20-samantha

1.4K 83 6
                                    


ه-ا،اره راست ميگى
و سريع دستشو از دورم باز كرد و گذاشتم زمين:-اين زنگ با كى دارى؟
لپمو از داخل گاز گرفتم-با خودت
نفسشو داد بيرون و دستشو برد سمت قفل در و باهاش ور رفت-براى امتحان خوندى؟
چى؟امتحان؟چيييييى
جيغ ريزى كشيدم-چييييى؟
با عصبانيت برگشت-تو نخوندى؟
غر زدم-ببخشيد كه با استادم بودم
يكم مكث كردم كه درو باز كرد و هوفى كشيد-يعنى تو دارى ميگى نميخواى به من كمك كنى؟
هرى رفت سمت رو شويى و ابو باز كرد-معلومه كه نه
-هييييى!
دستاشو شست-حرف نباشه
رفتم سمتش و برش گردوندم-هريييى!
انگشت اشارشو گذاشت روى لبم-بسه اه چقدر غر ميزنى!برو سره كلاس و به سمت در رفت كه رفتم دمه در و دستم و گذاشتم دو طرف در-من نميزارم برى!من نميخوام امتحان بدم
تو يه م.م وايساد-رز بچه نشو
لبامو دادم جلو-من بچه ام!ميخواستى با يه بچه نباشى
دهنشو باز كرد و چشماشو سفيد كرد،مطمئنم اگه دختر نبودم تا الان دهنم صاف بود
روى نوك پاهام وايسادم و كرواتشو كشيدم-لطفا لطفا لطفا
باحالت بامزه اى اخم كرد-رزز
لب پايينيمو دادم جلو-لطفاااا
چشماشو محكم روى هم فشار دادو بعد لبخند زد-اگه يهو
دستشو گذاشت پشت كمرم و بهش چسبيدم:-يكى بياد داخل دستشويى،و مارو با هم ببينه
با اون يكى دستش موهامو نوزاش كرد-ميدونى كه هردوتامون اخراج ميشيم؟
اخم كردم و سرمو انداختم پايين كه چونمو گرفت-اين واقعيته
و كمرمو ول كرد كه جلوش وايسادم
دست كرد توى موهامو خم شد-پس بريم سره كلاس كوچولو
و آروم پيشونيمو بوسيد و بعد لبشو تكيه داد به پيشونيم-براى امتحانم كمكت ميكنم
Harry's POV:
لبخندى بهش زدم و دستم و گذاشتم روى كمرش و هولش دادم كلاس-برو منم يكم ديه ميام كه فكرى نكنن
وارد كلاس شد كه به ديوار تكيه دادم و دست كردم توى موهامو به هم ريختمشون و بعد دوباره دادمشون عقب،بلند شده بودن،بايد ميرفتم كوتاشون ميكردم،البته اگه وقت ميكردم،لبمو خيس كردم و به ساعت نگاه كردم و نفسمو فوت كردم بيرون و بعد الكى مثلا هول شدم سريع وارد كلاس شدم-بدووين بچه ها ساكت امتحان داريم!
سرمو اوردم بالا تا رز و پيدا كنم،با ديدنش كه ميز اخر كنار نينا نشسته بود برگه هارو از تو ميزم در اوردم و سريع دادم به كسايى كه ميز اول بودن كه اونا هم به ميزاى اخر دادم،مدادش دستش بودو تهش و به دندون گرفته بودو معلوم بود هيچى بلد نيست،سرشو اورد بالا و بهم نگاه كرد كه لبامو خيس كردم:
"فرم برگشت چيه؟"
سرشو تخم كرد و لباشو اورد جلو و بعد سرشو اورد بالا"بى"
سريع جواباى فرم بى رو روى برگه ى كوچيكى نوشتم و از جام بلند شدم،من دقيقا هيچوقت از صندليم بلند نميشدم و از همونجا بچه هارو ميپاييدم ولى خب،همين جور به دورو اطرافم نگاه كردم كه رسيدم ميز اخر كنار رز،به ديوار تكيه دادم و بعد خيلى آروم دستم و اوردم پايين كه دستش دستم و لمس كرد و دستمو باز كردم و اونم برگه رو ازم گرفت،بهش نگاه كردم كه بهم لبخند زد،تا خواستم برگردم سره جام با ديدن قيافه ى نينا كه با دهن باز بهمون زل زده بود احساس كردم الان غش ميكنم،شتتت
دهنش با شينت باز بودو تند تند پلك زد-شما هم اره استاد؟
انگشت اشارمو گذاشتم روى لبم
با دستش برام باى باى كرد و صورت شيطانى به خودش گرفت
نزديك بود خندم بگيره ولى خودمو گرفتم و رفتم سره جام نشستم و سرمو تكيه دادم به پشتيه صندلى
Rose's POV:
تا از كلاس اومدم بيرون نينا خيلى آروم و شمرده شمرده بهم گفت-فقط بهم بگو كه اون شب تو با اون نبودى
سرمو تكون دادم-نبودم
نينا جيغ كشيد-من ميدونستم من ميدونستم خداى من شما با هم عالى ميشين
ابرو بالا انداختم-نينا!
