Louis's POV:
زينو هول دادم-تو يه احمق عوضى هستى!چطور تونستى به اون اجازه بدى كه اون بازى رو بازى كنه و الانم كه نيست!اگه من بودم...
پريد وسط حرفم-هوى پسره ى فنچ!مواظب حرف زدنت باش!نه كه تو بودى اون ميچسبيد بهت"صداشو نازك كرد"اوه لويى سوار بر خر من من تا ابد پيش توام!"و صداش به حالت عادى برگشت"احمق اون رزه!كشى نميتونه جلوى اونو بگيره،اون ميتونست بازى نكنه
با بلند ترين صدايى كه ازم بلند ميشد داد زدم-خفه شو احمقه عوضى!تو ديگه نميتونى هر عنى كه دلت ميخواد بخورى و واو!
خوشحالم كه توى حياط داشتيم دعوا ميكرديم
زين مثله اينكه عصبانى شده بود،به سمتم اومد ولى من سريع از سره راهش رفتم كنار،باشه من انقدرم كوچولو و بى عرضه نيستم!ناسلامتى الكى اسمم لويى تاملينسون در نرفته!
زين-كوچولويه حال به هم زن صبر كن ببينم!
با اين حرفش محكم زدم توى دهنش كه به خاطر مست بودنش افتاد زمين،چشماشو محكم به هم فشار داد و سرشو اورد بالا-سزاى اين كارتو دختر كوچولوت ميبينه
Harry's POV:
دره خونشون ترمز كردم:-خب...رسيديم ديگه
همون طور كه داشت با انگشتاش ور ميرفت سرشو اورد بالا و بهم نگاه كرد-ام...مرسى به خاطر رسوندنم
همون طور داشت بهم نگاه ميكرد،نميدونم چرا ولى نه من ميتونستم نگاهم و ازش بگيرم نه اون،حس ميكردم دوباره اون حس داره توم شروع ميشه،پس خواستم نگاهم و ازش بگيرم-خب بهترهـ...
با قرار دادن لباش روى لبام بهم اجازه ى خفه شدن داد و صورتم و قاب گرفت و با ولع لباشو باز كرد و زبونمو كشيد بين لباش
باز اون هورموناى لنتى توى بدنم ترشح شد،خب باشه دختر،خودت شروع كردى!تنگ شدن شلوارمو حتى از اين حركت كوچيك تونستم حس كنم،ناخواسته دستم و به سمتش بردم و گردنشو چنگ زدم و فشار دادم كه توى دهنم ناله كرد،لباسشو كشيدم،انگار ميخواستم بگيرمش يا همچين چيزى،من عادت دارم موقع بوسه طرف و حس كنم،نه فقط لباشو،باورم نميشه دارم با دانش اموزم اينكارو ميكنم،ولى من خيليى وقته اينكارو نكردم و واقعا نياز دارم،خودم ميدونم اين كار اشتباهه خودم ميدونم!
كمرشو چنگ زدم و باسنشو توى دستم گرفتم و به سمت خودم كشيدمش،ميتونم بگم الان دقيقا وسط ماشين بود،دوتا دستامو بردم سمتش و باسنشو گرفتم و تو يه حركت بلندش كردم و گذاشتمش روى خودم،خوشحالم كه به خاطر قَدَمْ هميشه صندليم بايد از فرمون عقب تر باشه!با قرار گرفتش روى خودم حس كردم كه الان منفجر ميشم به خاطر همين ناخوداگاه ناله كردم و لبامو از لباش جدا كردم و فشار دادم به پشتيه صندلى-فاك!
اون يكم خودشو از من فاصله داد و من گرميه زبونشو روى گردنم حس كردم كه ناخودآگاه لرزيدم و كمرشو روى خودم دادم كه چيزى بين اه و ناله از دهنش بيرون اومد،خب باشه من خوشحالم كه حداقل اينكارو داريم توى ماشين جلوى خونه ى پدرو مادرش انجام ميديم نه توى دفترم كه هر روز اونجا به بچه ها درس ميدم!البته جايى كه الان داريم انجامش ميديم وضعيتش بدتره!فقط لازمه پدرش يه نگاه به بيرون خونه بندازه و بَمم! دختر كوچولوش روى ديك بادكرده ى استاد وحشيش!چقدر جذاب!
