باسنش و توى دستم گرفتم و فشار دادم كه ناله كرد و باسنش اومد بالا
ضربه ى ارومى بهش زدم-مثله اينكه باسن كوچولويه خوش فرمت به يه تنبيه نياز داره
دستمو روى باسنش تكون دادم-نه؟
اون اروم زمزمه كرد-هرى...
دستمو از روى باسنش كشيدم و روى اون گذاشتم كه آه كشيد-نه نه نه،من الان هرى نيستم،من كسى هستم كه كارى رو بهت گفت انجام بدى،و تو جلوى خودت نگرفتى و الان بايد تنبيه بشى،و منو آقا صدا ميكنى،باشه؟
اون سرشو تكون داد،دستمو روش فشار دادم كه ملافه ى تختو كشيد-باشه باشه
دستمو روش تكون دادم-باشه چى
-باشه آقا
-افرين دختر خوب!
اينو گفتم و محكم زدم روى باسنش كه پريد بالا و ناله كرد
به سمت موهاش رفتم و نوازششون كردم-نه نه!نداشتيم كه ناله كنى
موهاشو دور دستم چرخوندم-تو دختر آرومى ميشى
تو يه حركت موهاشو كشيدم كه دستشو به تخت فشار داد كه راحت بياد عقب،عه؟
نگاهم رفت سمت حريرى كه روى پاتختيم بود،بعضى اوقات موهامو با اون ميبستم،با اون يكى دستم برش داشتم و موهاشو ول كردم كه نفسشو داد بيرون
-هنوز تموم نشده كوچولو
دستاشو كشيدم-هنوز شروع نشده!
دستاشو بردم پشتشو با اون حرير بستم
اون ناله كرد-اين قراره خيلى درد داشته باشه
محكم دستشو گره زدم
دستم و گذاشتم روى باسنش و سرمو بردم كنار گوشش-خوب فهميدى
دوباره موهاشو دور دستم بردم و كشيدم كه باسنش اومد بالا
محكم زدم روى باسنش كه جيغ كشيد ولى بعدش لبشو گاز گرفت
-خوبه!
اينو گفتم و يكم مكث كردم
-نظرت چيه كه بشمرى تا برات راحتر بشه؟
اون با التماس بهم نگاه كرد،ولى وقتى قيافه ى منو ديد با ناميدى گفت-باشه...
دستمو بردم عقب و دوباره زدم روى باسنش،جاى دستام روى پوست سفيدش قرمز شده بود
لبشو گاز گرفت-سه
دوباره زدم روى باسنش
-چهار
بار بعدى،هر دفعه محكم تر
-پنج!
اون دستاشو تكون داد-خداى من هرى!
-قرار بود من كى باشم؟
و دوباره زدم روى باسنش
اون جيغ زد
پاهاش جمع شدو زانوشو روى تخت فشار داد كه باسنش بالاتر اومد، دستشو تكون داد-هرى!خداى من!
باشه فكر كنم من دوباره تعادلمو از دست دادم
سريع باسنشو ول كردم و دستمو توى موهاش فرو كردم كه نفسى از روى راحتى كشيد
لبامو روى گردنش گذاشتم و بوسيدم،آهى كشيد و دستاشو تكون داد،اون ميخواست دستاشو در بياره ولى نميتونست
خب بزار يه حالى بهش بدم!
با خودم گفتم و ولش كردم كه روى تخت ولشو شد،ولى هنوز باسنش بالا بود،دستم و زير شكمش گذاشتم و كشيدمش بالا كه اونم باسنشو داد بالا
زمزمه كردم-بزار ببينيم پرنسس كوچولو چه مزه ايه؟
اون همون طور كه سعى داشت دستاشو در بياره سرشو برگردوند و موهاى به هم ريختش توى صورتش ريخته بودن،اون ميخواست منو نگاه كنه وقتى داشتم اينكارو ميكردم،جالبه!
باسنشو توى دستام و گرفتم،اين خوشگل ترين باسنى بود كه تو عمرم ديده بودم!
