كردم و دوباره محكم بستم
با خوردن دستى به باسنم جيغ كشيدم و پريدم بالا كه اون گوله زرد با لبخند مليح از كنارم رد شد،جيغ كشيدم-تو خيلى عوضى هستى نايل جيمز هوران!
-لطف دارى عشقم
دوويدم سمت و خنديدم
-نميدونم تو كه اينقدر سر و گوشت ميجنبه چرا سينگلى؟
-من علاقه ى بيشترى به فيلماى پورن دارم
-پوكر بهش زل زدم كه شونه بالا انداخت و لبخند زد-چيه؟
.
سرمو به ستون تكيه دادم-پس چرا خانم سوييفت نمياد
صداى زين از زير پام اومد-از كجا ميدونى خانم سوييفته؟
سرمو تكون دادم-بايد باشه من نميدونم
نايل پاشو كوبيد به باسن لويى كه نشسته بود-كارولاين و نيناهم به بازداشت ميان!
لويى سرشو اورد بالا و به نايل نگاه كرد-انگارى اينجا خيلى بهمون خوش ميگذره،براى چى ميخوان بيان؟
نايل-بستيل گفتـ...
زين پريد وسط حرف نايل و به لويى پريد-شايد به تو خوش نگذره ولى به من ميگذره
داد زدم-ميشه لطفااا شما دوتا دعوا رو شروع نكنين؟
زين زمزمه كرد-كوچولو
لويى بهش چشم اره رفت-لاغرمردنى
زين به لويى نگاه معنى دارى كرد
با حس كردن سرديه دستش روى پام پريدم بالا-ووى!
زين دستشو از پايين پام تا رون پام كشيد و بلند شد و كنارم وايساد،با تعجب بهش نگاه كردم كه دستشو روى باسنم كشيد و دور كمرم حلقه كرد،اون داره چيكار ميكنه؟
سرمو انداختم پايين كه نگاهم به لويى افتاد،تا بهش نگاه كردم سريع نگاهش و ازم دزديدو با بند كفشش ور رفت
"بفرماييد خانوما"
با اين صدا سرمو اوردم بالا و فرصت و غنيمت شمردم و از بغل زين در اومدم و به سمت دفترا رفتم
-كارولاين!
اينو گفتم و بغلش كردم و بعد رفتم توى بغل نينا
-شما چرا اومدين؟
نينا-بستيل به مامانم زنگ زده گفته من هم بيام
به كارولاين نگاه كردم كه ابرو بالا انداخت-منم همين طور
-به بازداشت خوش اومدين
به پشت سرشون نگاه كردم،حتما شوخيت گرفته
اون لبخند زد-اميدوارم بهتون خوش بگذره
زين غر زد-خيلى
هرى لباشو خيس كرد،اوه اره!اون هرى بود!
-منم نيومدم شهره بازى!پس ...
به دماغش چين انداخت-اميدوارم از كتابخونه خوشتون بياد
نايل با خوشحالى گفت-خوبه!كتابخونه كوچيكه!
هرى لبخند مرموزى زد و به يه سمت ديگه كه كاملا مخالف كتابخونه بود رفت-كى گفته ما به سمت كتابخونه ى مدرسه ميريم
همه با عجب به هم نگاه كرديم
.
هرى جلوى يه در شيشه اى وايساد كه پشتش يه مكان ديگه بود،من هميشه از اين قسمت مدرسه رد ميشدم ولى زحمت فكر كردن دربارش و به خودم نميدادم!
-همون طور كه ميدونيد مدرسه اى كه توش درس ميخونيد مدرسه اى قديميه و مدارس قديمى هميشه بخش قديمى و جديد دارن
نفس عميقى كشيد-اكثريتشون
نگو اون چيزى كه تو فكرمه...
هرى به سمت راست در رفت-پست اين در قسمت قديميه مدرسس
خم شد و با زدن چنتا عدد رويه يه چيزى در باز شد-به قسمت قديميه مدرسه خوش اومدين!ما تقريبا همه ى بازداشتايه خصوصى رو اينجا ميگذرونيم!
پس بگو چرا بچه ها هميشه ميخواستن خودشونو به هر صورتى شده بازداشت كنن!لعنتييى!
