32-Revenge

856 59 0
                                    


Rose's POV:
دستمو روى پام كشيدم كه درد زيادى رو حس كردم
گرميه دستى رو روى شونه ام حس كردم،لويى،اون جلوم زانو زد كه سرمو اوردم بالا
"ميدونى اين احمقانه ترين كارى بود كه تو عمرم از تو ديدم؟"
سرمو تكون دادم "اره"
دستشو روى پام گشاد كه از درد ناله كردم "بايد برى بيمارستان"
پوزخندى زدم "به خاطر چند تيكه شيشه كه رفته تو پام؟"
يه تيكه از شيشه هاى توى پامو در اوردم و شوت كردم اونور"فكرشم نكن"
دلم خالى شد وقتى دستشو اورد بالا و روى رونم گذاشت و يه تيكه شيشه رو بيرون كشيد
"درد داره" اشك توى چشمام حلقه زد
با شستش رونم و نوازش كرد،بدنم لرزيد،صداش كردم-ل-لويى
با حس كردن گرميه لباش روى رونم دستشو فشار دادم-فاك!
روى هر كدوم از زخماى پام بوسه هاى پى در پى ميزد،با هر بوسه اش بدنم به لرزه ميافتاد،اسمشو زمزمه كردم-لويى،خواهش ميكنم
لبشو كشيد روى رونم كه پريدم عقب،دستاشو گذاشت روى رونم و از زمين فاصله گرفت ووسط پاهام قرار گرفت،چسبيده بودم به صندلى،من نميخواستم اين اتفاق بيافته!
دستشو اورد نزديك و پشت دستشو كشيد روى گردنم،لبامو محكم روى هم فشار دادم،با قرار گرفتن لبش روى گردنم تقريبا داد زدم-لويى!
اون محلى بهم نداد و لباشو روى لبم فشار دادم،فكر كنم لبم پاره شد
دستم و روى سينه اش فشار دادم،دستم و مشت كردم و كوبيدم روى سينه اش،كمرمو محكم فشار داد كه از درد دهنم بازشد و توى دهنش ناله كردم،نه نه نه نه!منو لويى!نه!هيچوقت!لعنتى هيچوقت،اون دوست منه!
خودشو محكم به من فشار داد كه دستم و اوردم بالا و شونه اشو گرفتم
لبشو از لبم جدا كرد كه با دهن باز بهش زل زدم،فكش منقبض شد
نوك انگشتاى سردش روى صورتم باعث شد قلقلكم بياد،موهامو داد پشت گوشم
مطمئنم بودم كه اون ميخواد يه چيزى بگه،دهنش و باز كرد ولى موقف شدو تو يه حركت ولم كرد و از كلاس رفت بيرونو درو محكم به هم كوبيد و منو با دهن باز وسط كلاس تنها گذاشت
Harry's POV:
به برگه هاى توى دستم نگاه كردم و سرمو تكون دادم،با خوردن بدنى بهم به خودم اومدم،دستم و روى شونه ى طرف گذاشتم و گرفتمش كه نيافته-هى!
اون سرشو اورد بالا،اوه،اون لويى بود،اون چش بود؟
-هى پسر خوبى؟
با صداى دورگه اى جوابمو داد-بله استاد
و از بين دستام در اومد،به جلو تلو تلو خورد-هى مطمئنى؟
برگشت و لبخنده به زور بهم زد،چشماش برق ميزد،من حلقه هاى اشك و ميتونستم توى چشماش ببينم-عاليم،شك نكن استاد
دستشو اورد بالا-تا بعد
و از كنارم رد شد
سرمو تكون دادم،من ديوونه شدم يا اون واقعا داغون شده بود؟
به جلو نگاه كردم،خب اون فقط ميتونسته از اون كلاس اومده باشه بيرون
به سمت كلاس رفتم و از لاش كه باز بود به داخل نگاه كردم،به!خانم اسكارلت!اون داشت چيكار ميكرد؟
اون بله،اون داشت خورده شيشه هاى ماشين لعنتيه من و از پاش در مياورد
لبخندى از روى حرسم زدم،يه بچه بازى بهت نشون بدم حال كنى
همون موقع يه نقشه اى به ذهنم رسيد كه چشمام گشاد شد،عاليه!
Part 49:
Rose's POV:
خدايا تموم شد بالاخره،و پامو ول كردم و سرمو تكيه دادم به ديوار
صداى غيژ در بلند شد،اون حتما لويى بود
بدون اينكه چشمامو باز كنم گفتم-لويى ما بايد با هم حرف بزنيم
و چشمامو باز كردم و با ديدن كسى كه دمه در بود تقريبا اسمشو جيغ زدم-هرى!
لبخنده مهربونى زد،چشمام درست ميبينه؟
احساس كردم چشمام از كاسه در ميان وقتى گفت-اومدم پاهاتو باند پيچى كنم و كمكت كنم و جعبه ى كمك هاى اوليه رو اورد بالا
يا اون خيلى مهربون بود يا اون خيلى مهربون بود!هيچ نظر ديگه اى ندارم
اون اومد سمتم و جلوم زانو زد-پاتو ببينم
يكم ترديد كردم كه دستش و اورد حلو و پامو كشيد جلو-ايى!
اون چرا انقدر وحشيانه رفتار ميكنه؟
با سوزش پام داد زدم-فاككك!
Harry's POV:
خنده ى ريزى كردم،اخ هرى استايلز
باند و از جعبه ى كمك هاى اوليه در اوردم و روش گذاشتم كه دوباره جيغ كشيد-هرى!
سرمو اوردم بالا و لبخندى بهش زدم-ببخشيد عزيزم
چشماش از ترس گشاد شد،و اون حالا فهميد نقشه ى من چى بود
تند تند شروع به حرف زدن كرد-هرى هرى تروخدا!من معذرت ميخوام
بتادين و ريختم روى يه قسمت از پاش كه زخم بزرگى داشت-واى!
اون اينو گفت و خم شد جلو و شونه امو گرفت
سرمو اوردم بالا و با لبخند بهش زد زدم،پشت گردنم گرم شد وقتى نگاهم به سينه هاش افتاد،نه!هرى!الان وقت انتقامه!
باند و روى پاش گذاشتم و خب ايندفعه ملايم تر اينكارو كردم كه شونه امو فشار دادم،ولى هنوز كار من تموم نشده
دستم و گذاشتم روى دستش و از روى شونه ام برداشتمش و بلند شدم-ساعتو ببين،ببخشيد عزيزم ولى مثله اينكه ديرممم شده
و خم شدم،اشك توى چشماش حلقه زده بود-هر چيزى يه جوابى داره
اضافه كردم-عزيزم
گونه اشو با دستشم گرفتم كه لباش غنچه شد،صورتش خيلى بامزه شده بود
تا به خودم اومده ديدم كه لبام و گذاشتم روى لباش،دهنم و باز كردم و لباشو مكيدم،خب،باشه من نميدونم چرا اينكارو كردم اين قرار بود يه انتقام باشه!
لبامو كشيدم عقب كه سرش همراه من كشيده شد جلو و ميخواست جلوى رفتنم و بگيرن-نه نه نه نه
و صاف وايسادم-فكرشم نكن كه بهم نزديك بشى
و دستم و براش تكون دادم-خداحافظ سوييتى

Teacher Where stories live. Discover now