47-jungle

1.2K 73 22
                                    

*هرى*
-خب ميتونين برين بيرون تا ما اماده شيم و بياييم؟
اينو گفتم كه نينا سريع لباسايى كه دستش بودو گذاشت روى تخت و بعد اينكه صورت رز و بوسيد با نيك رفتن بيرون
رز سريع پريد از تخت پايين و حوله رو كشيد روى خودش-اين واقعا بد بود!
دستمو كردم توى موهامو تكونشون دادم-هيچ نظرى ندارم!
اون نزديكم شد-ولى من دارم
لبخند زدم
ولى اون خيلى قشنگ زد توى ذوقم-ميتونى بياى كنار تا من برم حمام!
و سريع زدم كنار و پريد توى سرويس بهداشتيه اتاق
چسبيدم به در-هييييى!
صداى شير آب توى اتاق پيچيد-من حمامم!
اخم كردم ولى يهو لبخند شيطانيى اومد روى لبم
سريع همون مقدار كمى لباس كه تنم بود رو كندم و دره حمامو باز كردمو با لباس زير پريدم تو حمام،عجب صحنه اى!
به قطرات آب كه از روى بدنش ميريختن نگاه كردم
آروم درو بستم و نزديكش شدم،اون هنوز متوجه ى ورود من نشده بود،بهتر!
تا دستم و دورش حلقه كردم سريع پريد بالا-هرى!محص رضاى خدا!تو حمامم نميتونم راحت باشم؟
در حالى كه داشتم از ورود آب به موهام لذت ميبردم سرمو توى گردنش كردم-نه
بوسه اى روى گردنش گذاشتم
دستم رو كه دور گرنش حلقه كرده بود فشار داد-هرى الان وقتش نيست
-ميدونم!
اينو گفتم و برگردوندمش سمت خودم كه سريع دستشو گذاشت جلوى خودش-شامپو رو بده به من!
چشماش گشاد شد
-اگه بخواى اينطورى لفتش بدى شب ميشه!
و سريع خم شدم و شماپو رو برداشت و يكمشو ريختم توى دستم و دستم و كردم توى موهاش-حالا ميخوايم خانم كوچولو رو حمام كنيم!
اون چشماشو بست و خنديد-واى هرى!قلقلكم مياد!اين چ جور شستنه موعه؟
بيشتر به خودش پيچيد،اون هنوز بعد از اين همه مدت از من خجالت ميكشيد!
انگشتامو توى موهاش تكون دادم-واقعا برام سواله بعد از اينكه با هم خوابيديم تو چطور هنوز از من خجالت ميكشي؟
اون همون طور كه چشماشو بسته بود لبشو گاز گرفت و گونه هاش قرمز شد
داد زدم-خداى من!تو بازم خجال كشيدى!
*رز*
سويى شرت رو بيشتر به خودم پيچيدم و كنار نينا قرار گرفتم
نينا يه لبخند زد-حمام خوش گذشت؟
لبخند زدم-اره
اون جورى كه كارولاين نشنوه سرشو اورد نزديكم و گفت-معلومه اگه با استاده جذابى مثل اون باشه خوش ميگذره
-هييييى!
اينو گفتم و هولش دادم
-ميدونستى اصلا بامزه نيستى؟
برام زبون در اورد
تا خواستم چيزى بگم صداى نيك ساكتمون كرد-خبببب!همه كه جمع شديم!حالا وقتشه دورو توى جنگل بزنيم!
*هرى*
دستمو توى موهام كردم و موهامو تكون دادم،اين فرهاى لعنتى دارن ظاهر ميشن!حتى نميزارن موهام درست خشك بشه
با هول دادن يكى محكم خوردم توى درخت-اينقدر اينكارو نكن ازت شپش ميگيرم احمقه زشت!
چشمام گشاد شد و درختو چشبيزم و سرمو برگردوندم-نيكك!
اون شونه بالا انداخت-چيه؟كى ميدونه وسط اون سيم ظرفشويى چى هست
درخت و هول دادم وازش جدا شدم-شفا كه نميده
اخم كرد-دلتم بخواد!من نبودم كى تورو ميخندوند
لبخند زدم-عهه؟
اون دستشو دور گردنم انداخت-اره!مثلا من يه روز نباشم!تو مثله اين مستايه ديوونه كه ويد كشيدن لخت توى خيابونا ميگردى و در حال گريه كردن...
با چشماى گشاد همين طور به حرفاش گوش ميكردم
وقتى ديدم تيلور داره بهمون نزديك ميشه سريع دستشو از دور گردنم باز كردم و زدم پشتش تا خفه شه!
-چرا ميزنى پشتم؟نكنه يه عنكبوت پشتمه؟
بعد دستشو كشيد روى لباسش-عنكبوت؟
و همين طور عقب عقب رفت و لباسوش كشيد بالا،خداى من اون يه ديوونس!
-اااا!
اون داد زد و خورد به يكى از دخترا
سرمو برگردوندم،نينا!
نيك سريع برگشت-ببخشيد ببخشيد!هرى به من گفت كه يه عنكبوت روى لباسمه!
نينا با تعجب گفت-هرى؟
دستمو توى موهام كردم-منننن كى بهتتتت گفتمممم؟
نيك-خودت گفتى خود...
دستم و گرفتم سمتش و لباسش و كشيدم-نيك خفه شو تا يه بلايى سره خودم و خودت نياوردم
و به سمت جلو هولش دادم و به خنده ى دخترا گوش ندادم،ميتونستم قرمز شدن صورتم و حس كنم
صداى تيلور به خودم اوردم
-عام،سلام
رومو كردم سمتش-سلام
اون به بچه ها اشاره كرد-جريان اينه كه بچه ها خسته شدن،كى به اون مكان ميرسي...
نيك سريع برگشت عقب و لبخند جذابى زد-به تيلور خانم!
تيلور لبخند وزد،نيك خيلى لاس ميزنه!حتى بيشتر از من!
ابرو بالا انداخت-خوشگل شدين!
باشه باشه اين خيلى زياده رويه
زدم به بازوش-خانم سوييفت ميگه كه كى ميرسيم به اون مكان؟
نيك سريع به خودش اومد-اوه!ما الان اونجاييم!فقط بايد بپيچيم سمت راستو...
از ما جدا شد و بازم صداى بلندو به رخ بچه ها كشيد-ميپيچيم سمت راستتتتت!
اون سريع از بين درختا رد شد و وارد يه محوطه ى خالى شد،امه درست گفته باشم!صداش از اون ور ميومد-اينجا يه رود خيلى بزرگ
ما به دنبال اون رفتيم،دور تا دورمون درختا بودن و بعد سنگ و يه درياچه ى بزرگ!اون واقعا قشنگ بود!
.
به زمين كنار درياچه نگاه كردم و سعى كردم به صداى جيغ و داد و شاديه بچه ها رو كه داشتن توى آب خوش ميگذروندن توجه نكنم
خم شدم و دستم و به زمين گرفتم و دراز كشيدم
به آسمون صاف و روشن نگاه كردم،خورشيد مستقيم ميتابيد و اين عالى بود
تا خواستم چشمامو ببند بازم صدايه آقايه مزاحم اومد
-نمياى تو آب؟

Teacher Where stories live. Discover now