سريع برگشتم و خواستم دستامو از حصار زين در بيارم ولى اون محكم تر منو چسبيد-منو ببوس!
-چى!!
منگ بودم،اصلا نميدونستم چى ميگه
-منو ببوس!
اون دوباره تكرار كرد و من تازه فهميدم چى ميگه
اخم كردم و پسش زدم-نه!
اون سرشو تكون داد و غر زد-پس خودم اينكارو ميكنم
حلقه شدن دستاش دور كمرم و حس كردم و بعد قرار گرفتن لباش روى لبام،نه نه نه!
دستم و محكم زدم به سينش و هولش دادم عقب و تو يه حركت ناگهانى زدم توى دهنش-جرات دارى يه بار ديگه اينكارو بكن
تند تند نفس كشيدم و توى صورت عصبانيش كه به سمت چپ كج شده بود داد زدم
به پشت سرم نگاه كردم،ولى هرى ديگه اونجا نبود
فاك!
با حس كردن چيزى تو گلوم احساس كردم الان بالا ميارم به خاطر همين سريع از محوطه خارج شدم و وارد دستشويى دخترا شدم و دستم و به روشويى گرفتم،لعنتى من چم شده؟
نفس عميق بكش رز اروم باش
-خداى من
دستمو پر آب سرد كردم و زدم به صورتم،تقريبا داشت حالم بهتر ميشد كه با كوبيده شدن دره دستشويى سرم و برگردوندم،زين!
سريع در دستشويى رو بست و قفل كرد،فاك اون ميخواد چيكار كنه؟
اون قيافه ى ديوونه وارى به خودش گرفته بود:
-تو به چه جراتى اونجا زدى توى صورت من؟
به تته پته افتادم-من...من متاسفم...زين
عقب عقب رفتم كه اون به سرعت اومد سمتم-حالا درسى بهت ميگم كه ديگه قهرمان بازى به سرت نزنه!
دستامو اوردم بالا-زين خواهش ميكنمــ...
صدام خفه شد وقتى اون گردنم و محكم بين دستاش گرفت و زدم به ديوار و لباش روى گردنم قرار گرفت
سعى كردم نفس بكشم،گردنشو چنگ زدم-ز...زين
دهنم از درد باز مونده بود ولى اون هنوز گردنم و گرفته بود
لباشو از گردنم فاصله داد و بعد دستشو روى خودم حس كردم،اشكام روى گونه هام ميريخت ولى هيچكارى نميتونستم بكنم،هيچكس هم داخل دستشويى نبود
-به خدا-اگه يه بار ديگه-از كاراى من سرپيچى كنى يا با من بدرفتارى كنى-كار بدترى باهات ميكنم!
بعد گفتن اين دستاشو از دورم باز كرد كه افتادم روى زمين دستشويى،چشمام سياهى ميرفت
گردنم و ماليدم و هوا رو كشيدم توى ريه هام و اون از دستشويى خارج شد
دستم و به زمين گرفتم،زين چشه؟اون لعنتى چطور تو يه روز انقدر عوض شد؟چرا انقدر عوضى شد؟
افكارم و پس زدم و سعى كردم از روى زمين پاشم،زير شكمم بدجور تير ميكشيد انگار كه يه چاقو كرده باشن توش!
-رز!
با صداى آشناى نينا سرم و اوردم بالا و اسمشو ناله كردم-نينا
اون به سرعت سمتم اومد و منو به اغوشش كشيد-اون چيكار كرد؟تا شنيدم سريع اومدم!
تا الان از اومدن نينا خوشحال بودم ولى وقتى شنيدم كه گفت"تا شنيدم"قيافم اب رفت،پس الان توى تمام مدرسه جريان دعواى منو اون گشته!
لباس نينا رو چنگ زدم-من...من ميخوام برم خونه...
كمرم و نوازش كرد-حتما!
***
دستم و روى شكمم كشيدم-اين دل درد لعنتى تمومى نداره
نينا سرشو از توى كتاب دراورد-حالت تهوع رو هم اضافه كن
كتابشو ورق زد و رفت صفحه ى بعدى-اگه اين يه فيلم بود حتما تو باردار بودى
-هييييى!
بلند ميخندم و بالشتم و پرت ميكنم سمتش كه تو يه حركت بالشتو تو هوا ميگيره و ميخنده-يا شايدم واقعا باردار باشى
-مسخره نك...
يهو با به ياد اوردن چيزى احساس كردم دنيا دور سرم ميچرخه:
-هى رز خوبى؟
-رز؟
-احمق صدامو ميشنوى؟
.
الان تقريبا ٦صبحه و منو نينا تصميم گرفتيم كه امروزو بيخيال مدرسه بشيم و اون اول صبح رفته بود براى من يدونه...خداى من از به زبون اوردنش خجالت ميكشم!اره اون رفته بود براى من يه بيبى چك بخره!و الان من ميخواستم جوابشو ببينم
اگه مثبت باشه چى؟
چشمامو بستم و بيبى چك و اوردم جلوم؛خب رز!الان تو چشماتو باز ميكنى و ميبينى كه چى در انتظارته!هيچى نيست اين فقط يه مسموميته و...
