يكى از دستام و دور كمرش حلقه كردم و با اون يكى دستم صورتشو گرفتم و آروم لباشو بوسيدم كه لباشو از لبام جدا كرد
از دهنم پريد-من خيليى به اولين كسى كه با تو بوده حسودى ميكنم
با اين حرفم لبخنده غمگينى زد-اره
-چيز بدى گفتم؟
ازم دور شد و نشست روى كابينت-نه نه!فقط اون چيزى نبود كه فكرشو ميكردم
نزديكش شدم-منظورت چيه؟
سرشو انداخت پايين كه چونشو گرفتم و سرشو اوردم بالا و با لحن محكمى گفتم-كسى با تو كارى كرده؟؟
سرشو تكون داد-نه!يعنى اره!ولى نه!من خودم بهش اجازه دادم
اخم كردم-نميدونى كيه؟:
-نه!خيليى تاريك بود،فقط چشماشو يادم مياد
مكث كرد-و چندساعت بعدش و لويى كه تو اتاق پيدام كرد و برد خونه ى خودش
حس كردم صداش ميلرزه پس بحثو عوض كردم-خب حداقلالان ميدونى من كيم
چييى گفتم
خنديد-اصلا خوب نميتونى بحثو عوض كنى
خب فاك
-مطمئنى؟
اينو گفتم و خنديدم و دستم و گذاشتم دوطرفش روى كابينت و بهش نزديك شدم كه سرشو برد عقب و خنديد-استادد
سريع دستامو دورش حلقه كردم و كشيدمش به سمت خودم كه پاهاش دورم حلقه شد-يه بار ديگه به من گفتى استاد خودت ميدونى
پيشونيشو به پيشونيم چسبوند-مثلا چى ميشه؟
و گذاشتمش روى مبلى كه توى هال بود و رفتم سمتش-تو نميخواى بدونى خانم رز اسكارلت پيرز!
لباشو داد جلو-و اگه بخوام؟ و با يقه ى لباسم ور رفت هرى...؟
ابروش بالا رفت كه به ساعت روى ديوار نگاه كردم-الان وقتش نيست و...هرى ادوارد استايلز
سرديه فلزى رو روى گردنم حس كردم و بعدش گردبند صليبم و توى دستش ديدم-اقاى ادوارد؛خب چرا وقت نداريم؟
لبخند زدم-چونكه مدرسه داريم
قيافش به صورت بامزه اى به حالت گريون در اومد-چيييى؟
از روش پاشدم-آآآره
رز-نه شوخيى ميكنيييييى
Rose's POV:
شلواركم و از روى زمين برداشتم و پوشيدمش،دستم و روى تى شرتى كه بهم داده بود كشيدم،نميخواستم از تنم درش بيارم،برى خوبى ميداد و خوشگلم بود و اينكه لباس خودمم جر خورده بود:|
صداش تو گوشم پيچيد-ميتونى ورش دارى
سرمو اوردم بالا و با شاد ترين صدايى كه از خودم شنيده بودم گفتم-جدى؟؟؟
با خنده ى كرواتش و بست-اره!يه هديه از طرف استادت!
-مرسى! اينو گفتم و خودمو تو آيينه نگاه كردم كه با ديدن كبوديايه گردنم بدنم يخ زد،خب باشه،حالا اينو چيكار ميخوام بكنم
گرماى بدنم و پشت خودمو حس كردم كه يه دستش دورم حلقه شد و كشيدم سمت خودشو با اون يكى دستش و موهامو زد كنار و سرشو گذاشت روى شونه ام-عنكبوت خال خال يشمى ناراحت نباش درستشون ميكنم
چيييييى!عنكبوت چييييى
نينا-خونه!كجا بودى دختره ى شيطون!
-تو بهش چى گفتى؟
نينا-ديشب خونه ى من داشتى درس ميخونديم با هم(:)))))
خندم گرفت،درس!بله درس!البته با استاد استايلز
نينا-تو يه چيزى رو دارى قايم ميكنى!تو ديشب با كى بودى؟
همون موقع صداى زنگ بلند شد كه سريع از دستش در رفتم كه جيغ كشيد-خانم اسكارلت پيرزززز!من بالاخره ميفهمم!
-باشه!
اينو گفتم و سريع وارد كلاس استاد پاركر شدم
.
كلاس در خسته كننده ترين حد ممكن بود سرمو انداخته بودم پايين و با گوشيم ور ميرفتم كه يهو يه اس از لويى برام اومد-رز بيا توى حياط
براش تايپ كردم-نميتونم سره كلاسم
با فونت درشت تايپ كرد-وقتى ميگم الان يعنى الان مياى توى حياط رز!
پوفى كردم و دستم و گرفتم بالا و از استاد اجازه ى بيرون رفتم گرفتم و از كلاس رفتم بيرون و براش تايپ كردم-من الان توى حياطم
و از پله هاى مدرسه امدم پايين،يكم به دورو ورم نگاه كردم،كسى نبود كه يهو بازوم كشيده شد و با صورت خشمگين لويى مواجه شدم-اين يعنى چى؟
ابرو بالا انداختم-ببخشيد؟
لويى ابرو بالا انداخت-فكر كنم دوقلوى غيرهمسان من بود از ماشين استاد ادوارد پياده شد
حس كردم روحم از بدنم جدا شد-چى!
صداش اروم اروم داشت ميرفت بالا-دارم ميگم عمه ى من بود از ماشين
سريع رفتم سمتش و دهنش گرفتم-هيس هيس اونطورى كه فكر ميكنى نيست داد نزن خواهش ميكنم
قرنيه ى چشاش تنگ شد و سريع ازم جدا شد-نكنه،نكنه اون ازت داره سوءاستفاده ميكنه؟!؟رز اون داره ازت سوءاستفاده ميكنه؟؟؟
تقريبا جيغ زدم-نه نه نه به خدا نه
سرمو اوردم پايين-من بهش اعتماد دارم،اون ادم خوبيه
صداى قه قهش به هوا رفت-عاليه!عاليه!دقيقا مثله همون شب!تو وقتى مستى نميدونى چيكار ميكنى!تو حتى يادت نمياد اون پسر كى بوده
و صداشو نازك كرد-لويى من بهش اعتماد دارم،لويى لويى لويى
و اون مثله يه دستمال ازت استفاده كرد و تو هنوزم بهش اعتماد دارى
اخمام رفت توى هم،صبر كن ببينم-تو!تو به من گفته بودى نميدونى اون كيه!
رنگ لويى مثله گچه ديوار شد
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.