لبمو گاز گرفتم و لبمو خيس كردم،سرمو نزديكش كردم و زبونمو كشيدم روش كه بلند آه كشيد-فاك
صداى اون با هر تكون خوردن زبون من روش بلند تر ميشد،سرمو اوردم بالا و بهش نگاه كردم،احساس قدرت ميكردم وقتى ميديدم من اون كسيم كه داره پوسيه كوچولويه اونو ميخوره و ناله اشو در مياره نه زين فاكينگ ماليك!
سرمو ازش جدا كردم كه ناله اى از روى اعتراض كرد
خب حالا وقتش بود!خودمو آروم روش كشيدم-وقتشه كه ددى رو حس كنى
اون بلند ناله كرد وقتى من خودمو روش فشار دادم،اون هنوزم تنگ بود،و داغ!
خودمو توش فشار دادم كه دهنش باز شد و بلند ناله كرد-اين خيلى...
ناخوناشو روى حريرى كه دور دستش بود كشيد
تو يه حركت تمام خودمو توش فرو كردم كه داد زد-اين بزرگه لعنتى بفهم!اين بزرگه!
خودمو ازش كشيدم بيرون كه دهنش از درد باز موند
خودمو دوباره توش فرو كردم و بهش چسبيدم،دستم و روى شكمش گذاشتم و فشار دادم كه داد زد-خداى من
-فاك!
اون شروع كرد به فحش دادن و باسنشو داد عقب و كاملا به من چسبيد
خودمو بردم عقب و دستمو دورش حلقه كردو كشيدمش عقب كه خيلى راحت رفتم توش،خوبه،يكم بهتر شد!
دوباره خودمو توش عقب جلو كردم كه ناله كرد،سريع ولش كردم كه روى تخت افتاد
كمرشو گرفتمو به سمت خودم برش گردوندم،بالا تنش به خاطر اينكه دستاش پشتش بودن بالا تر اومده بود و جلوه ى قشنگى داشت(:|)
دستم و روى سينه هاش كشيدم و از ناله هاى اون لذت بردم
اون سرشو به تخت فشرد و اسممو صدا زد
كمرشو اوردم بالا تر و پاهاشو توى دستم گرفتم و اوردمشون بالا
خودمو فرو كردم توش،ايندفعه اروم،ناله كردو بالاتنش و اورد بالا تر و ملافه رو كشيد
محكم خودمو بهش كوبيدم-فاك!
دستم و روى پاش كشيدم و يكى از سينه هاشو توى دستم گرفتم،اين عالى بود!
اون ناله كرد-بازشون كن!
خودمو دوباره توش كردم كه داد زد-باز كن اون دستاى لعنتيمو
سريع دستمو بردم پشت كمرشو با كشيدن حرير دستاشو باز كردم كه سريع و حريسانه دستاشو اورد جلو و دور گردنم حلقه كرد و موهامو كشيد
ناله اى از دهنم خارج شد،من هيچوقت به دخترا اجازه نميدادم به موهام دست بزنن،ولى اين متفاوت بود،درواقع رز متفاوت بود!
لبامو گذاشتم روى لباش كه با ولع بوسيدم
لب پايينيشو گاز گرفتم كه آه كشيد
گونشو بوسيدم و رفتم سمت گردنشو آخرين ضربه رو بهش زدم
اون دورم تنگ شد و من سرمو توى گردنش فرو كردم و بوسيدم
بلند آه كشيد و من توى اون اومدم
دمه گوشش زمزمه كردم-دوستت دارم...
با تعجب بهم زل زد-چى؟
با چشماى خمارم كه خستگى ازشون ميباريد دوباره تكرار كردم-دوستت دارم،دوستت دارم رز
----
نظر بدين عمو ببينه:]يوهاهاهاها:)
اين قسمت يه نكته داشت كه اگه يكى بگيرتش قربون هوشش:)
عااا از اين به بعد قراره زير ه چپتر كلى كس شعر بنويسم
فف رو به دوستاتون معرفى كنين ماست كشا:")
خا خوب بود اين درتى:"|؟
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.