-فاك!
با باز كردن چشمام و ديدن دوتا خط روى بيبى چك داد زدم
Harry's POV:
با انگشتام روى ميز ضرب رفتم و اخمم رو غليظ تر كردم
لبم و خيس كردم-آقاى پاركر اگه ميخواين حرف بزنين ميتونين از كلاس من گمشين بيرون
جيمز سيخ سره جاش نشست-نه استاد!ببخشيد!
و بعد سرشو انداخت پايين،فكر كنم همه فهميده بودن امروز سگم چونكه كلاس تو ساكت ترين حالت ممكن بود
كه صداى مسيج گوشيم سكوت و شكست
چشمامو و سفيد كردم و گوشيمو از جيبم در اوردم
"ميتونم باهات حرف بزنم؟"
اين پيام از رز بود،فكم منقبض شد با به ياد اوردن ديروز
"من علاقه ى به حرف زدن با تو ندارم"
براش سند كردم و محكم گوشيمو كوبيدم روى ميز كه همه ى بچه ها پريدن
زمزمه كردم-ببخشيد...
گوشيم دوباره دينگ دينگ كرد،چنگش زدم و سايلنتش كردم،ولى همش نگاهم بهش بود،بالاخره كه ميخونمش!!!
دستم و بردم سمتش:"هرى اين مهمه"
با اين مسيجش گوشيمو گذاشتم روى ميز و با دستام صورتم و گرفتم-خدايا!
موهامو دادم عقب و دستامو توى موهام نگه داشتم به بچه ها كه با تعجب بهم زل زده بودن نگاه كردم
سعى كردم لبخند بزنم-نظرتون درباره ى اينكه به استادتون يكم كمك كنين و درسو بزارين كنار چيه؟
با اين حرفم همه ى بچه ها كتاباشونو محكم بستن كه بلند خنديدم-رضايتتون كاملا مشخصه
از جام بلند شدم و رفتم روبه روشون و روى لبه ى ميزم نشستم و دستم و گذاشتم روى خودم،اين يه عادته:
-خب من الان يه دوست دختر دارم
همه ى بچه ها اوو كشيدن،قرمز شدن گونه هامو حس ميكردم
دست كردم توى موهام كه يكى از بچه ها داد زد-خب؟توى بفاك دادنش مشكلى پيدا كردى استاد؟
سريع با خنده گفتم-نه!
قيافم با به ياد اوردن اون اتفاق كش رفت،سعى كردم جورى بگم كه بقيه نفمن اون رزه!:
-خب در واقع چند روز پيش من اونو تو يكى از پارتيا ديدم كه داره يكيو ميبوسه
كلاس ساكت شد
صداى يكى از دخترا بلند شد-باهاش حرف زدى؟
سرمو تكون دادم-نه!ولى اون بهم مسيج داده كه ميخواد ببينتم،و مهمه
صداى كمرون بلند شد-اون دوستتون داره؟
اخم كردم-نميدونم،فكر كنم اره
ادامه دادم-فكر كنم دوستم داشته باشه،چونكه من ادم ايده الى براش نبودم و اون قبول كرد با من باشه،در حدى كه خودش ازم خواست
صداى يكى از پسرا بلند شد-او لالا!اون حتما عاشقته
ميخندم-فكر كنم اره!
صداى اروم يكى از دخترا بلند شد-خب برو پيشش،تو هم بهش بگو كه دوستش دارى و برات مهمه!
سرمو اوردم بالا و با تعجب بهش زل زدم-جدى؟
اون اخم كرد-اره!مگه نميگى دوستش دارى؟دوستش دارى ديگه؟
بدون مكث گفتم-من عاشقشم!
اون دختر لبخند زد-خب برو پيشش و نزار اون پسره كه بوسيدتش اونو ازت بدزده
با اين حرفش همه ى كلاس سرصدا كردن و خنديدن ولى من فقط لبخند زدم و زير لب از اون دختر تشكر كردم
****
به دره كافه نگاه كردم و باز رفتم عقب،اه اصلا چرا اومدم،به جاش بايد توى اتاقم لم ميدادم و ...
هيچ گوهى نميخوردم!
