ه-ا،اره راست ميگى
و سريع دستشو از دورم باز كرد و گذاشتم زمين:-اين زنگ با كى دارى؟
لپمو از داخل گاز گرفتم-با خودت
نفسشو داد بيرون و دستشو برد سمت قفل در و باهاش ور رفت-براى امتحان خوندى؟
چى؟امتحان؟چيييييى
جيغ ريزى كشيدم-چييييى؟
با عصبانيت برگشت-تو نخوندى؟
غر زدم-ببخشيد كه با استادم بودم
يكم مكث كردم كه درو باز كرد و هوفى كشيد-يعنى تو دارى ميگى نميخواى به من كمك كنى؟
هرى رفت سمت رو شويى و ابو باز كرد-معلومه كه نه
-هييييى!
دستاشو شست-حرف نباشه
رفتم سمتش و برش گردوندم-هريييى!
انگشت اشارشو گذاشت روى لبم-بسه اه چقدر غر ميزنى!برو سره كلاس و به سمت در رفت كه رفتم دمه در و دستم و گذاشتم دو طرف در-من نميزارم برى!من نميخوام امتحان بدم
تو يه م.م وايساد-رز بچه نشو
لبامو دادم جلو-من بچه ام!ميخواستى با يه بچه نباشى
دهنشو باز كرد و چشماشو سفيد كرد،مطمئنم اگه دختر نبودم تا الان دهنم صاف بود
روى نوك پاهام وايسادم و كرواتشو كشيدم-لطفا لطفا لطفا
باحالت بامزه اى اخم كرد-رزز
لب پايينيمو دادم جلو-لطفاااا
چشماشو محكم روى هم فشار دادو بعد لبخند زد-اگه يهو
دستشو گذاشت پشت كمرم و بهش چسبيدم:-يكى بياد داخل دستشويى،و مارو با هم ببينه
با اون يكى دستش موهامو نوزاش كرد-ميدونى كه هردوتامون اخراج ميشيم؟
اخم كردم و سرمو انداختم پايين كه چونمو گرفت-اين واقعيته
و كمرمو ول كرد كه جلوش وايسادم
دست كرد توى موهامو خم شد-پس بريم سره كلاس كوچولو
و آروم پيشونيمو بوسيد و بعد لبشو تكيه داد به پيشونيم-براى امتحانم كمكت ميكنم
Harry's POV:
لبخندى بهش زدم و دستم و گذاشتم روى كمرش و هولش دادم كلاس-برو منم يكم ديه ميام كه فكرى نكنن
وارد كلاس شد كه به ديوار تكيه دادم و دست كردم توى موهامو به هم ريختمشون و بعد دوباره دادمشون عقب،بلند شده بودن،بايد ميرفتم كوتاشون ميكردم،البته اگه وقت ميكردم،لبمو خيس كردم و به ساعت نگاه كردم و نفسمو فوت كردم بيرون و بعد الكى مثلا هول شدم سريع وارد كلاس شدم-بدووين بچه ها ساكت امتحان داريم!
سرمو اوردم بالا تا رز و پيدا كنم،با ديدنش كه ميز اخر كنار نينا نشسته بود برگه هارو از تو ميزم در اوردم و سريع دادم به كسايى كه ميز اول بودن كه اونا هم به ميزاى اخر دادم،مدادش دستش بودو تهش و به دندون گرفته بودو معلوم بود هيچى بلد نيست،سرشو اورد بالا و بهم نگاه كرد كه لبامو خيس كردم:
"فرم برگشت چيه؟"
سرشو تخم كرد و لباشو اورد جلو و بعد سرشو اورد بالا"بى"
سريع جواباى فرم بى رو روى برگه ى كوچيكى نوشتم و از جام بلند شدم،من دقيقا هيچوقت از صندليم بلند نميشدم و از همونجا بچه هارو ميپاييدم ولى خب،همين جور به دورو اطرافم نگاه كردم كه رسيدم ميز اخر كنار رز،به ديوار تكيه دادم و بعد خيلى آروم دستم و اوردم پايين كه دستش دستم و لمس كرد و دستمو باز كردم و اونم برگه رو ازم گرفت،بهش نگاه كردم كه بهم لبخند زد،تا خواستم برگردم سره جام با ديدن قيافه ى نينا كه با دهن باز بهمون زل زده بود احساس كردم الان غش ميكنم،شتتت
دهنش با شينت باز بودو تند تند پلك زد-شما هم اره استاد؟
انگشت اشارمو گذاشتم روى لبم
با دستش برام باى باى كرد و صورت شيطانى به خودش گرفت
نزديك بود خندم بگيره ولى خودمو گرفتم و رفتم سره جام نشستم و سرمو تكيه دادم به پشتيه صندلى
Rose's POV:
تا از كلاس اومدم بيرون نينا خيلى آروم و شمرده شمرده بهم گفت-فقط بهم بگو كه اون شب تو با اون نبودى
سرمو تكون دادم-نبودم
نينا جيغ كشيد-من ميدونستم من ميدونستم خداى من شما با هم عالى ميشين
ابرو بالا انداختم-نينا!
