همين طور به هم زل زده بوديم،دستش و از كمرم كشيد تا گردنم،تمام تنم مور مور شد،با يه دستش صورتم و گرفت و موهامو داد عقب و با با اون صداش كه الان بَم تر از هميشه شده بودچيزى رو گفت كه توان و از بدنم گرفت-تو خوشگل تر از چيزى هستى كه يكى بتونه درك كنه
گونم و نوازش كرد-خيليى،خيليى خوشگل
سرشو نزديكم كرد و دمه گوشم زمزمه كرد-وشيرين و لبشو گذاشت روى استخوان فكم و بوسيدش كه دستش و فشار دادم
دستشو روى نقطه ى حساس پشت كمرم فشار داد كه ناله كردم و پريدم بالا
لباشو از فكم كشيد روى گردنم و آروم آروم روش بوسه هاى آروم زد(:|)،وقتى به استخون ترقوم رسيد سرديه دندوناشو روى خودم حس كردم،اون به من يه لاو بايت داد! تمام بدنم به طور غيرعادى ميلرزيدو يه كرده بود
سرشو اورد بالا،چشاش سبزعابى شده بود،يه تيكه از موهاش روى پيشونيش افتاده بود:-چرا ميلرزى؟
هيچى نتونستم بگم و فقط نفسم و دادم بيرون،اون نفس منو ميبريد،حركاتش،حرفاش،همه چيزش!خودش!كارى ميكرد كه رفتارم دست خودم نباشه!
دستشو روى لبم كشيد،ناخودآگاه كارى كردم كه هيچوقت فكرشم نميكردم انجام بدم،دستش و بوسيدم!اون لعنتى يه كشش خاصى داره و من واقعا نميتونم بى تفاوت باشم،وقتى كه حتى لمسم ميكنه باعث ميشه تنم بلرزه،وقتى باهام حرف ميزنه خدايا
ه-اوه!
اين از دهنش بيرون اومد و من ميتونستم بگم بازم مثله هميشه،قرمز شدم!
فكم و توى دستش گرفت-هى چرا از من خجالت ميكشى؟
نگاهم و ازش دزديدم،و نميدونم چرا
احساس كردم كه اخم كرد-نكنه تو،تو ازم ميترسى؟
چى!نه!
-نه!
سرمو اوردم بالا و بهش زل زدم،پلكاشو محكم به هم فشار دادو سرشو تكون داد و دوباره بهم زل زد،قرنيش بازم اون حالت و پيدا كرده بود
-چشات
تو يه حركت ازم جدا شد و رفت عقب-منو تو
نه اون دوباره نبايد بزاره بره!
ه-من بهت اسيب ميزنم
از پله هاى زمين رقص رفت پايين-من،من متاسفم من نبايد بهت نزديك ميشدم
-تو به من صدمه نميزنى!
تقريبا داد زدم،ولى اون اهميت نداد و تو تاريكى شب ناپديد شد
Harry's POV:
-من نميتونم تحمل كنم
ليام-تو خيلى احمقى هرى
-خفه شوليام من نميتونم بزارم اين اتفاق بيافته اون خيليى جوونه و من ٢٨سالمه
ليام-الان ميخواى چيكار كنى؟
-من واقعا الان نياز دارم...
ليام-به چى؟بخواى همين الان ميتونم بگم يكى بياد پيشتو نيازتـ...
-نه ليام!
ليام-پس چى؟
دستش روى شونه ام قرار گرفت كه سرمو اوردم بالا-من به اون نياز دارم
خم شد جلوم:-منظورت چيه هرى؟
-من نياز دارم با اون باشم،من واقعا ميخوام اونو حس كنم،من فقط به يه بوسه نياز ندارم،من واقعا نياز دارم با اون باشم ميخوام داشته باشمش ولى ميدونم كه نميشه،حتى اگه اون بخواد اونم منو ول ميكنه
ليام-از كجا ميدونى؟
-چونكه همه ى دخترا منو ول ميكنن،من رفتارم دسته خودم نيست
ليام-ولى اون دختر از همين رفتارات خوشش اومده
-چى!
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.