نينا لبخند شيطانى زد-خب بدن اون چطورى بود بيبى؟
خنديدمو زدم تو كله اش-خفه شووو
نينا همين طور ابرو بالا پايين انداخت-اها اها!گونه هاشو ببينم،جوننن لعنتى منم راه ميدين؟قول ميدم فقط نگاه كنم
و هر دوتامون با هم خنديديم
وسط خنده گفتم-ولى اين،يه رازه
نينا لبخند زد-اوه راست ميگى!
Harry's POV:
اين زنگ زنگ اخر بود،از مدرسه اومدم بيرون كه با ديدن ماشين اشنايى دمه در مدرسه ابرو بالا پريد-ليام؟
همون موقع دره كمك راننده باز شد و يه دختر پريد بيرون و جيغ كشيد-هروولددد!
احساس كردم قلبم الان ميتركه
و بعدش اون دوويد سمتم و جلوى همه لباشو گذاشت روى لبام،لعنتى نه نه!
صورتم و گرفت و بعد لباشو از لبام فاصله داد-چطورى عزيزم؟
ب تته پته افتادم-س!سامانتا!
كه پريد بغلم-دلم برات تنگ شده بودد!
به ليام نگاه كردم كه به ماشين تكيه داد بود،زمزمه كرد-من نميدونستم اون تورو ميبوسه
فكم منقبض شد و دستمو دورش حلقه كردم،اخه تو مدرسه؟ بين اون همه چشم كه با تعجب نگاه ميكردم اون دوتا چشم آبى كه با ناراحتى بهم زل زده بود باعث شد زمزمه كنم-فاك
ازم جدا شد و بعد با دستش صورتمو گرفت و برگردوند سمت خودش و لبام كه غنچه شده بودو بوس كرد كه سرمو بردم عقب كه ستشو كرد توى موهام-واى چقدر موهات بلند شده
لبخندى به زور زدم-آره،بايد كوتاهشون كنم
دوباره لباشو روى لبام گذاشت كه از خودم جداش كردم-سامانتا!اينجا مدرسس!من معلمشونم!
و دستمو از دورش جدا كردم-سوار ماشين شو
لباشو اورد پايين-اهه بد عنق نباش
سرمو تكون دادم-سامانتا!
دست به سينه شد و اهى كرد و بعد دره عقب و باز كرد و نشست كه سريع از اونور ماشين خم شدم-ليام!عوضى!
ليام-به من چههه!
چشمامو محكم روى هم فشار دادم-نكو كه بايد باهاتون بيام
ليام لبخنده مزحكى زد:-شوخى ميكنى
اينو گفتم و از ماشين جدا شدم و به عقب نگاه كردم ولى اون اونجا نبود،عالى شد عالى،الان دربارم چى فكر ميكنه؟
-من با ماشين خودم ميام
تا خواستم از ماشين جدا بشم و برم سمت ماشين خودم سريع پنجره ى عقب ماشين پايين اومد و دستم كشيده شد كه تقريبا رفتم تو ماشين
سم-نرو!با ما بيا!