نينا لبخند شيطانى زد-خب بدن اون چطورى بود بيبى؟
خنديدمو زدم تو كله اش-خفه شووو
نينا همين طور ابرو بالا پايين انداخت-اها اها!گونه هاشو ببينم،جوننن لعنتى منم راه ميدين؟قول ميدم فقط نگاه كنم
و هر دوتامون با هم خنديديم
وسط خنده گفتم-ولى اين،يه رازه
نينا لبخند زد-اوه راست ميگى!
Harry's POV:
اين زنگ زنگ اخر بود،از مدرسه اومدم بيرون كه با ديدن ماشين اشنايى دمه در مدرسه ابرو بالا پريد-ليام؟
همون موقع دره كمك راننده باز شد و يه دختر پريد بيرون و جيغ كشيد-هروولددد!
احساس كردم قلبم الان ميتركه
و بعدش اون دوويد سمتم و جلوى همه لباشو گذاشت روى لبام،لعنتى نه نه!
صورتم و گرفت و بعد لباشو از لبام فاصله داد-چطورى عزيزم؟
ب تته پته افتادم-س!سامانتا!
كه پريد بغلم-دلم برات تنگ شده بودد!
به ليام نگاه كردم كه به ماشين تكيه داد بود،زمزمه كرد-من نميدونستم اون تورو ميبوسه
فكم منقبض شد و دستمو دورش حلقه كردم،اخه تو مدرسه؟ بين اون همه چشم كه با تعجب نگاه ميكردم اون دوتا چشم آبى كه با ناراحتى بهم زل زده بود باعث شد زمزمه كنم-فاك
ازم جدا شد و بعد با دستش صورتمو گرفت و برگردوند سمت خودش و لبام كه غنچه شده بودو بوس كرد كه سرمو بردم عقب كه ستشو كرد توى موهام-واى چقدر موهات بلند شده
لبخندى به زور زدم-آره،بايد كوتاهشون كنم
دوباره لباشو روى لبام گذاشت كه از خودم جداش كردم-سامانتا!اينجا مدرسس!من معلمشونم!
و دستمو از دورش جدا كردم-سوار ماشين شو
لباشو اورد پايين-اهه بد عنق نباش
سرمو تكون دادم-سامانتا!
دست به سينه شد و اهى كرد و بعد دره عقب و باز كرد و نشست كه سريع از اونور ماشين خم شدم-ليام!عوضى!
ليام-به من چههه!
چشمامو محكم روى هم فشار دادم-نكو كه بايد باهاتون بيام
ليام لبخنده مزحكى زد:-شوخى ميكنى
اينو گفتم و از ماشين جدا شدم و به عقب نگاه كردم ولى اون اونجا نبود،عالى شد عالى،الان دربارم چى فكر ميكنه؟
-من با ماشين خودم ميام
تا خواستم از ماشين جدا بشم و برم سمت ماشين خودم سريع پنجره ى عقب ماشين پايين اومد و دستم كشيده شد كه تقريبا رفتم تو ماشين
سم-نرو!با ما بيا!
