*هرى*
-خب ميتونين برين بيرون تا ما اماده شيم و بياييم؟
اينو گفتم كه نينا سريع لباسايى كه دستش بودو گذاشت روى تخت و بعد اينكه صورت رز و بوسيد با نيك رفتن بيرون
رز سريع پريد از تخت پايين و حوله رو كشيد روى خودش-اين واقعا بد بود!
دستمو كردم توى موهامو تكونشون دادم-هيچ نظرى ندارم!
اون نزديكم شد-ولى من دارم
لبخند زدم
ولى اون خيلى قشنگ زد توى ذوقم-ميتونى بياى كنار تا من برم حمام!
و سريع زدم كنار و پريد توى سرويس بهداشتيه اتاق
چسبيدم به در-هييييى!
صداى شير آب توى اتاق پيچيد-من حمامم!
اخم كردم ولى يهو لبخند شيطانيى اومد روى لبم
سريع همون مقدار كمى لباس كه تنم بود رو كندم و دره حمامو باز كردمو با لباس زير پريدم تو حمام،عجب صحنه اى!
به قطرات آب كه از روى بدنش ميريختن نگاه كردم
آروم درو بستم و نزديكش شدم،اون هنوز متوجه ى ورود من نشده بود،بهتر!
تا دستم و دورش حلقه كردم سريع پريد بالا-هرى!محص رضاى خدا!تو حمامم نميتونم راحت باشم؟
در حالى كه داشتم از ورود آب به موهام لذت ميبردم سرمو توى گردنش كردم-نه
بوسه اى روى گردنش گذاشتم
دستم رو كه دور گرنش حلقه كرده بود فشار داد-هرى الان وقتش نيست
-ميدونم!
اينو گفتم و برگردوندمش سمت خودم كه سريع دستشو گذاشت جلوى خودش-شامپو رو بده به من!
چشماش گشاد شد
-اگه بخواى اينطورى لفتش بدى شب ميشه!
و سريع خم شدم و شماپو رو برداشت و يكمشو ريختم توى دستم و دستم و كردم توى موهاش-حالا ميخوايم خانم كوچولو رو حمام كنيم!
اون چشماشو بست و خنديد-واى هرى!قلقلكم مياد!اين چ جور شستنه موعه؟
بيشتر به خودش پيچيد،اون هنوز بعد از اين همه مدت از من خجالت ميكشيد!
انگشتامو توى موهاش تكون دادم-واقعا برام سواله بعد از اينكه با هم خوابيديم تو چطور هنوز از من خجالت ميكشي؟
اون همون طور كه چشماشو بسته بود لبشو گاز گرفت و گونه هاش قرمز شد
داد زدم-خداى من!تو بازم خجال كشيدى!
*رز*
سويى شرت رو بيشتر به خودم پيچيدم و كنار نينا قرار گرفتم
نينا يه لبخند زد-حمام خوش گذشت؟
لبخند زدم-اره
اون جورى كه كارولاين نشنوه سرشو اورد نزديكم و گفت-معلومه اگه با استاده جذابى مثل اون باشه خوش ميگذره
-هييييى!
اينو گفتم و هولش دادم
-ميدونستى اصلا بامزه نيستى؟
برام زبون در اورد
تا خواستم چيزى بگم صداى نيك ساكتمون كرد-خبببب!همه كه جمع شديم!حالا وقتشه دورو توى جنگل بزنيم!
*هرى*
دستمو توى موهام كردم و موهامو تكون دادم،اين فرهاى لعنتى دارن ظاهر ميشن!حتى نميزارن موهام درست خشك بشه
با هول دادن يكى محكم خوردم توى درخت-اينقدر اينكارو نكن ازت شپش ميگيرم احمقه زشت!
چشمام گشاد شد و درختو چشبيزم و سرمو برگردوندم-نيكك!
اون شونه بالا انداخت-چيه؟كى ميدونه وسط اون سيم ظرفشويى چى هست
درخت و هول دادم وازش جدا شدم-شفا كه نميده
اخم كرد-دلتم بخواد!من نبودم كى تورو ميخندوند
لبخند زدم-عهه؟
اون دستشو دور گردنم انداخت-اره!مثلا من يه روز نباشم!تو مثله اين مستايه ديوونه كه ويد كشيدن لخت توى خيابونا ميگردى و در حال گريه كردن...
با چشماى گشاد همين طور به حرفاش گوش ميكردم
وقتى ديدم تيلور داره بهمون نزديك ميشه سريع دستشو از دور گردنم باز كردم و زدم پشتش تا خفه شه!
-چرا ميزنى پشتم؟نكنه يه عنكبوت پشتمه؟
بعد دستشو كشيد روى لباسش-عنكبوت؟
و همين طور عقب عقب رفت و لباسوش كشيد بالا،خداى من اون يه ديوونس!
-اااا!
اون داد زد و خورد به يكى از دخترا
سرمو برگردوندم،نينا!
نيك سريع برگشت-ببخشيد ببخشيد!هرى به من گفت كه يه عنكبوت روى لباسمه!
نينا با تعجب گفت-هرى؟
دستمو توى موهام كردم-منننن كى بهتتتت گفتمممم؟
نيك-خودت گفتى خود...
دستم و گرفتم سمتش و لباسش و كشيدم-نيك خفه شو تا يه بلايى سره خودم و خودت نياوردم
و به سمت جلو هولش دادم و به خنده ى دخترا گوش ندادم،ميتونستم قرمز شدن صورتم و حس كنم
صداى تيلور به خودم اوردم
-عام،سلام
رومو كردم سمتش-سلام
اون به بچه ها اشاره كرد-جريان اينه كه بچه ها خسته شدن،كى به اون مكان ميرسي...
نيك سريع برگشت عقب و لبخند جذابى زد-به تيلور خانم!
تيلور لبخند وزد،نيك خيلى لاس ميزنه!حتى بيشتر از من!
ابرو بالا انداخت-خوشگل شدين!
باشه باشه اين خيلى زياده رويه
زدم به بازوش-خانم سوييفت ميگه كه كى ميرسيم به اون مكان؟
نيك سريع به خودش اومد-اوه!ما الان اونجاييم!فقط بايد بپيچيم سمت راستو...
از ما جدا شد و بازم صداى بلندو به رخ بچه ها كشيد-ميپيچيم سمت راستتتتت!
اون سريع از بين درختا رد شد و وارد يه محوطه ى خالى شد،امه درست گفته باشم!صداش از اون ور ميومد-اينجا يه رود خيلى بزرگ
ما به دنبال اون رفتيم،دور تا دورمون درختا بودن و بعد سنگ و يه درياچه ى بزرگ!اون واقعا قشنگ بود!
.
به زمين كنار درياچه نگاه كردم و سعى كردم به صداى جيغ و داد و شاديه بچه ها رو كه داشتن توى آب خوش ميگذروندن توجه نكنم
خم شدم و دستم و به زمين گرفتم و دراز كشيدم
به آسمون صاف و روشن نگاه كردم،خورشيد مستقيم ميتابيد و اين عالى بود
تا خواستم چشمامو ببند بازم صدايه آقايه مزاحم اومد
-نمياى تو آب؟
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.