57: Poisonous

2.4K 298 257
                                    

پارت پنجاه و هفتم: سمّی

⚠️⚠️⚠️این پارت شامل مطالب 🔞 می باشد!
با جزئیات نیست ولی به هر حال بدانید و آگاه باشید😁🤗

⚠️⚠️⚠️ورود با جعبه ی دستمال کاغذی الزامی است😇✋

    <><><><><><>

سوم شخص

نمیدونست چطور شد که به اونجا رسید.
پشت در کتاب خونه، در حالی که از لای نیمه باز در به جین و جونگ کوک نگاه می کرد.
شاید صدای گیج جین بود.
یا درموندگی جونگ کوک.
که از لای در، توی راهرو راه پیدا کرده بودن و پاهای کنجکاو جیمین رو به دنبال خودشون کشیده بودن.
هر چی که بود، پشیمون بود.
از اینکه گوش هاش رو نگرفته.چشم هاش رو نپوشونده.و پاهاش رو سرزنش نکرده.
چون این صحنه و این حرف ها، زیادی برای قلبش دردناک بودن.

-"من اینجوریم جین.من نمیتونم جواب علاقه ت رو با علاقه بدم.نمیفهممش.درکش نمیکنم.."

با هر حرف جونگ کوک، دست نامرئی ای که قلب جیمین رو توی چنگش گرفته بود بیشتر و بیشتر فشارش میداد.تا حدی که حس کرد نفسش داره بند میاد.

-"..من با هیولاهای زندگیت هیچ فرقی ندارم.در نهایت منم مثل اونا ذره ذره میکشمت.چطور میتونی همچین کسی رو دوست داشته باشی؟"

لبهاش لرزیدن.
چرا انقدر این حرف ها براش آشنا بودن؟
شاید چون حرف هایی بودن که سالها توی قلبش نگه داشته بود.حرف هایی که بارها تا روی نوک زبونش بالا اومده بودن اما سد دندون هاش مانع بیرون ریختنشون شده بود.

-"پس بیا تا بدهکاری هام بیشتر نشده تمومش کنیم.امیدوارم از این به بعد علاقه ت رو واسه آدم بهتری خرج کنی."

بدهکاری؟
چه توصیف خوبی بود برای رابطه ی سمی خودش و تهیونگ!
جیمین بدهکار تهیونگ بود.مگه نه؟
بدهکار تمام اون محبت های خالص، بوسه های پر خواهش، و 'تو ناجیِ من هستی' هایی که از تهیونگ گرفته بود و هیچوقت درست پسشون نداده بود.
هیچوقت به تهیونگ نگفت که ناجیش نیست.
که برای نابود کردنش اومده.
هیچوقت نشد بوسه ای در جواب بهش بده و ته قلبش خالی نشه از آشکار شدن واقعیت.
هیچوقت نشد محبتش خالص باشه.
ناخالصی های خشم و بغض و نفرت هرگز رهاش نکرده بودن.
جیمین بدهکارِ تمامِ بودن های تهیونگ بود.
بدهکار وقت هایی که بدن لرزونش رو در آغوش میگرفت و بهش میگفت همه چیز درست میشه.
وقت هایی که تو گوشش میگفت آدم های بد به سزاشون میرسن و ته قلبش خالی میشد و با خودش فکر میکرد 'پس من چی؟من کی به سزام میرسم؟'
جیمین بدهکار تهیونگ بود.
و همین فکر بود که پاهای خشک شده ش رو به حرکت انداخت و تن بی تعادلش رو به اتاق مشترکش با تهیونگ برگردوند.
یعنی درست قبل از اینکه جونگ کوک از کتاب خونه بیرون بزنه.

A Monster's HeartWhere stories live. Discover now