ميشه انقدر جلبه توجه نكنه؟؟؟؟
دستمو گذاشتم روى ماشين و لبخندى از روى عصبانيت زدم-سَم،عزيزم،"لبخندى اومد روى لبش" ميتونى يكم جلوى خودتو بگيرى و منو لمس نكنى؟"و لبخند از روى لبش پاك شد"چونكه من الان جلوى مدرسه ام و ممكنه به خاطر اين كاره تو دردسرى برام پيش بياد و اينجا پره دختراى دبيرستانى و پسراى دبيرستانيه،و مرسى من با ماشين خودم ميام
و رو به ليام كردم-خونه ى تو؟
ليام-هر چى تو بگى
-ميريم خونه ى فاكيه من
*رز-زمان بوسه*
-فردا امتحانى نداريم
اينو گفتم كه نينا دستاشو اورد بالا-خب امشب ميريم پارتى🤘🏿
خنديدم و موهامو دادم پشت گوشم-فكر كنم بهتره بمونم خونه
نينا ابرو بالا انداخت-اووو خونه؟
كارولاين جيغ كشيد-ازتون بدم مياد يه چيزى شده شماها به من نميگين
نينا خنديد و تا خواست چيزى بده از حركت وايساد و به پشت سرم زل زد
اخم كردم-نينا؟
و با تعجب برگشتم و با ديدن صحنه اى كه روبه روم بود احساس كردم الان ميافتم زمين،گوشيم از بين دستام سر خورد و با صداى ناجورى افتاد زمين،برگشت و با ديدن چشماى سبزش كه دوباره همونطورى شده بود احساس كردم نميتونم نفس بكشم
سريع خم شدم و گوشيمو برداشتم و از بين بچه ها رد شدم،دهناشون تكون ميخورد ولى اصلا نميتونستم بفهمن چى ميگن
همين طور داشتم ميرفتم،نميدونم كجا،فقط داشتم ميرفتم،يهو صداى يكى به سرعت كشيده شدم و صداى تاير ماشين اومد:-رز دختر جلوتو نگاه كن همين طورى نرو تو خيابون
به ماشينى كه به سرعت از كنارم رد شد نگاه كردم و سرمو اوردم بالا و با ديدن لويى لبم لرزيد كه با چشماى نگرانش بهم نگاه كرد-چيشده؟
صورتم و گرفت-رز بگو چيشده
بغضم تركيد،نميدونم چرا،درسته فقط يه شب باهاش بودم ولى اون حق نداشت باهام اينكارو كنه،حق نداشت،ميتونست باهام بخوابه و فرداش ولم كنه و اينطورى باهام احساسى رفتار نكنه،اون حق نداشت با من بازى كنه
لويى سريع كشيدم توى بغلش كه بلند بلند گريه كردم،موهامو نوازش كرد كه لباسش و چنگ زدم و گريمم و خفه كردم
محكم بغلم كرد-اينطورى گريه نكن لعنتى
با اين حرفش گريم شديد تر شد كه دمه گوشم زمزمه كرد-قلبم و به درد نيار لعنتى،گريه نكن
لباسشو چنگ زدم و بيشتر خودمو بهش فشردم كه سرشو توى گردنم كرد-اروم باش و ازم فاصله گرفتم و اشكام و از روى گونم پاك كرد-بگو چيشده و لبخند زد،ولى ميتونم نمناك بودن دريايه چشماى اونم ببينم
Harry's POV:
وارد خونم شديم،از وقتى كه از ماشين پياده شده بودم تا الان داش ورر ميزد،سريع روى مبل نشستم و چشمامو بستم كه يهو صداى جيغش اومد-اين لباس كيههه
چشمام به شدت باز شد-شت
سريع بلند شدم و با ديدن لباس رز كه توى دست بودو تقريبا جر واجر شده بود رفتم سمت و از دستش كشيدم:-هيچكى
ليام با ابروهاى بالا رفته بهم نگاه كرد كه از كنارش رد شدم-خفه شو
و وارد اشپزخونه شدم و لباسو از بين مشتام در اوردم و بهش نگاه كردم كه فكم منقبض شد،من حتى شمارشم ندارم
صداى پاهاى يكيو شنيدم كه برگشتم،ليام بود:-ميشه بگى اون لباس كيه هرى؟
دستمو دراز كردم كه لباسو گرفت،دستمو توى موهام كردم:-اون لباسه همون دخترس
ليام با لباس ور رفت-كى؟
-همون دانش اموزم
ليام تقريبا داد زد-چيى؟؟؟؟
سرمو تكون دادم-اره اره من ديشب با اون رفتم،وقتى گفتى بيام بار
ليام لبخندى روى لبش اومد كه سريع خشك شد-اون،اون تورو با سَم...
سرمو تكون دادم-اره
ل-فاك
لباشو خيس كرد-ام هرى
سرمو اوردم بالا:-تو كه حسى بهش ندارى؟
لپمو از تو گاز گرفتم-نميدونم،ولى ميخواستم باهاش باشم
ل-بايد برى پيشش
چشمام گشاد شد-ببخشيد؟
خنديدم و از اشپزخونه بيرون رفتم-چطورى؟
با ديدن سامانتا كه نشسته بود روى مبل و با لباسش ور ميرفت اخم كردم و به سمتش رفتم-سامانتا من ميخوام برم بيرون همين جا بمون
صداى لرزونى ازش در اومد-ب...باشه
اَه باشه،ولى چى؟
همون موقع صورتشو اورد بالا كه با ديدن صورتش اخم كردم-خداى من بيخياللل!
