43-Eyes

1.1K 69 0
                                    


‎صداى جيرجير جيرجيرك گوشم رو گرفته بود
‎دستم و روى بدنش كشيدم،سينش با هر نفس كشيدنش بالا پايين ميشد،ميتونستم صداى ضربان آروم قبلش و بشنوم...
‎پاهام و توى پاهاش قفل كردم كه دستشو روى كمرم كشيد و سره بازوى لختم كه از سويى شرت در اومده بود و نوازش كرد
‎بالاخره بعد از كلى كلنجار رفتن با خودم دهنم و باز كردم-هرى...
‎همون طور كه به اسمون زل زده بود جوابم و داد-هوم؟
‎به فكش زل زدم و دستمو اوردم بالا و لمسش كردم كه ريز خنده اى رفت-غلغلكم مياد نكن
‎لبخند زدم-يه چيزى بپرسم
‎ابروش رفت بالا-بپرس
‎دستم و به زمين زدم و روى زمين نشستم-تو...
‎با لبه ى سويى شرتش ور رفتم و سرمو انداختم پايين
‎ميتونم حس كنم كه از روى زمين نشست-هى
‎دستشو گذاشت روى رون لختم-سوال پرسيدن كه خجالت نداره،بپرس،منم جواب ميدم
‎سرمو اوردم بالا كه با لبخند ارامش دهندش مواجه شدم-تو
‎چشمامو بستم و سريع گفتم-تو با آليس خوابيدى؟
‎رونم كه زير دستاش بودو فشرد-من كه يه بار بهت گفتم
‎-به خاطر همين نميخواستم ازت بپرسم... دوباره سرمو انداختم پايين،سكوت بدى بينمون برقرار بود
‎چند ثانيه فقط به نفساى همديگه گوش ميداديم و منم سرمو انداخته بودم پايين و به دستش كه روى رونم بود زول زده بودم
‎انگشت شستش و روى رونم كشيد
‎دستش روى فكم قرار گرفت و سرمو اورد بالا-رز،من دليلى براى دروغ گفتن بهت ندارم،اگه من با اون خوابيده بودم،امشب به جايه اينكه سراغ تو بيام ميتونستم خيلى راحت برم پيش اون و ... ميدونى
لبامو دادم جلو-اره
سرشو به سرم نزديك كرد
صورتم و گرفت-اون فقط يه هوس بود كه سريع هم پريد و خوشحالم كه باهاش نخوابيدم،اينو جدى ميگم
چشمامو از چشماش دزديدم
با لحن دستورى بهم گفت-به چشمام نگاه كن رز
به چشماش نگاه كردم،تا ته چشماش و ميتونستم ببينم،نور ماه كه تو چشماش خورده بود باعث شده بود چشماش براق و آبى بشه
-من اونو نميخوام
-باشه؟
لبخند زدم
سرشو بهم نزديك تر كرد-من،من فقط تورو ميخوام
ميخواستم جيغ بكشم
اون سرشو نزديكتر صورتم كرد و لبشو خيس كرد،انگار كه ميخواست ازم اجازه بگيره
لبشو برد داخل كه چالش رفت تو،سرشو نزديك ترم كرد
و منو بوسيد
خيلى آروم،دهنشو باز كرد و زبونشو وارد دهنم كرد،همراهيش كردم و دستمو دور گردنش حلقه كردم و بردم داخل موهاش،اين حس عالى بود،زير نور ماه،كنار درياچه،تنها توى جنگل،هيچكس نميتونست بهمون بگه چرا؟چطورى؟به چه دليل؟فقط خودمون بوديم و خودمون
شايد اين عجيب باشه،ولى من وقتى با اون بودم،احساس ديگه اى داشتم،احساسى كه تا حالا تجربه نكرده بودن
حالا حتما نبايد اسمش عشق باشه،اين چيزى مثله آرامش و امنيت بود،اون منو دوست داشت،ميتونستم اينو حس كنم،درسته نميگفت،توى هر بوسش اينو حس ميكردم،توى نگاهش،و به خودم قول ميدم كه ديگه اين نگاهو از دست ندم!
روى زانو هام وايسادم و صورتش و توى دستم و گرفتم و با ولع لباشو بوسيدم
دستشو از رونم تا كمرم كشيد و كمرم و محكم فشار داد
درست نميتونستم نفس بكشم،سريع از هم جدا شديم،دوتامون نفس نفس ميزديم،تند تند پلك ميزد
-خداى من!
اون با خنده گفت،رفتم نزديك و روى پاش نشستم كه سرشو اورد بالا و بهم نگاه كرد،لبخند زدم،چشاش بازم اونطورى شده بود،اين خيلى جالب بود كه وقتى لمسم ميكرد اينجورى ميشد
دستم و گرفت و آروم بوسيدش،من هيچوقت به كسى اين اجازه رو دادم كه اينكارو بكنه،اون اونقدر اين كارو خوب انجام داد كه احساس پرواز داشتم!
روى اجزاى دستم بوسه هاى اروم گذاشت و بعد بالا تر اومد و شونه هامو گرفت و روى زمين درازم كرد
گردنم و بوسيد كه آروم اه كشيدم و به خودم پيچيدم
دستمو توى موهاش كردم،محكم گردنم و گاز گرفت كه از روى درد ناله كردم
اون سريع لباشو از گردنم جدا كرد و محكم پلك زد-فاك!
سريع ازم جدا شد و چشماشو مالوند-اه!
از روى زمين بلند شدم-هرى؟
تند تند پلك زد،فهميدم قضيه چيه
-هى خودتو اذيت نكن!
سريع گفت-نه نه نه!من تورو اذيت ميكنم،من خيلى بد اينكارو انجام ميدم،تو اذيت ميشى
نبايد ميزاشتم همچين حسى پيدا كنه،صورتش و به سمت خودم برگردونم-هى!اينطورى فكرنكن
با قيافه ى معصومش بهم زل زد-تو اينكارو بد انجام نميدى
لبخند زدم-اتفاقا من مشكلى ندارم
قيافش باز شد-واقعا؟اخه،من فكر ميكردم اذيتت ميكنم
خنديدم-چرا بايد اذيتم كنى؟
اون سريع از روى زمين بلند شد و دستم و كشيد-بيا!
سريع از روى زمين بلند شدم كه اون همون طور كه دستم و گرفته بود به بيرون جنگل دوويد
-من نميخوام جلوى حيووناى جنگل تورو ببوسم!
-هى!
به دمه خوابگاه رسيديم-هيش!اروم باش
اينو گفت و درو باز كرد كه غيژ صدا داد
-اه!
اينو گفت كه واردش شديم،از جلوى اتاقه دخترا گذشتيم و به ته راهرو رفتيم،اتاق خيلى اتاقه دخترا دور تر بود،ما وارد شديم،درسته اتاقه نسبتا كوچيكى بود ولى قشنگ بود،قرار گرفتن لباش روى لبام نزاشت بيشتر اتاقو نگاه كنم
محكم كوبيدم به ديوار-واى!
اينو گفت كه لبخند مزحكى زدم
لبشو گاز گرفت-بايد اروم باشيم
خنديدم-مگرنه بيدار ميشن
ازم جدا شد
دستم و روى گردنم لختم كشيد كه تنم لرزيد
دستش و اورد پايين و زيپ سويى شرت و گرفت و اروم كشيدش پايين،سويى شرت از روى تنم ليز خورد تنه برهنم معلوم شد
چندبار پلك زد-لعنتى تو خيلى خوشگلى!
مطمئنم گونه هام گل افتاده

Teacher Where stories live. Discover now