ميشه انقدر جلبه توجه نكنه؟؟؟؟
دستمو گذاشتم روى ماشين و لبخندى از روى عصبانيت زدم-سَم،عزيزم،"لبخندى اومد روى لبش" ميتونى يكم جلوى خودتو بگيرى و منو لمس نكنى؟"و لبخند از روى لبش پاك شد"چونكه من الان جلوى مدرسه ام و ممكنه به خاطر اين كاره تو دردسرى برام پيش بياد و اينجا پره دختراى دبيرستانى و پسراى دبيرستانيه،و مرسى من با ماشين خودم ميام
و رو به ليام كردم-خونه ى تو؟
ليام-هر چى تو بگى
-ميريم خونه ى فاكيه من
*رز-زمان بوسه*
-فردا امتحانى نداريم
اينو گفتم كه نينا دستاشو اورد بالا-خب امشب ميريم پارتى🤘🏿
خنديدم و موهامو دادم پشت گوشم-فكر كنم بهتره بمونم خونه
نينا ابرو بالا انداخت-اووو خونه؟
كارولاين جيغ كشيد-ازتون بدم مياد يه چيزى شده شماها به من نميگين
نينا خنديد و تا خواست چيزى بده از حركت وايساد و به پشت سرم زل زد
اخم كردم-نينا؟
و با تعجب برگشتم و با ديدن صحنه اى كه روبه روم بود احساس كردم الان ميافتم زمين،گوشيم از بين دستام سر خورد و با صداى ناجورى افتاد زمين،برگشت و با ديدن چشماى سبزش كه دوباره همونطورى شده بود احساس كردم نميتونم نفس بكشم
سريع خم شدم و گوشيمو برداشتم و از بين بچه ها رد شدم،دهناشون تكون ميخورد ولى اصلا نميتونستم بفهمن چى ميگن
همين طور داشتم ميرفتم،نميدونم كجا،فقط داشتم ميرفتم،يهو صداى يكى به سرعت كشيده شدم و صداى تاير ماشين اومد:-رز دختر جلوتو نگاه كن همين طورى نرو تو خيابون
به ماشينى كه به سرعت از كنارم رد شد نگاه كردم و سرمو اوردم بالا و با ديدن لويى لبم لرزيد كه با چشماى نگرانش بهم نگاه كرد-چيشده؟
صورتم و گرفت-رز بگو چيشده
بغضم تركيد،نميدونم چرا،درسته فقط يه شب باهاش بودم ولى اون حق نداشت باهام اينكارو كنه،حق نداشت،ميتونست باهام بخوابه و فرداش ولم كنه و اينطورى باهام احساسى رفتار نكنه،اون حق نداشت با من بازى كنه
لويى سريع كشيدم توى بغلش كه بلند بلند گريه كردم،موهامو نوازش كرد كه لباسش و چنگ زدم و گريمم و خفه كردم
محكم بغلم كرد-اينطورى گريه نكن لعنتى
با اين حرفش گريم شديد تر شد كه دمه گوشم زمزمه كرد-قلبم و به درد نيار لعنتى،گريه نكن
لباسشو چنگ زدم و بيشتر خودمو بهش فشردم كه سرشو توى گردنم كرد-اروم باش و ازم فاصله گرفتم و اشكام و از روى گونم پاك كرد-بگو چيشده و لبخند زد،ولى ميتونم نمناك بودن دريايه چشماى اونم ببينم
Harry's POV:
وارد خونم شديم،از وقتى كه از ماشين پياده شده بودم تا الان داش ورر ميزد،سريع روى مبل نشستم و چشمامو بستم كه يهو صداى جيغش اومد-اين لباس كيههه
چشمام به شدت باز شد-شت
سريع بلند شدم و با ديدن لباس رز كه توى دست بودو تقريبا جر واجر شده بود رفتم سمت و از دستش كشيدم:-هيچكى
ليام با ابروهاى بالا رفته بهم نگاه كرد كه از كنارش رد شدم-خفه شو
و وارد اشپزخونه شدم و لباسو از بين مشتام در اوردم و بهش نگاه كردم كه فكم منقبض شد،من حتى شمارشم ندارم
صداى پاهاى يكيو شنيدم كه برگشتم،ليام بود:-ميشه بگى اون لباس كيه هرى؟
دستمو دراز كردم كه لباسو گرفت،دستمو توى موهام كردم:-اون لباسه همون دخترس
ليام با لباس ور رفت-كى؟
-همون دانش اموزم
ليام تقريبا داد زد-چيى؟؟؟؟
سرمو تكون دادم-اره اره من ديشب با اون رفتم،وقتى گفتى بيام بار
ليام لبخندى روى لبش اومد كه سريع خشك شد-اون،اون تورو با سَم...
سرمو تكون دادم-اره
ل-فاك
لباشو خيس كرد-ام هرى
سرمو اوردم بالا:-تو كه حسى بهش ندارى؟
لپمو از تو گاز گرفتم-نميدونم،ولى ميخواستم باهاش باشم
ل-بايد برى پيشش
چشمام گشاد شد-ببخشيد؟
خنديدم و از اشپزخونه بيرون رفتم-چطورى؟
با ديدن سامانتا كه نشسته بود روى مبل و با لباسش ور ميرفت اخم كردم و به سمتش رفتم-سامانتا من ميخوام برم بيرون همين جا بمون
صداى لرزونى ازش در اومد-ب...باشه
اَه باشه،ولى چى؟
همون موقع صورتشو اورد بالا كه با ديدن صورتش اخم كردم-خداى من بيخياللل!
