35-secret

810 65 0
                                    


همين طور با تعجب و لباى غنچه شده به ليام زل زدم كه ليام پقى زد زيره خنده-قيافه هاشونو،دوتاتون مرده بودين از ترس
و بعد پوزخند زد-ميخواستم مثله فيلماى جنايى بشه
با قدماى بلند به سمت زين رفت و پشت سرش قرار گرفت و دستاشو روى شونه هاى زين گذاشتو فشردشون-زين يه چيزاى شنيدم
و خم شد و سرشو نزديك گوش زين كرد-كه اميدوارم درست نباشن
و رو به من لبخند زد-مگه نه هرى؟
به تته پته افتادم ولى بعد به خودم اومدم و روى صندلى لم دادم-اوه،اره!ولى اونا درستن
ليام محكم زد روى شونه ى زين كه زين پريد بالا-خببب
زين سريع شروع به توضيح داد-ليام اين يه اشتباه بوده بهت قول ميدم،ميدم كه،كه
دست به سينه شدم كه ليام صداشو نازك كرد-چى؟كه چى؟چرا اينطورى شدى كوچولو؟نكنه ميترسى راز كوچولوتو بگم؟
صبر كن ببينم،اون چه چيزى رو از زين ميدونست؟
به زين نگاه مردم،چشاش گشاد شده بودو صورتش سفيده سفيد شده بود،سرشواورد بالا-ليام،تروخدا،تو نميتونى
ليام دستشو كرد توى موهاى زينو و تكونشون داد-ميتونم ميتونم؟خوبم ميتونم كوچولو
و اومد روبه روش-خودتم خوب ميدونى،يونى كورن
قيافه ى زين عصبانى شد-منو اونطورى صدا نكن!
ليام سريع رفت سمتش-من هر جورى دلم بخواد ميتونم صدات كنم!
از روى صندلى پاشدم و رفتم نزديك،زين چسبيده بود به صندلى و ليامم درحالى كه تند تند نفس ميكشيد توى يه ميلى متريش بود
ليام لبخند زد-مفهومه؟
زين سريع سرشو تكون داد كه ليام رفت عقب-خوبه،حالا يه چيزى ازت ميخوام،يه چيز خيلى كوچولو
بعد اخم كرد-دست از سره هريو رز بردار!
زين اخم كرد-چرا اونوقت؟؟
و از روو صندلى بلند شد-اين به خودم مربوطه
ليام خيلى ريلكس با رينگ توى انگشتش ور رفت-اينم به خودم مربوطه كه راز كوچيكتو منتشر كنم يا نه
فك زين منقبض شد-تو يه عوضى هستى
و رو به من داد زد-تو هم همين طور عوضى!
داد زد-از همتون متنفرم!
و خواست از در بره بيرون كه ليام داد زد-هى هى هى!هنوز حرفم تموم نشده،قبول ميكنى؟اون ويديو رو پاك ميكنى؟
زين سرشو تكون داد
ليام-نشنيدم
زين با دندوناى روى هم فشار داد گفت-باشهههههه
و دره دفت و محكم به هم بست كه من پريدم هوا-لعنتى تو چطورى؟؟؟
و رفتم سمتش كه ليام لبخندى بهم زد-الكى كه اسمم آقاى پين نيست
با ذوق گفتم-اون رازش چى بود؟؟
ليام ابرو بالا انداخت-عه عه عه؟اگه بايد به همه ميگفتمش كه راز نميشد،اين مربوط به اون شهريه كه توش بودم،كه زينم اونجا بود،جريان اينه كه پسراى دبيرستانى زياد خطر ميكنن و هيجانو دوست دارن،ولى فكر نميكنن كه ...
سرفه اى كرد-حالا بيخيال!چطورى ميخواى براى رز بودن با اون دختره...
روى ميز نشستم-آليس
ليام ادامه داد-آليس،توضيح بدى؟
گردنم و مالوندم-من...من راستش با اون نخوابيدم
*فلش بك*
كشيدمش توى اتاق و محكم كوبيدمش به ديوار و از پشت چسبيدم بهش كه آه كشيد،سرمو كردم توى گردنش و محكم بوسيدم و همزمان دستمو روى كمرش و باسنش ميكشيدم
دستمو آوردم بالا و زيپ لباسش و گرفتم و بازش كردم،باشه من ديگه نميتونم،داشتم ميتركيدم
دستم و بالاى لباسش گرفتم و كشيدمش پايين كه جيغى همراه با خنده كشيد
كمرشو گرفتم و برش گردوندم،يكى از سينه هاشو توى دستم گرفتم و بالاشو محكم گاز گرفتم كه دستشو كرد توى موهام
زير روناشو گرفتم و عقب عقب رفتم روى تخت،اون الان روم بود،دقيقا روم،فقط با لباس زير
دستشو كشيد روى لباسم و يكى يكى دكمه هاشو باز كرد و خودشو روم تكون ميداد،منم رونشو نوازش ميكردم،حتى نميدونستم الان دارم چيكار ميكنم،فقط داشتم انجامش ميدادم
تو يه حركت كمرشو گرفتم و لبامو روى لباش فشار دادم و جامونو عوض كردم و كوبيدمش به تخت،يكهو يه صحنه اومد توى ذهنم،موهاى بلوند،چشماى آبى،پوست سفيد،رز!قيافه ى رز اومد توى سرم،همون موقع كه صبح بيدار شده بوديم و من بغلش كرده بودم،اونطورى كه موهاش روى بالش پخش شده بود و مژه هاى بلندش،لباى قرمز خواستنيش،من،من نميتونستم!
با درده توى گردنم از هپروت در اومدم،آليس داشت گردنم و ميبوسيد
دستم و دورش گذاشتم-آليس!آليس
عكس العملى نشون نداد،سريع شونش و گرفتم و كوبيدمش به تخت-اليس!
با تعجب نگاهم كرد كه ولش كردم و از روى تخت بلند شدم-ببخشيد،واقعا ببخشيد،ولى من!من نميتونم!
*حال*
ليام ابرو برام بالا انداخت-عا عا عا شيطون بالاخره يكى داره دلتو به دست مياره
هولش دادم-خفه شوو
ليام از روى ميز بلند شد و دست منو گرفت و كشيد-بالاخره ان دختر كه مقرر شده بود شاهزاده را عاشق خود كند پيدا شد
و دستمو گرفت و چرخوندم-ليامممم!
-و اون كسى نبود جز،رز!او دل شاهزاده ى شهوتى مارا بدست اورد
هولش دادم عقب و خنديدم-ليام خفه شوووو
ليام لبخندى زد-ولى شاهزاده اونو از دست داد
اخم كردم كه ادامه داد-ولى اون دوباره بايد قلب اونو بدست بياره

Teacher Where stories live. Discover now