صداى جيرجير جيرجيرك گوشم رو گرفته بود
دستم و روى بدنش كشيدم،سينش با هر نفس كشيدنش بالا پايين ميشد،ميتونستم صداى ضربان آروم قبلش و بشنوم...
پاهام و توى پاهاش قفل كردم كه دستشو روى كمرم كشيد و سره بازوى لختم كه از سويى شرت در اومده بود و نوازش كرد
بالاخره بعد از كلى كلنجار رفتن با خودم دهنم و باز كردم-هرى...
همون طور كه به اسمون زل زده بود جوابم و داد-هوم؟
به فكش زل زدم و دستمو اوردم بالا و لمسش كردم كه ريز خنده اى رفت-غلغلكم مياد نكن
لبخند زدم-يه چيزى بپرسم
ابروش رفت بالا-بپرس
دستم و به زمين زدم و روى زمين نشستم-تو...
با لبه ى سويى شرتش ور رفتم و سرمو انداختم پايين
ميتونم حس كنم كه از روى زمين نشست-هى
دستشو گذاشت روى رون لختم-سوال پرسيدن كه خجالت نداره،بپرس،منم جواب ميدم
سرمو اوردم بالا كه با لبخند ارامش دهندش مواجه شدم-تو
چشمامو بستم و سريع گفتم-تو با آليس خوابيدى؟
رونم كه زير دستاش بودو فشرد-من كه يه بار بهت گفتم
-به خاطر همين نميخواستم ازت بپرسم... دوباره سرمو انداختم پايين،سكوت بدى بينمون برقرار بود
چند ثانيه فقط به نفساى همديگه گوش ميداديم و منم سرمو انداخته بودم پايين و به دستش كه روى رونم بود زول زده بودم
انگشت شستش و روى رونم كشيد
دستش روى فكم قرار گرفت و سرمو اورد بالا-رز،من دليلى براى دروغ گفتن بهت ندارم،اگه من با اون خوابيده بودم،امشب به جايه اينكه سراغ تو بيام ميتونستم خيلى راحت برم پيش اون و ... ميدونى
لبامو دادم جلو-اره
سرشو به سرم نزديك كرد
صورتم و گرفت-اون فقط يه هوس بود كه سريع هم پريد و خوشحالم كه باهاش نخوابيدم،اينو جدى ميگم
چشمامو از چشماش دزديدم
با لحن دستورى بهم گفت-به چشمام نگاه كن رز
به چشماش نگاه كردم،تا ته چشماش و ميتونستم ببينم،نور ماه كه تو چشماش خورده بود باعث شده بود چشماش براق و آبى بشه
-من اونو نميخوام
-باشه؟
لبخند زدم
سرشو بهم نزديك تر كرد-من،من فقط تورو ميخوام
ميخواستم جيغ بكشم
اون سرشو نزديكتر صورتم كرد و لبشو خيس كرد،انگار كه ميخواست ازم اجازه بگيره
لبشو برد داخل كه چالش رفت تو،سرشو نزديك ترم كرد
و منو بوسيد
خيلى آروم،دهنشو باز كرد و زبونشو وارد دهنم كرد،همراهيش كردم و دستمو دور گردنش حلقه كردم و بردم داخل موهاش،اين حس عالى بود،زير نور ماه،كنار درياچه،تنها توى جنگل،هيچكس نميتونست بهمون بگه چرا؟چطورى؟به چه دليل؟فقط خودمون بوديم و خودمون
شايد اين عجيب باشه،ولى من وقتى با اون بودم،احساس ديگه اى داشتم،احساسى كه تا حالا تجربه نكرده بودن
حالا حتما نبايد اسمش عشق باشه،اين چيزى مثله آرامش و امنيت بود،اون منو دوست داشت،ميتونستم اينو حس كنم،درسته نميگفت،توى هر بوسش اينو حس ميكردم،توى نگاهش،و به خودم قول ميدم كه ديگه اين نگاهو از دست ندم!
روى زانو هام وايسادم و صورتش و توى دستم و گرفتم و با ولع لباشو بوسيدم
دستشو از رونم تا كمرم كشيد و كمرم و محكم فشار داد
درست نميتونستم نفس بكشم،سريع از هم جدا شديم،دوتامون نفس نفس ميزديم،تند تند پلك ميزد
-خداى من!
اون با خنده گفت،رفتم نزديك و روى پاش نشستم كه سرشو اورد بالا و بهم نگاه كرد،لبخند زدم،چشاش بازم اونطورى شده بود،اين خيلى جالب بود كه وقتى لمسم ميكرد اينجورى ميشد
دستم و گرفت و آروم بوسيدش،من هيچوقت به كسى اين اجازه رو دادم كه اينكارو بكنه،اون اونقدر اين كارو خوب انجام داد كه احساس پرواز داشتم!
روى اجزاى دستم بوسه هاى اروم گذاشت و بعد بالا تر اومد و شونه هامو گرفت و روى زمين درازم كرد
گردنم و بوسيد كه آروم اه كشيدم و به خودم پيچيدم
دستمو توى موهاش كردم،محكم گردنم و گاز گرفت كه از روى درد ناله كردم
اون سريع لباشو از گردنم جدا كرد و محكم پلك زد-فاك!
سريع ازم جدا شد و چشماشو مالوند-اه!
از روى زمين بلند شدم-هرى؟
تند تند پلك زد،فهميدم قضيه چيه
-هى خودتو اذيت نكن!
سريع گفت-نه نه نه!من تورو اذيت ميكنم،من خيلى بد اينكارو انجام ميدم،تو اذيت ميشى
نبايد ميزاشتم همچين حسى پيدا كنه،صورتش و به سمت خودم برگردونم-هى!اينطورى فكرنكن
با قيافه ى معصومش بهم زل زد-تو اينكارو بد انجام نميدى
لبخند زدم-اتفاقا من مشكلى ندارم
قيافش باز شد-واقعا؟اخه،من فكر ميكردم اذيتت ميكنم
خنديدم-چرا بايد اذيتم كنى؟
اون سريع از روى زمين بلند شد و دستم و كشيد-بيا!
سريع از روى زمين بلند شدم كه اون همون طور كه دستم و گرفته بود به بيرون جنگل دوويد
-من نميخوام جلوى حيووناى جنگل تورو ببوسم!
-هى!
به دمه خوابگاه رسيديم-هيش!اروم باش
اينو گفت و درو باز كرد كه غيژ صدا داد
-اه!
اينو گفت كه واردش شديم،از جلوى اتاقه دخترا گذشتيم و به ته راهرو رفتيم،اتاق خيلى اتاقه دخترا دور تر بود،ما وارد شديم،درسته اتاقه نسبتا كوچيكى بود ولى قشنگ بود،قرار گرفتن لباش روى لبام نزاشت بيشتر اتاقو نگاه كنم
محكم كوبيدم به ديوار-واى!
اينو گفت كه لبخند مزحكى زدم
لبشو گاز گرفت-بايد اروم باشيم
خنديدم-مگرنه بيدار ميشن
ازم جدا شد
دستم و روى گردنم لختم كشيد كه تنم لرزيد
دستش و اورد پايين و زيپ سويى شرت و گرفت و اروم كشيدش پايين،سويى شرت از روى تنم ليز خورد تنه برهنم معلوم شد
چندبار پلك زد-لعنتى تو خيلى خوشگلى!
مطمئنم گونه هام گل افتاده
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.