با اين حرفم بلند زد زير گريه-برو ديگه،اصلا هم به من توجه نكن،من به خاطر تو از كاندا اومدم،ولى تو،تو اصلا به من توجه نميكنى
ليام نفسش و فوت كرد بيرون
صداش كردم-سامانتا
محل نزاشت كه بلندتر گفتم-سامانتا يا همين الان به من نگاه ميكنى يا
نتونستم حرفم و كامل كنم چونكه سريع از روى مبل پاشد و پريد توى بغلم-لطفا با من توجه كن،من،من دوستت دارم هرى،لطفا
احساس كردم شكسته شدم، من الان دارم با قلب دوتا دختر بازى ميكنم،من دارم چيكار ميكنم؟
Rose's POV:
سرمو روى شونه ى لويى گذاشتم،داشت خوابم ميبرد تقريبا كه صداش دمه گوشم از اون حال درم اورد-رز،يه سوال ازت داشتم
سرمو از روى شونه اش برداشتم و بهش زل زدم،روى تختم جابه جا شد-تو اونو كه،ام،دوست ندارى؟
اخم كردم و بعد لبام و خيس كردم-من...
قيافه ى اون جلوى چشمام اومد،اون چشماى سبزش كه وقتى باهم بوديم تغيير رنگ ميداد،موهاى فرش،اون تتوهاش،تنم لرزيد-نه،من؛"مكث كردم"فكر نكنم
خنديدم و موهامو پشت گوشم داده بودم-من انتظار زيادى داشتم يه شب با هم بوديم و اون دوست دختر داشت
لويى ابرو بالا انداخت-ميدونى،اقاى استايلز هميشه ادم فهميده اى بوده
سرمو اوردم بالا-ها؟
لويى-فكر نكنم اون دوست دخترش بود چونكه اونطورى باهاش رفتار نميكرد،همش پسش ميزد
ميتونم بگم چشمام برق زد-پسش ميزد؟
فكش منقبض شد-اره،وقتى رفتى دختره ميخواست بكشونتش سمت خودش كه يه چى بهش گفت كه دختره قيافش يه جورى شد و اونم رفت سمت ماشين خودش
قلبم تند تند ميزد،پس...؟ اوه دختر بس كن،هيچى نشده كه دارى غش ميكنى
لويى-مننن دوستش ندارمم ولى قلبم داره تند تند ميزنه
اينو گفت و بلند خنديد
زدم به بازوش-هى
لويى بازوشو ماليد-منو باش،نزن،ميخوام كمكت كنم
لبخندى زد و بهم زل زد-ببين،حتى اگه دوستش نداشته باشى،بايد يه كارى كنى،ام،اگه من يه دختر بودم،دستمو ميزاشتم روى نقطه ضعف مرد
اخم كردم-منظورت چيه؟
لويى لبخند ملموسى زد-شما چرا ميخواستين رابطتتون پنهانى باشه؟
اولش نگرفتم-اون معلمم و"يهو همه چى برام روشن شد"خداى من لويى تو نابغه اى
لبخندى زد كه اونو نميزد بهتر بود،نگاهش و روى گردنم حس كردم،اوه!
دستم و كشيدم روى گردنم و بعد موهامو اوردم جلو-چيزى نيست،اينا فقط
از روى تختم پاشد-نه،به من ربطى نداره
Harry's POV:
سامانتا خيلى وقت بود كه رفته بود و فقط چند ساعت تا ٦ صبح مونده بودو منو ليام كنار هم دراز كشيده بوديم و مثله ربات به سقف زل زده بوديم
ل-من خوابم مياد
زمزمه كردم-منم
ل-ولى خوابم نميبره
-منم
ل-امروز ديوونه كننده بود،ميخواى چيكار كنى فردا
-نميدونم
سريع از روى تخت پاشد-اهه يعنى چى نميدونم
منم پاشدم و خواستم دادى بزنم و چيزى بگم كه به دليل اينكه تخت يه نفره بود و كنار هم خوابيده بوديم ليام دادى كشيد و از تخت افتاد-هزززز
-اوپس
"اوپس و درد،مرتيكه گىِ دختر بكن"
-هى!
اينو گفتم و اومدم لبه ى تخت-امشب روى زمين سرد ميخوابى و پتو رو كشيدم روى خودم
-----
نقش سامانتا رو كندال بازى ميكنه😂😂😂
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.