25-hospital

1K 69 0
                                    


لبخند زدم-معلومه كه ميشه
و دستم و بردم بين موهاش
كوبيده شدن قلبم به قفسه ى سينم و حس ميكردم
سرشو به بازوم ماليد و دستشو روى لباسم كشيد-قلبت خيلى تند ميزنه
با اين حرفش قلبم تند تر زد-آ،آره
با خواب آلودگى زمزمه كرد-مثله...تيك تاك ساعت
Rose's POV:
لباسم رفت بالا و سرديه انگشتاى يكيو روى شكمم حس كردم
ناخودآگاه دستمو اوردم بالا و روى دستش گذاشتم كه دستمو گرفت و گردنشو توى گوديه گردنم فرو كرد
با برخورد لبش به گردنم تنم لرزيد
خب،صبح اينطورى بيدار شدنم جالبه!اون قرار بود روى مبل بخوابه؟مبل!
فراى موهاش گردنم و قلقلك داد كه خنديدم
غرغر كرد-افف
و دستش و كشيد روى شكمم و ازم دور شد،ولى هنوز دستش روى بدنم بود،ايندفعه روى رون لختم،من ديشب با همون شلوارك خوابيدم
غلت خوردم و روى تخت نشستم
-بخواب
اينو گفت و دستم و كشيد
-نه مرسى بايد برم بيمارستان
اينو گفتم و دستشو ول كردم و از تخت پاشدم-تو خيلى لجبازى
اينو گفت و روى تخت نشست
-خودم ميدونم
خم شدم و شلواركم و از روى زمين برداشتم و پوشيدمش
از تخت پاشد و لبشو گاز گرفت و دستشو كرد توى موهاش ولى دستش توى موهاش گير كرد-آى خدا،يه روز فقط بزار درست باشم
لبخندى اومد روى لبم،چطور اون ميتونه هم مهربون و احمق،و عوضى و جذاب و خشن باشه؟
رفتم سمتش و دستشو از توى موهاش در اوردم و يه تيكه از فنراش كه روى پيشونيش بودو دادم عقب-شونه كنى بد نيست
با لبخند بهم نگاه كرد كه چالش رفت تو-اخه خسته ميشم ميدونى
همين طور داشتيم به هم نگاه ميكرديم كه لب پايينشو خيس كرد،انگار ميخواست يه كارى كنه و خب من ميدونستم منظورش چيه
سرشو خم كرد و لباشو گذاشت روى لبام و آروم بوسيد و دوباره ازشون جدا كرد، وقتى ديد حرفى نميزنم دوباره لباش و گذاشت روى لبام و بوسه هاى آروم ازشون ميگرفت
براى اخرين بار لباش و گذاشت روى لبام و محكم لبامو بوسيد-خب صبحونه چى ميخورى؟
****
سره ميز نشسته بوديم و منم به شير داغى كه توى دستم بود نگاه ميكردم
-مطمئنى چيزى نميخورى؟
سرمو اوردم بالا-آره
و به صفحه ى سياهه گوشيم كه با اومدن مسيجى از نينا روشن شد نگاه كردم،از ديشب تا حالا ١٠٠ بار حال مامانمو پرسيده بود و عجيبه كه الان چيز ديگه اى به جز مامانم بحثمون شده بود-چيزى درباره ى مسابقه ى استعداد يابى امسال شنيدى؟
حرفشو براى هرى بازگو كردم كه ابرو بالا انداخت-تقريبا،اره،برا چى؟
براى نينا تايپ كردم-خب؟
و به هرى جواب دادم-همين طورى
هرى-همين طورى؟
نينا-من ثبت نامت كردم
بلند رو به هرى داد زدم-تو چه غلطى كردى؟
و براى نينا سند كردم-اره همين طورى
خداى من شوخى ميكنى بازم اينكارو كردم!
سرمو اوردم بالا و به قيافه ى متعجبش نگاه كردم-اوپس؟
كاملا معلوم بود داره خودشو كنترل ميكنه كه از خنده منفجر نشه
اخمام رفت تو هم-خنديديا...
حرفم كامل نشدو صداى خندش توى خونه پيچيد
-هيييى!
اينو گفتم و سريع دستم و بردم و عروسكى كه روى كابينت بودو كش رفتم و شوت كردم سمتش-گفتم نخند!
-باشه باشه نميخندم
اينو گفت ولى هنوزم داشت هر و كر ميخنديد
-هرى خدا لعنتت كنه گفتم نخند!
قهوه اشو گذاشت روى كابينت و به سمت هال رفت-باشه باشه
-نخندد!
جيغ زدم و رفتم سمتش و بالشتكاى مبل و سمتش پرت كردم-اى اى باشه نميخندم
و بلند خنديد-عوضى
زمزمه كردم و رفتم سمتش و با بالشتك محكم زدمش كه دستشو اورد بالا و ادا در اورد-واى خيلى دردم مياد اى
زمزمه كردم-عوضى
تا خواستم دوباره بزنمش باشتك و از دستم كشيد و پرت كرد اونور و كشيدم توى بغلش-ميخواى منو بزنى؟ و از پشت محكم چسبيدم
-غلط كردم!
اينو گفتم و خواستم دستاشو از دورم باز كنم كه محكم تر چسبيدم-نه ديگه نميشه!
همين طور عقب عقب رفت و تو يه حركت خودشو پرت كرد روى مبل كه بلند داد زدم-تو منو ميكشى!
و دستاشو از دورم باز كردم و خواستم در برم كه دستم و كشيد
افتادم روش كه دستم و روى سينش فشار دادم و برگشتم،اون روى مبل دراز كشيده بود و منم روش نشسته بودم و دستاشو روى رونام گذاشته بود و منم دستام و گذاشته بودم روى سينه اش،عجب صحنه اى!
-ام؟
لبخند شيطونى اومد روى لبش-اوم
زمزمه كردم-درد
و از روش پاشدم
*****
از ماشين پياده شدم،با ديدن بيمارستان نفسم و فوت كردم بيرون و به هرى نگاه كردم-باهام مياى؟
هرى يكم لبشو جوييد-اره
و اومد سمتم و با هم رفتيم توى بيمارستان
با قرار. گرفتن دستش توى دستم ناخودآگاه احساس ارامش كردم
.
-تو،ام،روتو بكن اونور تا من يه كارى كنم بابام بره
يكم مكث كردم-مطمئنى ميخواى پيشم بمونى؟
سرشو تكون داد كه سريع رفتم توى راهرو،دستمو گذاشتم روى دره اتاق مامانم و وارد شدم كه سريع سرشو اورد بالا-رز!اينجا چيكار ميكنى؟
زمزمه كردم-بهتره تو برى خونه استراحت كنى،تا شب نوبت منه
اعتراض كرد-نه!
پريدم وسط حرفش-نه نداريم!الان نوبت منه!من ديشب رفتم و الان تو ميرى
به چشماى سبزش زل زدم كه اخم كرد و وقتى ديد نميتونه منو راضى كنه آهى كشيد و بلند شد-باشه

Teacher Where stories live. Discover now