سريع وارد شدم،همون اول ديدمش،صندليش روبه رويه در بود،اون يه جين آبى يخى با يه لباس استين بلند مشكى پوشيده بودو بازم مثله هميشه داشت با انگشتاش ور ميرفت
با قدماى بلند به سمتش رفتم،دستم و گذاشتم روى ميز-سلام
و نشستم
اون سريع سرش و اورد بالا و با دهن باز بهم زل زد،اخم كردم-فكر نكنم براى نگاه كردن بهم صدام كرده باشى
اونم اخم كرد و نگاهشو ازم دزديد،اه گند زدم:
-اگه انقدر تحمل كردنت برام سخته ميتونى برى
پامو كوبيدم زمين و با دندوناى روى هم گفتم-رز
اون گوشيشو از جيبش در اورد و يكم باهاش ور رفت،داشتم عصبى ميشدم
يهو گوشيشو سمتم گرفت كه چشمام گشاد شد:
-نميخواد بخورتت،بخونشون
گوشيشو ازش گرفتم،اين پى اما چى بودن؟؟با ديدن هر عكس سينم تند تر بالا پايين ميشد
سريع سرمو اوردم بالام-اون ك...
رز سريع پريد وسط حرفم-اون زين بود!
****
Rose's POV:
با لمس كردن گردنم از طرفش قلقلكم گرفت و سرمو انداختم پايين و سعى كردم روى تمريناى جلسات تنبيه تمركز كنم
اره!هرى بهونه اورده بود و چنتا از دانش اموزا رو براى روز اخر مدرسه كه بعدشم تعطيلات كريسمس بود نگه داشته بود و يكيشون من بودم
ياده حرف اون روزش افتادم،الان تقريبا ٥روز از اون روز ميگذره و منو هرى درسته خيلى كن با هم ارتباط داريم ولى رابطمون قوى تر شده ولى...
هنوز يه مشكل بود كه من بهش نگفته بودم
-FLASH BACK-
-ولى ما نميتونيم با هم باشيم،اون به مدير ميگه...تو شغلتو از دست ميدى هـ....
انگشت اشارشو گذاشت روى لبم-مگه حتما بايد بفهمه كه منو تو با هميم؟
لبخندى روى لبش نشست-خب ما ميتونيم جلوى اون با هم بد باشيم و خب
اخم كردم-من...منظورت چيه؟
صورتم و نوازش كرد-اون حتما لازم نيست بدونه كه منو تو رابطه داريم،ما قايمكى با هم ارتباط برقرار ميكنيم!
-NOW-
مشكلى كه فكر نكنم بتونم بهش الانا بگم
كه درباره ى بچه اى بود كه توى شكمم بود!
با قرار گرفتن لباش روى گردنم لبم و گاز گرفتم تا ناله ام در نياد-فاك
ميزم و فشار دادم و اسمشو ناله كردم-هرى!
درسته اون منو نشونده بود ميز اخر يه سالن بزرگ و با من فقط ٣-٤ تا بچه بوديم. ولى بازم اون خيلى بود!
دمه گوشم زمزمه كرد-من ديگه نميتونم صبر كنم!
ريز خنديدم-بهتره شلوارتو فيلا نگه دارى استاد استايلز،چونكه بقيه ى بچه ها هم الان توى كلاس هستن و تا الان شك كردن!
اون دستشو روى كمرم كشيد و اورد بالا و گردنم و توى دستش گرفت و مكيد-حاظرم همه بفهمن!
پامو چنگ زدم و سعى كردم ناله نكنم،فاك ما سره كلاسيم!
تو يه حركت اون ازم جدا شد كه لبمو گاز گرفتم
اون دست توى موهاى به هم ريختش كرد دادشون عقبو به سمت ميزش كه اول سالن بود رفت،من از اين فاصله هم ميتونم شلوار باد كرده اش رو ببينم!
اون با صداش كه حالا دورگه شده بود گفت-ميتونين از...برين
بچه ها با تعجب سرشونو اوردن بالا و يكيشون گفت-مگه تنبيه تا ساعت ٨نبود؟الان ٦عه؟
هرى عصبى خنديد-اگه بخواين ميتونين بمونين!
با اين حرف هرى همه بلند شدن و با داد زدن كريسمس مبارك سريع از كلاس رفتن بيرون
كلاس تقريبا خالى شده بود و فقط منو هرى توى كلاس بوديم،و صد البته لبخند شيطانى هرى!
اون به سمت در رفت و تو يه حركت قفلش كرد-حالا منو توييم!
اينو گفت و تقريبا با سمت من پرواز كرد!
البته راه ميزش تا من خيلى بود،به خاطر همين من هم سريع بلند شدم و به سمتش رفتم،تقريبا داشتيم ميدوويديم تا به هم برسيم،نميدونم اين اشتياق از كجا اومده بود؟
فقط ديدم كه پريدم بغلش و پاهامو دور كت و شلوار گوچيش حلقه كردم و اون منو محكم روى يكى از ميزاى دانش اموزا كوبيد و شروع به بوسيدن گردنم كرد
---
غوداااا:)
با توجه به درخواست شما مشكل زين تا حدودى فيلا داره تموم ميشه:)
قسمت بعد درتى خواهيم داشت اوكى باى،گيرم ندين رز بارداره زن باردار ميتونه رابطه داشته باشه:|عيش:|
با نظراتتان مارا مستفيض(؟:|املام داغونه:|)كنيد
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.