همه با ذوق به هم نگاه كرديم و بعد يكى يكى پشت سره هرى وارد شديم
قسمت قديمى كاملا تميز بود،انگار كه هنوز كلى بچه اينجا درس ميخوندن!و خب در واقع اينجا ماله كلى سال پيش بود
هرى به ذوق و شوق گفت-خب!دنبالم بيايين
و بهم يه نگاه انداخت كه نگاهم و ازش دزديدم،من نميخواستم به اين زودى ببخشمش!تازه جالب اينه كه اون نميدونه من ديدمش!
چشمام گشاد شد وقتى كه اون مثل پسربچه ها دوويد توى يكى از راهرو ها
صداى دادش توى مدرسه پيچيد-بيايين ديگه!من حوصله ندارم منتظرتون بمونم!
بااين حرفش بهمون انگار ادرنالين تزريق شد و دنبالش دوويدم،اين ميتونه جالب باشه!
.
اون بالاخره جلوى يه در بزرگ قهوه اى توقف كرد كه همه وايساديم و نفس نفس زديم،ميشه يكى بهم بگه اون چطورى با كت و شلوار انقدر سريع ميدووه؟
با صداى باز شدن در سرمو اوردم بالا و دست از نفس نفس زدن برداشتم،خداى من!
-به كتابخونه ى عظيم قديمى خوش آمديد!من اسمشو ميزارم سرزمين عجايبه كتاب!
سريع از كنارش رد شدم و به سمت اولين قفسه رفتم و اسم كتابا رو داد زدم"notebook" - "secret garden"
اينجا بهشته!
همه دنبال من وارد شدن
لويى داد زد-مجموعه كتاباى دارن شان!
نايل داد زد-هرى پاتر!
كارولاين از خوشحالى جيغ زد-من ميخوام تا اخر عمرم اينجا بمونم
يه كتابو كشيدم بيرون و شروع كردم به خوندن خلاصش
صدايى از پشتم پروندم-فكر نكنم ما اومديم اينجا كه كتاب بخونيم خانم كوچولو
سريع برگشتم كه بهم لبخند زد و اون چال لعنتيش رفت تو-ما براى بازداشت اومديم خانم پيرزه جوگير
بعد ازم فاصله گرفت و داد زد-اميدوارم از تميز كردن كتابخونه خوشتون بياد
چى
.
"فكر كن يه درصد من اينكارو انجام بدم"
اينو گفتم و كهنه اى كه دستم بودو شوت كردم روى زمين
-اتفاقا خوبم ميكنى
ترسيدم و برگشتم،بله،هرى
-من نميكنم!
اون لبخند زد-توى ميرى بالاى قفسه هارو تمز ميكنى يا من يه كار سخت تر بهت ميدم
لبخند زدم-من دستم به اون بالا نميرسه كه،اونا خيلى بلندن!نياز به نردبون دارم
اون رفت كنار
-بفرما
اولش اخم كردم ولى بعد با ديدن نردبونى كه اونجا بود فحش دادم-عوضى
تنه اى بهش زدم و از كنارش رد شدم-بهت خوش بگذره
-كوچولو
ميخواستم جيغ بكشم و بزنم توى دهنش ولى به جاش نردبونو گرفتم و كشيدم و كنار يه قفسه گذاشتم و بازش كردم
هر پله و دونه به دونه بالا رفتم و با هر پله يه فحش بار جدو ابادش كردم"عوضيه" "كثافته" "مادرساكره" "اشغاله" "حال به هم زنه"
قدمام اروم شد "مهربونه" صبر كن ببينم من دارم چى ميگم؟
دستم و كوبيدم بالا قفسه،اه!
خاك مثله چى رفت توى حلقم،سرفه كردم،صبر كن ببينم...من كى رسيدم بالاى بالا؟
قلبم تند تند زد،اب دهنم و قورت دادم به پايين نگاه كردم،خيلى،فاصله زياد بود،من ميتونستم هريو ببينم كه به دو قفسه اونور تر تكيه داده بودو يكى از كتابا رو داشت ميخوند
دستم داشت ميلرزيد،من از ارتفاع ميترسم!من اونقدر احمقم كه فكر نكردم دارم چيكار ميكنم
خيلى آروم صداش زدم-هرى
مثلا انتظار دارم اون بشنوه؟داره گريم ميگيره!پاهام شروع به لرزيدن كردن
به پايين نگاه كردم-خب خيلى آروم مياييم پايين
يكى از پله هارو اومدم پايين،سرمو اوردم بالا و بهش نگاه كردم،سرتو بيار بالا،بهم نگاه كن!الان واقعا نياز دارم اون بياد كمكم!
