لبخندى اومد روى لبش كه تمام تنمو لرزوند
-فاك...
****
سريع بند كفشامو بستم و از خونه خارج شدم كه صدايى پروندم-سلام بيبى گرل
برگشتم-زين
اخم كردم-اينجا چيكار ميكنى؟
اون نزديكم شد و كمرمو گرفت و منو به سمت خودش كشيد-بداخلاق نباش دختر خانم
دست به سينه شدم،يعنى واقعا بايد تا مدرسه با اين برم؟اونم با چسبيدنش بهم؟
-چرا موتورتو نياوردى؟
با اخم بهش گفتم
ابرو بالا انداخت-چونكه نياوردم؟
-مسخره
گفتم و سعى كردم تند تر راه برم كه از بغلش در بيام،اين واقعا ديوونه كنندس
فكر كنم متوجه شد چونكه اونم تند راه رفت و ايندفعه دستمو توى دستش گرفت و تا رسيدن به مدرسه دستمو گرفته بود
-خب من كلاس دارم بايد برم!
اينو گفتم و خواستم ازش جدا شم كه گرفتم-تو هنوز وقت دارى تا برى به سمت كلاست!نظرت چيه بريم يكم با بچه ها حرف بزنيم؟
غر زدم-زين...
دستم و فشرد-بريم باهاشون حرف بزنيم؟؟
اين يعنى تنها جوابم بايد بله ميبود!
-بريم
اينو گفتمو كنارش قرار گرفتم كه دستش دورم حلقه شد،لعنتى اگه ميشد همينجا هولش ميدادم عقب و يه چك توى صورتش ميزدم!
-سلام بچه ها!
صداى اون بلند شد و همه ى بچه ها سراشونو اوردن بالا
نايل با لبخند گفت-اوه زين،و رز
ابرو بالا انداخت-چ خبرا؟
دست زين دور كمرم سفت تر شد-هيچى،كلاس چى دارين؟
اون گفت و كنار بچه ها دور ميز داخل كتابخونه نشست،منم خواستم سريع دورش بزنم و كنار نينا اينا بشينم كه دستم كشيد شد-همينجا ميشينى
اخم كردم،اون خيلى زورگو بود!اون داشت مثله يه صاحب و يه حيوون خونگى با من رفتار ميكرد
اون به پاش اشاره كرد-بشين اينجا
چشمام گشاد شد
صداى لويى پروندم-من هنر دارم الان
نفسمو دادم بيرون و روى پاى زين نشستم و اونم دستشو دورم حلقه كرد و بعد روى رونم گذاشت
به لويى نگاه كردم كه با اخماى تو هم به دست زين نگاه ميكرد
زين ادامه داد-اره منم با تو هنر دارم لويى
گوشيم توى جيبم لرزيد،سريع درش اوردم،نينا بود
"اينجا چ خبره؟"
سرمو اوردم بالا و به نينا نگاه كردمو بعد به زين
بچه ها مشغول صحبت بودن
براش تايپ كردم:"فقط بدون به گا رفتم"
زين سرشو اورد بالا و به دستام كه سريع تايپ ميكردن نگاه كرد
"لعنتى من بعدا جوابتو ميدن جوابمو نده!"
و سريع پيامامونو دليت كردم و رفتم توى پياما بابام و براش يه چيز نوشتم
"مامان خوبه؟"
وسريع سند كردم
-تو دارى تو اون گوشى چيكار ميكنى؟
سريع قفلش كردم-ها؟هيچى
اون دستشو اورد بالا-بدش به من ببينم
-زين شوخى ميكن...
ز-گوشيتو بده به من!
سريع دستم و گذاشتم و روى دكمه ى گوشم و با تاچ بازش كردم و دادمش دستش،نميخواستم رمزمو ياد بگيره!
-به بابات مسيج دادى
با سوءظن بهم نگاه كرد-بگيرش
و دادش دستم،خداى من شانس اوردم!
سرمو اوردم بالا و به نينا كه با چشماى گشاد بهم نگاه ميكرد زل زدم"بهت گفتم!"
****
سريع از كلاس خارج شدم و به سمت كافه ى مدرسه رفتم و يه قهوه سفارش دادم
گوشيم توى جيبم ويبره رفت
دوتا مسيج داشتم
"من كنار ابشار مصنوعيم،بيااونجا" اين از نينا بود
و بعدى از هرى!