با فكر كردن به همه ى اينا صداش كردم-رز،رز
ولى فقط يه صداى بم از گلوم دراومد ولى خوشحالم كه شنيد،سرشو اورد بالا و توى چشمام زل زد كه سرمو تكون دادم-من؛من نميتونم انجامش بدم
سرشو كج كرد،خدايه من اون خيليى خوشگله،اوه باشه اون خوشگله بدن سكسى داره،هرى تو چرا نبايد اونو به فاك بدى؟ صداى مسخره اى از اعماق ذهنم اومد-چونكه تو معلمشى احمق
-تو دانش اموزه منى رز
با صداى خمارش گفت-خب اين اشكال نداره
كاملا معلوم بود مسته،دستش و كشيد روى لباسم كه تنم مور مور شد،دستشو اورد پايينتر و منو توى دستش گرفت كه ناله كردم:-ولى من با دست زدن به تو اينكارو باهات ميكنم كه باعث بشه ناله كنى؟مگه مهمه؟
-تو نميتونى. نميتونى تحمل كنى. من،من فرق دارم!
"چه فرقى؟ من قول ميدم كه تمام اينو تحمل كنم و كارى كنم ددى ازم خوشحال بشه"
باشه اون خيليييي مسته،و منم مستم،پس بهتره بهش بفهمونم منظورم چيه
-ميدونى مشكل چيه رز؟
دستم و از روى باسنش تا كمرش اروم كشيدم-من كارام رو
و به گردنش رسيدم و لبامو بهش نزديك كردم-اينجورى انجام نميدم
محكم گردنش و فشار دادم و وحشيانه لبامو گذاشتم روش-من اينطورى انجامش ميدم
Harry's POV,TOMORROW:
سوييچو از تو ماشين برداشتم و نفسمو فوت كردم،با فكر كردن به ديشب سرمو تكون دادم،خب باشه دو اتفاق كه بد كه تقريبا كل مدرسه از اوليش خبر دارن،و نميدونم ديشب چطورى خودمو كنترل كردم و اون اوضاع رو درست كردم!ميتونم بگم ازم ترسيد،يا نترسيد نميدونم
دره ماشينو باز كردم پياده شدم،هر كى دمه مدرسه بود بهم زل زد،افرين استايلز نظر بقيه رو بيشتر به سمت خودت جلب كردى،جوون ترين معلم مدرسه كه اصلا اونطور كه نشون ميده خوب نيست
غر زدم و دستمو توى موهام كردم و وارد مدرسه شدم،خب هرى بيشترين سرعتت براى رفتن به كلاست چيه؟اجراش كن!
اصلا به دورو ورم نگاه نميكردم ولى چشماى زيادى رو روى خودم احساس ميكردم،به كلاسم داشتم نزديك ميشدم كه يهو صداى يكى اومد-آقاى استايلز!
-درد و آقاى استايلز مرگ و اقاى
و برگشتم كه با ديدن مدير خشكم زد-بل...بله اقاى بستيل!
آقاى بستيل لبخند زد-سلام آقاى جوان
لبخند مسخره اى زدم
ب-خب ميخواستم بگم كه يه ويديو ديدم
نه نه نه نه شوخى ميكنى
ب-از شما بود و يكى از دانش...
نزاشتم حرفشو كامل كنه-من براى اون اتفاق متاسفم و من كاملا مست بودم و ديگه تكرار نميشه ولى فكر نكنم هم اين لطمه اى به چزى بزنه چونكه اين كار بيرون از مدرسه بوده و من بيرون مدرسه يه ادم عاديم
لبخند زد-بله هرى درست ميگى"دستشو گذاشت روى شونه ام"ولى بهتره ادامه پيدا نكنه چونكه من تورو خيليى دوست دارم خودتم ميدونى مثله پسره خودم ميمونى"بلا بلا بلا بله ميدونم"و اون موقع ديگه اينطورى نيست
.
سرمو محكم كوبيدم روى ميز-كلاس اول،با رز"دوباره زدم به ميز"نميشد من برم زير تريلى؟
همون موقع زنگ خورد كه داد زدم-كى گفتتت من بايددد معلممم بشممم اخهههه؟؟؟من ميخوام دبستانى هارو درس بدمممم!
همون موقع صداى تق تقى اومد و بچه هارو دم در ديدم-استاد؟
لبخند زدم-صحيح،بفرماييد تو
.
