29:you mudblood!

926 65 1
                                    

وقتى اين حرفو زد احساس كردم سرنك تنفر توى رگام تزريق شد،خب!من تو يه حركت برگشتم،و حدس بزنيد چيكار كردم؟مشتم و توى اون صورت جذابش فرود اوردم!
افتاد زمين كه به سمتش رفتم و يقشو گرفتم-تويه حروم زاده(you mudblood:))
و دوباره مشتم و فرود اوردم توى صورتش كه قه قهه زد!اون روانى بود؟يا يه چيزى تو همين مايه ها؟اوه فهميدم!اون يه حروم زاده بود!
زين با لبخند گفت-نميدونى چقدر لذت ميبرم كه دارم زجرت ميدم!
‏-u little shit!
محكم زدم توى دهنش كه لباس و گردنم و چنگ زدو هول دادو سعى كرد متوقفم كنه
ديگه برام مهم نبود،همين طور ميزدمش،حتى درد انگشتامم برام مهم نبود،زينم تقريبا بيهوش شده بود
همون موقع بازوم كشيده شد كه از روى زين اومدم كنار و داد يكى توى گوشم پيچيد-دارى چه غلطى ميكنى؟
نيك!
داد زد-مَرد حواست هست كه ما توى مدرسه ايم؟؟اون يه دانش اموزه!
داد زدم-اصلا برام مهم نيست كه ما كجاييم و كى رو دارم ميزنم!
واقعيتش هم!اصلا برام مهم نبود!
شونه امو گرفت و تكون دادو داد زد-تو يه معلمى!اون چيكار كرده كه اينطورى دارى ميزنيش؟
اصلا توجه نكردم كه چى داره از دهنم در مياد-اون داره دختر منو ميدزده!(my girl:))
نيك يه نگاه به من كرد
زبونشو كشيد روى دندوناش و يه نگاه به زين كرد
-فاك!
بلند داد زدم وقتى كه اون دستاشو ماليد به همو رفت عقبو تو يه حركت سريع رفت سمت زين و محكم زد وسط پاهاش
*پق*
زين داد كشيد،چشمام برق زد
زمزمه كردم-فكر كنم دارم عاشقت ميشم
موهاشو به هم ريخت و لبخند زد بهم-حقش بود!
Rose's POV:
"توى دفتر استاد استايلز دعوا شده!بدووين بيايين!"
دستم و گذاشتم روى لب جِين و رفتم سمت هاوارد-تو چى گفتى؟
اون با هيجان گفت-توى كلاس استاد استايلز!دعوا شده!بيا!
و سريع دستم وكشيد،خداى من چى!
اون سريع از وارد راهرويى كه كلاس هرى توش بود شد صداى داد آشنايى توى راهرو پيچيد،اون داد هرى بود!
با ديدن جمعيتى كه دمه كلاس جمع شده بودن وحشت كردم و به سمتشون رفتم-برين كنار!
اينو گفتم و سعى كردم از بين جمعيت رد بشم
"فاك!"
صداى دادى از داخل كلاس اومد،اونجا چ خبره؟
دستم و گذاشتم روى شونه ى يكى ازبچه ها و خودمو كشوندم جلو،همون موقع صداى چرخيدن دستگيره ى در اومد،همه ساكت شد و در غيژ صدا داد
بعد چند لحظه كله ى استاد از كلاس اومد بيرون و يه لبخند بهمون زد-سلام؟
با اين حرفش يكى از بچه ها پقى زد زير خنده كه بعدش خفه شد
-ام... اون زمزمه كرد و دره كلاس و باز كرد كه هرى پشت سرش اومد بيرون
موهاش به هم ريخته بودو دو دكمه ى اوليش تقريبا جر خورده بود و كرواتشم شل بود،خب باشه اگه از اون تو صداى دعوا نميومد و نميگفتن اونجا دعوا شده من مطمئن ميشدم كه هرى گى عه و با استاد نيك خوابيده!
با ديدن مشتاش دلم ريخت
با نگرانى بهش نگاه كردم كه دستشو كذاشت روى مشتش ولى اون يكى هم كمى خونى بود!
صداى نيك پروندم-بازى تموم شد،برين بچه ها!برين!
همه ى بچه ها غر زدن: "چى؟" "نه" "فكرشو نكن" "اونجا چه خبر بود؟"
يكى از بچه ها از بين همهمه داد زد-چرا دستاى استاد استايلز خونيه
با اين حرفش بقيه ى بچه ها هم به دستاى هرى توجه كردن،نيك عصبى به نظر ميرسيد،نفس عميقى كشيد و بعدش دادى زد كه اصلا فكرشو نميكردم كه اين استاد همچين رويى هم داشته باشه!:
-اين به شما مربوطه؟جواب منو بدين،سرك كشيدن توى كار معلما به شما مربوطه؟يا كار شما درس خوندنه؟
يه صدايى از پشت سرم اومد-نيك!
بچه ها ناخودآگاه راهو باز كردن،خداى من!اقاى مدير!
داد زد-نيك اينجا چ خبره؟
نيك رفت سمت بستيل و آروم گفت-بيخيال،بقيه رو پراكنده كن
بستيل داد زد-گفتم چ خبره؟
نيكم عصبى شد و با دندوناى رو هم فشرده گفت-بقيه رو پراكنده كن!
بستيل با داد حرفو تكرار كرد كه يهو نيكم داد زد-وقتى ميگم بكن يعنى بكن!نميشه يه بارم تو عمرت به حرف مادرفاكر من گوش كنى و سعى نكنى مثله بابايه من رفتار نكنى؟
همه نفساشونو كشيدن تو،واتتت؟
آقاى بستيل دهنش باز مونده بود و بعد سرشو انداخت پايين و با صداى آرومى زمزمه كرد-بچه ها برين سره كلاساتون...
نيك لبخندى زد-مرسى،دايى!
هِل نو!مدير دايى نيك بود؟!اينجا ج خبره؟پس چرا استاد نيك چيزى درباره ى اين نگفته بود؟
بچه ها تقريبا پراكنده شده بودن و بستيلم همين طور،البته من مثله يخ وايساده بودم و بهشون زل زده بودم،بازم نيك منو از حال خودم در اورد-نميخواى برى؟خانم پيرز؟
به تته پته افتادم-من،اره،بايد،اره
دستى روى شونه ام قرار گرفت،هرى
صداش دمه گوشم باعث شد قلقلكم بياد-ميتونى برى،بعدا برات توضيح ميدم
دستشو گذاشت پشت كمرم و هولم داد به سمت راهرو،دستم و دور بازوم حلقه كردم،سرماى بدى توى تنم پيچيده بود،اون حتى با لمس كردنش ميتونه منو كنترل كنه!اين خوب نيست
نيك-هى شوخى ميكنى
هرى-شوخيم كجا بود؟ سرمو تكون دادم و سريع وارد راهرويه كنارى شدم
****
سرمو روى ميز كذاشتم و چشمامو روى هم فشار دادم،باشه من به خاطر امتحان زنگ بعد حالت تهوع گرفتم و تازه زنگ دومه !
-هى رز خوبى؟
سرمو اوردم بالا،سوييفت،اون معلم مور علاقم بود
-رز؟دخترم؟خوبى؟
سرمو به حالت نه تكون دادم-ميخواى برى بيرون هوا بخورى؟

Teacher Where stories live. Discover now