"امشب ميتونى باهام بياى بيرون؟"
اه لعنتى!لعنت بهش من ميخواستم باهاش برم
"من امشب بايد پيش مامانم بمونم،جبران ميكنم"
من دروغ گفتم
با صدا زدن اسمم سريع رفتم و قهوه امو گرفتم
"اشكال نداره عزيزم"
برام اومد،دلم ميخواست از جوابش جيغ بزنم!
سريع ازش اسكرين شات گرفتم و بعد پياماشو پاك كردم!بدبختيه ها!
از كافه خارج شدم
اين مدرسه خيلى بزرگه!تازه بخشاى زيادى هم داره و حياط خيلى بزرگ!تو حس ميكنى كه انگار چنتا مدرسه كنار همه!ولى خب بالاخره به ابشار مصنوعى رسيدم و نينا رو ديدم كه روى لبش دراز كشيد و يه دستش تو آبه و چشماش و بسته
به سمتش رفتم-سلام
اون سريع چشماشو باز كرد-رز!
و سريع نشست كه منم جلوش نشستم:
-چخبره؟
سرمو تكون دادم-حتى فكرشم نميكنى
و گوشيمو باز كردم،تمام پياما رو بهش نشون دادم و جريان و براش تعريف كردم و اونم هر ثانيه چشماش كشاد تر ميشد-مطمئنى اون زين بود؟
سرمو تكون ميدم-دختر وت ده فاك؟معلومه زين بودو الانم كه ميبينى!اون صبح مثله يه نگهبان دمه خونم ايستاده بود!و بعد اون كاراش!
اون دستاشو عصبى توى هوا تكون داد-مطمئنى؟شايد اون يه داداش دو قلو داره و...
باز اون حرفاى عصبى بودنش شروع شد-نينا!
اون دست كرد توى موهاش-باشه باشه ببخشيد
گوشيم دينگ صدا داد-باز كيه؟
گفتم و گوشيمو باز كردم،نه!اه!
نينا-زينه؟
سرمو اوردم بالا-اره خودشه
پيامشو خوندم-اون ميگه امشب يه پارتى هست كه منم بايد باهاش برم
چشمام با خوندن حرف اخرش گشاد شد-به عنوان دوست دخترش!
Harry's POV:
كوشيم و محكم زدم روى ميزد:-خسته شدم!
اينو گفتم و سرمو روى ميز گذاشتم و تا خواستم يه چرت بزنم دره كلاسم زده شد-بيااااا تووو
با كلافگى گفتم و سرمو اوردم بالا،با ديدن جثه ى تاملينسون سريع صاف نشستم-تاملينسون!چيشده؟
اون پسر اومد توى اتاق و درو بست-استاد من با شما حرفايى داشتم
اون كوله اشو روى شونه اش جابه جا كرد-اجازه هست؟
-اره!بله معلومه
وسريع بلند شدم
كه اون روى يكى از صندليايه كلاسم نشست و منم رفتم و روى يكى از صندليا كه جلوش بود نشستم-ميشنوم
اون لبشو خيس كرد و با انگشتاش ور رفت-شايد فرض كنين كه من يه عوضيم كه ميخوام فضولى كنم و عوضى بازى در بيارمو ميدونى...
اخم ميكنم،اون درباره ى چى حرف ميزنه
اون با انگشتاش روى ميز ضرب رفت-ولى اون دختر براى من مهمه،و ميدونم همون قدر كه براى من مهمه براى شما هم مهمه!
اون سرشو اورد بالا كه نورى كه از پنجره ميومد و اتاق تاريك رو روشن ميكرد مستقيم خورد توى چشماى آبيش،اون چشماى قشنگى داشت:
-اين درباره ى رزه استاد
Rose's POV:
-تو كجايى احمق؟
قبل از اينكه براش سند كنم يكم فكر كردم،نه مرسى من نميخوام يه سگ اخلاق امشب با خودم داشته باشم!
اديت كردم:-كى مياى دنبالم عزيزم؟
براش سند كردم ولى جوابى برام نيومد
زمزمه كردم-حال به هم زن
دستمو دورم حلقه كردم و توى پياده رو راه رفتم،اره من با يه لباس شب بنفش تيره ى كوتاه كه تا بالا زانوام بود داشتم توى پياده روعه دمه خونمون راه ميرفتم و منتظر اقاى عوضى بودم!