اين خيلى عجيب بود ولى اون سرشو اورد بالا و بهم نگاه كرد،اولش لبخند زده بود ولى بعد صورتش نگران شد
زمين دورسرم ميچرخيد،اين فوبياى لعنتيه حال به هم زن
اون سريع كتابو كذاشت سره جاش و اومد پايين نردبون-به من نگو ترس از ارتفاع دارى؟!
به پايين نگاه كردم كه سرشو محكم تكون داد-خب فاك!
بعد دستشو به نردبون گرفت-خب ببين منو،همون جور كه رفتى بالا بيا پايين،من گرفتمش
-ب..باشه
اينو گفتم و يه پله ديگه اومدم پايين،لعنت به اين كه انقدر بلنده!
خواستم يكى ديگه از بله هارو بيام پايين كه صدام كرد-اروم باش
غر زدم-هولم نكن هولم نك...
بلند جيغ كشيدم وقتى كه پله زير پام لرزيد و روى هوا معلق شدم
بلند داد زد-ميگيرمت،من ميگيرمـ...(😂😂)
چشمامو محكم روى هم فشار دادم و بعد حلقه شدن و دستى دورم و فرود اومد روى زمين
-اخ...
اون زمزمه كرد،چشمام و محكم روى هم فشار دادم
-رز،دختر،خوبى؟
تند تند نفس ميكشيدم،اصلا نميتونستم جوابشو بدم
-كمرم...
اينو گفت و احساس كردم روى زمين نشست،من توى بغلش بودم؟اره!
كمرمو نوازش كرد-هى،چشماتو باز كن ببينمت،خوبى؟
چشمامو باز كردم،من الان بايد دردم ميومد يا اون؟درواقع اون بايد دردش ميومد چونكه من توى جاى نرمى فرود اومدم
سرمو اوردم بالا و بهش زل زدم،نفساى داغش كه به گردنم ميخورد يه جوريم ميكرد،صداييى به خودمون اوردمون:-چيـ...واى رز خوبييى؟
نينا و كارولاين به سمتم اومدن كه من سريع از توى بغلش هرى در اومدم و پاشدم و اونم پاشد و سرشو انداخت پايين
نينا بغلم كرد-چيشدد؟؟
صداى دورگه ى هرى بلند شد-از نردبون افتاد
لويى اومد سمتم-چيزيت كه نشد؟
موهامو دادم پشت گوشم-نه،استاد گرفتم
لويى يه نگاه به هرى انداخت و لبخند زد
نايل زينو هول داد جلو
زين-حالت خوبه؟ميخواى يه هوايى بخورى؟
سرمو تكون دادم،اره واقعا نياز داشتم-اره...
-من ميبرمش!
سرمو اوردم بالا وبا تعجب به هرى نگاه كردم
زين-نه من...
اون با عصبانيت گفت-گفتم من!
.
دوباره آب سردو به صورتم زدم،دلم ميخواست يه استخر با آبى اين سردى همينجا بودو سرمو ميكردم زيرشو خودمو خفه ميكردم
بالاخره دست از آب زدن به صورتم برداشتم و دستم و تكيه دادم به لبه ى آبخورى،من هيچوقت توى عمرم نميرفتم دستشويى تا آب به دست و صورتم بزنم،عق!
باد موهامو تكون داد و باعث شد بلرزم
دستش و گذاشت روى شونه ام-ام...
قبل اينكه چيزى بگه پريدم وسط حرفش-دستتو از روى شونه ى من بردار
برگشتم سمتش كه با تعجب بهم نگاه كرد و دستشو برداشت-چيزى شده؟
اخم كردم-هيچى،نه همه چى خوبه
با لحن طلب كارانه اى گفت-هى!اونى كه بايد عصبانى باشه منم!مثلا تو زدى ماشينمو داغون كردى،بعد ميگى بهت دست نزنم؟
احساس منفجر شدن داشتم به خاطر همين رفتم سمتش و داد زدم-اره!نميخوام بهم دست بزنى چونكه نميخوام يكى از اون دانش اموزا باشم كه باهاشون خوابيدى!راستشو بگو!به جز منو آليس با كى خوابيدى؟نكنه خوشت مياد؟دختراى كوچولو كه راحت ميتونى ازشون سوءاستفاده كنى؟"تاكيد كردم"آقاااااا!؟
چشماش گشاد شده بود-تو..تو...
-من؟من چى؟فكر نميكردى بفهمم با آليس خوابيدى؟تو يه عوضى اشغال هستى استايلز!

Teacher Where stories live. Discover now