داشتم روى تخته مينوشتم و توضيح ميدادم،احساس ميكردم الان آب ميشم و از وقتى رز اومده تو كلاس دوتامون داريم نگاهامونو از هم ميدزديم،خب معلومه!
+هى رز نميخواى با استاد سره كلاس عشق بازى كنى؟
با اين حرف يكى از بچه هاى كلاس دهنم همون طور كه داشتم حرف ميزدم موند،دره ماژيكو بستم و گذاشتم و محكم زدم روى ميز و داد زدم-دقيقا كى،به چه جراتى اينو گفت؟؟
مطمئنم رگ گردنم باز زده بيرون
با دادم ميتونم بگم تقريبا همه ى كلاس سراشون رفت عقب
يكى از پسرا دستشو برد بالا و بلند شد-من بودم
پوزخندى روى لبش بود،منم پوزخندى زدم-خوبه، احمقه شجاعى هستى!
صداى خنده ى يكى اومد
اخم كردم-ساكت!
همه كلاس ساكت شدن به رز نگاه كردم،سرشو انداخته بود پايين و با انگشتاش ور ميرفت
-منظور اين حرفت درباره ى من و خانم پيرز چى بود استيون؟
استيو لبخند زد-اخه همه ميدونن كه شما اون شب با اون بودى،استاددد
با اين حرفش همه به رز نگاه كردن و اونم با تعجب سرشو اورد بالا كه يه نگاه بهش كردم و سرمو يكم تكون دادم و بعد پوزخنده صدا دارى زدم-آره؟؟"همه به من نگاه كردن"
-اول اينكه،من با هركى دلم بخواد ميتونم بخوابم
صداى خنده ى ريزريز دخترا اوند
-دوم،همه غلط كردن!من ديشب مست بودم و به خاطر همين اون اتفاق افتاد و بعدش ما هركدوم رفتيم خونه هاى خودمون
استيو لبخندى زد-بله استاد ما ميدونيم شما مست بودين فكر كنم هم خيليى مست بودين چونكه خيليى خوب رز و زدين به ديوار
صداى پسرا اومد-اووو!
اخم كردم و نشستم روى ميز و دستامو توى هم قفل كردم و موهامو به هم ريختم-بله بله اونش ديگه به شما ربطى نداره
آب دهنم و قورت دادم-ولى،ميدونى منم يه چيزاى ميدونم استيو عزيزم
پوزخند زد-چى استاد؟
چشمامو ريز كرد-اوممم،اون روز تاريخى،فكر كنم سه شنبه ى دوهفته پيش بود
با اين حرفم رنگش مثله گچ سفيد شد
-زنگ خونه خورده بود و منم داشتم ميرفتم خونه،از ميز اومدم پايين و به سمتش قدم برداشتم
-بعدش ميدونين چى شد بچه ها؟
همه-نه!
-من دو نفر و اون ته راهروى كمدا ديدن
به استيو رسيدم و شونشو گرفتم-يكى آقاى استيو بود
و محكم كوبيدمش سره جاش و ولومو بردم بالا-و يكى دوست دختر آقاى پائول سارا!
با اين حرفم همه هيع ى كشيدن كه استيو گفت-تو حق نداشتى!
اخم كردم-همون طور كه تو حق گوه خوردن دارى منم دارم!
و سريع رفتم سمت ميزم-و اگه يه بار ديگه ببينم كسى درباره ى من و رز چيزى بگه اين ٠ براش رد ميكنم تا حالش جا بياد
ادامه دادم-و شما آقاى پيرز!يه بار ديگه براى من زبون درازى كنى به مسافرت ٣هفته اخراجيت از طرف مدير مدرسه ميرى
Rose's POV:
داشتم از كلاس ميرفتم بيرون كه صدام كرد-خانم پيرز
كارولاين زبون در اورد-ددى ددى
كه هولش دادم-ميكنمت!
دوباره كلاس خالى شد و من موندم توى كلاس،واقعيتش از دفاعش خوشم اومد و ريد به استيو و مطمئنم خبر به پائول ميرسه و پدر استيو و سارا رو درمياره،هاهاهاهاها!مطمئنم لبخند شيطانى الان روى لبمه،ارهههه!اينههههه
-خانم پيرزز؟؟؟
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.