صداى بوقش از اون حالت درم اورد و سريع برگشتم،اوه خوبه خوشحالم اون با موتورش نيومده و من يه ماشين جلوم ميديدم!
سوار ماشين شدم-بالاخره!
سرمو اوردم بالا و بهش زل زدم،اون با كت اسپرتش و شلوار جين پاره و تى شرت چسبون مشكى جذاب شده بود،مخصوصا با اون تيكه مويى كه هميشه روى پيشونيشه،و صد البته مژه هاى بلندش
البته اينا تا زمانى براى من جذابيت داشت كه اون يه عوضى نبود!
بى توجه نگاهم و ازت گرفتم-نميريم؟
-خوشگل شدى
با پررويى گفتم-بودم!
خنديد و دستش صورتم و لمس كرد-اره!يه عروسك خوشگل
با حرفش احساس بدى بهم دست داد
اون فكم و گرفت و برم گردوند سمت خودش،با حس كردن لباش روى لبام ميخواستم بالا بيارم
دستم و روى شونه اش فشاردادمو سعى كردم هولش بدم عقب ولى اون بى توجه به من لب پايينيمو مكيد و دستشو دور كمرم حلقه كرد و اون يكى دستشو روى رون لختم گذاشت
من اصلا از اين موقعيت لذت نميبردم،و اگه ميشد همين الان از ماشين پياده ميشدم!
با تكون خوردن دستش روى رونم پريدم بالا،اون دستشو به سمت داخل برد،خداى من
لباش و از روى لبام جدا كرد و با دستش گردنم و گرفت و مكيد،اين كبود ميشه احمق!
با قرار گرفتن دستش روى خودم سريع هوا رو توى ريه هام كشيدم و دستم و روى دست گذاشتم-زين!
اون با اين حركتم ازم جدا شد و با چشماى خمارش بهم زل زد
-زين لطفا
اون لبشو خيس كرد و بدون حرفى ازم فاصله گرفت و ماشينو روشن كرد
پاهامو محكم به هم فشار دادم و ناخونامو روى رونم كشيدم
لبمو محكم گاز گرفتم،من كاملا مطمئن بودم اون منو فقط به خاطر نيازش ميخواد
نفسمو فوت كردم بيرون،نه رز؛تو بايد قوى باشى
سرم و به شيشه ى ماشين تكيه دادم و تا مقصد ساكت موندم
****
-اين بازى مسخره متنفرم
اينو گفتم و با ليوان مشروبم ور رفتم،همه دور يه ميز نشستيم بوديمو داشتيم اين بازى مسخره رو ميرفتيم،فقط براى اينكه مشروب يادى اورده بوديم و يه جورى بايد تموم ميشه
و تنها راهم همين بود،همه هم كه يه مشت عوضى!مطمئنم طى يه دور همه مشروبا تموم ميشه!
هركس بايد يكى از بدترين كاراى زندگيشو ميگفت و مشروبشو بالا ميرفت و هر كسى اونكارى كه اون كرده بودو كرده بود بايد مشروبشو ميرفت بالا
-من براى يكى دوبار ساك زدم
با اين حرف يكى از بچه ها اب دهنم ميپره توى گلوم
صداى خنده ى بقيه گوشم رو ميگيره،مخصوصا نايل كه الان چسبيده بهم
-كر شدم نايل
اخم كردم و به زين كه جلوم بود نگاه كردم،البته خوشحالم كه نايل هست،اون منو يكم از زين جدا كرد
سه تا از دخترا ليوانشو رفتن بالا
ريز ريز خنديدم
نايل پهلومو سوراخ كرد-مايكو نگا،داره با خودش كلنجار ميره كه نوشيدنيشو بره بالا يا نه
ريز ريز خنديدم-اون حتما براى جيك ساك زده
و منو نايل ريز ريز ميخنديم،تقريبا دو نفر رد شده بودن و بقيه مشروبشونو برده بودن بالا -من تا حالا به يه دختر تجاوز كردم
با اين حرف تنم ميلرزه و به اون پسرى كه اينو گفت زل زدم
ناخوداگاه از دهنم پريد-تو يه عوضى هستى
نوشيدنيشو رفت بالا-ميدونم
همه ساكت بودن،اون پسر با صداى تقريبا بلندى گفت-كسى نبود؟
همه سكوت كرده بودن،اون شونه بالا انداخت-خب بريم نفر بعدى
سرم و انداختم پايين و با انگشتام ور رفتم،صداى دخترى بلند شد ولى صداى اشناى زين پريد وسطش-من اينكارو انجام دادم
به سرعت سرم و اوردم بالا و به زين يه با فكم منقبض شده به من نگاه ميكرد زل زدم،چى!