با اين حرفم بلند زد زير گريه-برو ديگه،اصلا هم به من توجه نكن،من به خاطر تو از كاندا اومدم،ولى تو،تو اصلا به من توجه نميكنى
ليام نفسش و فوت كرد بيرون
صداش كردم-سامانتا
محل نزاشت كه بلندتر گفتم-سامانتا يا همين الان به من نگاه ميكنى يا
نتونستم حرفم و كامل كنم چونكه سريع از روى مبل پاشد و پريد توى بغلم-لطفا با من توجه كن،من،من دوستت دارم هرى،لطفا
احساس كردم شكسته شدم، من الان دارم با قلب دوتا دختر بازى ميكنم،من دارم چيكار ميكنم؟
Rose's POV:
سرمو روى شونه ى لويى گذاشتم،داشت خوابم ميبرد تقريبا كه صداش دمه گوشم از اون حال درم اورد-رز،يه سوال ازت داشتم
سرمو از روى شونه اش برداشتم و بهش زل زدم،روى تختم جابه جا شد-تو اونو كه،ام،دوست ندارى؟
اخم كردم و بعد لبام و خيس كردم-من...
قيافه ى اون جلوى چشمام اومد،اون چشماى سبزش كه وقتى باهم بوديم تغيير رنگ ميداد،موهاى فرش،اون تتوهاش،تنم لرزيد-نه،من؛"مكث كردم"فكر نكنم
خنديدم و موهامو پشت گوشم داده بودم-من انتظار زيادى داشتم يه شب با هم بوديم و اون دوست دختر داشت
لويى ابرو بالا انداخت-ميدونى،اقاى استايلز هميشه ادم فهميده اى بوده
سرمو اوردم بالا-ها؟
لويى-فكر نكنم اون دوست دخترش بود چونكه اونطورى باهاش رفتار نميكرد،همش پسش ميزد
ميتونم بگم چشمام برق زد-پسش ميزد؟
فكش منقبض شد-اره،وقتى رفتى دختره ميخواست بكشونتش سمت خودش كه يه چى بهش گفت كه دختره قيافش يه جورى شد و اونم رفت سمت ماشين خودش
قلبم تند تند ميزد،پس...؟ اوه دختر بس كن،هيچى نشده كه دارى غش ميكنى
لويى-مننن دوستش ندارمم ولى قلبم داره تند تند ميزنه
اينو گفت و بلند خنديد
زدم به بازوش-هى
لويى بازوشو ماليد-منو باش،نزن،ميخوام كمكت كنم
لبخندى زد و بهم زل زد-ببين،حتى اگه دوستش نداشته باشى،بايد يه كارى كنى،ام،اگه من يه دختر بودم،دستمو ميزاشتم روى نقطه ضعف مرد
اخم كردم-منظورت چيه؟
لويى لبخند ملموسى زد-شما چرا ميخواستين رابطتتون پنهانى باشه؟
اولش نگرفتم-اون معلمم و"يهو همه چى برام روشن شد"خداى من لويى تو نابغه اى
لبخندى زد كه اونو نميزد بهتر بود،نگاهش و روى گردنم حس كردم،اوه!
دستم و كشيدم روى گردنم و بعد موهامو اوردم جلو-چيزى نيست،اينا فقط
از روى تختم پاشد-نه،به من ربطى نداره
Harry's POV:
سامانتا خيلى وقت بود كه رفته بود و فقط چند ساعت تا ٦ صبح مونده بودو منو ليام كنار هم دراز كشيده بوديم و مثله ربات به سقف زل زده بوديم
ل-من خوابم مياد
زمزمه كردم-منم
ل-ولى خوابم نميبره
-منم
ل-امروز ديوونه كننده بود،ميخواى چيكار كنى فردا
-نميدونم
سريع از روى تخت پاشد-اهه يعنى چى نميدونم
منم پاشدم  و خواستم دادى بزنم و چيزى بگم كه به دليل اينكه تخت يه نفره بود و كنار هم خوابيده بوديم ليام دادى كشيد و از تخت افتاد-هزززز
-اوپس
"اوپس و درد،مرتيكه گىِ دختر بكن"
-هى!
اينو گفتم و اومدم لبه ى تخت-امشب روى زمين سرد ميخوابى و پتو رو كشيدم روى خودم
-----
نقش سامانتا رو كندال بازى ميكنه😂😂😂

Teacher Where stories live. Discover now