اون لبخند زد-منم به يه دختر تجاوز كردم
و ليوانشو رفت بالا و به اون پسر نيشخند زد-به سلامتى
****
كمدمو محكم كوبيدم به هم بعد به ديوار تكيه دادم و به اخم به زمين زل زدم
-نميخواى بگى ديشب چيشد؟
سرمو اوردم بالا و به نينا زل زدم-نه
نگاهم و چرخوندم و به بقيه زل زدم،ميدونستم نگاهم دنبال كى بود،و اون هم دقيقا به من زل زده بود،دستشو اورد بالا و برام دست تكون داد
نگاهم و ازش دزديدم و اخمم غليظ تر شد
نينا-اون به تو زل زده
-اومم
زمزمه كردم
نينا ادامه داد-با اخم
تو يه حركت دست نينا رو گرفتم و كشيدم-من اصلا حوصله ى اونو ندارم
نينا بدو بدو دنبالم اومد-ولى ما اين زنگ با اون كلاس داريم
-فاك
.
من تمام طول زنگش با اخم نشسته بودم و اصلا بهش نگاه نميكردم و مطمئنم اون متوجه مشكل شده بود
پس كتابم و دفترم و جمع كردم كه تا زنگ بخوره سريع از كلاسش برم بيرون،اره من ميخواستم از دست فرار كنم
كه صداى محكمش كلاس و گرفت-خانم رز پيرز بعد كلاس بمونين باهاتون كار دارم
-فاك!
زمزمه كردم و بازم مثله هميشه پاهامو عصبى به زمين كوبيدم
صداى زنگ كلاسو گرفت،بلند شدم و يه گوشى وايسادم تا همه از كلاس برن بيرون،سرمو انداختم پايين و روى نوك پام بالا پايين شدم،حالا چيكار كنم؟
صداى بسته شدن دره كلاس به خودم اوردم
سرمو اوردم بالا،اون دقيقا روبه روم بود-نميخواى بگى چيشده؟
فكم منقبض شد،اه!چرا من هيچوقت جلوى اون نميتونم خودمو كنترل كنم؟
نوك دستاى سردش روى گونه ام تنم و لرزوند
نفسم و توى سينه ام نگه داشتم،لعنتى!
-نميخواى چيزى بگى؟
لبم و گاز گرفتم-رز،من كار اشتباهى انجام دادم؟
اون فكم و توى دستش گرفتو سرمو بالا اورد-رز...؟
اون داشت ديوونم ميكرد،وقتى كه با اون لحجه ى لعنتيش اسم منو صدا ميكرد و موقع گفتن اسمم لباى صورتيش غنچه ميشد!
سريع هولش دادم عقب-انقدر اينطورى صدام نكن!اينطورى صدام نكن!نگو رز!
سريع به سمت ميزم رفتم و كتابامو برداشتم كه دستم كشيد شد-چرا دارى ازم فرار ميكنى؟
لبامو محكم روى هم فشار دادم،ميخواستم بگم،ميخواستم بگم كه مجبورم!به خاطر خودش!ولى فقط دستمو از دستش كشيدم و كتابامو به سينم فشار دادم-ببخشيد
عقب عقب رفتم،اون بازم منو صدا كرد
چشمام شروع به سوختن كردن و لايه ى اشك جلو رومو گرفت-ببخشيد هرى
و سريع از كلاس خارج شدم
اشكام روى گونه هام ميريخت،نميدونستم اون دنبالمه يا نه،برامم مهم نبود
با خوردن به يكى از هپروت در اومدم-ببخشيد
-رز!
سرم و اوردم بالا،واقعا؟واقعا هيچكس ديگه اى نبود كه بهش بخورم؟زين؟
سرم و برگردوندم و به عقب نگاه كردم،وفاك!هرى دمه كلاسش داشت نگاهمون ميكرد
----
جيغ جيغ و جيغ فراوان:|
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.