81: As long as my heart beats

2.4K 301 280
                                    

پارت هشتاد و یکم: تا وقتی که قلبم میتپه

این پارت دارای کمی تا قسمتی محتوای دوست پسرانه ای 🔞 می باشد!!اصلا جزئی یا فول نیست فقط گفتم که در جریان باشین^^

تهیونگ

چند ساعتی میشد که کنار جیمین روی تخت دراز کشیده و خیره به صورت غرق خوابش بودم.
از قبل یونگی که همراه یکی از محافظ ها اومده بود سرمش رو از دستش جدا کرده بود.گفت بهش مسکن تزریق شده و باید بذارم بخوابه.
و حالا دیگه تا نیمه شب چیزی نمونده بود اما خواب ذره ای به چشم های من نمیومد.

دلم بی قرار بود.بعد بیشتر از یک ماه حالا جیمین رو بی فاصله کنارم داشتم اما نداشتمش.
این پلک های بسته، این لب های ترک خورده و بی رنگ، این جای مشت و سیلی روی گونه هاش به قلبم خراش مینداخت.
جیمین همیشه قوی بود.
قوی تر از من.
من به راحتی کم می آوردم.به راحتی دست می کشیدم.
اما جیمین شجاع بود.برای رسیدن به خواسته هاش می جنگید.تسلیم نمیشد.
با دونستن این حقیقت دیدنش تو این وضعیت دردناک تر میشد.

دردناک تر میشد چون با خودم فکر میکردم اگر اینجا بودم، اگر نرفته بودم، میتونستم ازش محافظت کنم؟میتونستم جلوی نشستن این کبودی ها و زخم ها روی بدن قشنگش رو بگیرم؟
یا جونگ کوک..
میتونستم مراقبش باشم؟
ازش دفاع کنم و تکیه گاهش باشم؟
احتمالا نه.
اگر مونده بودم هنوز هم همون کیم تهیونگ ضعیفی بودم که تظاهر به قوی بودن میکرد اما هیچ قدرتی نداشت..
خیره به بالا و پایین رفتن منظم سینه ی جیمین بودم و غرق افکارم.افکار تلخی که دوست داشتم دورشون بریزم اما ناموفق بودم.همیشه همینطور بود.همیشه این جیمین بود که از دست خودکشی های مغزیم نجاتم میداد.انگار که کنترل ذهنم رو هم مثل بدنم در اختیار داشت.

هر لحظه بیشتر تو اعماق افکار سیاهم غرق میشدم که فشار کوچیکی رو روی دستم حس کردم.
جیمین بود.با انگشت هایی که بین انگشت هام قفل شده بود دستم رو می فشرد.هول شده سر بالا بردم و به پلک های لرزونش نگاه کردم.انگار داشت خواب می دید که صورتش اونطور در هم رفته بود.

-"ت..تهیونگ..."

با شنیدن زمزمه ی آرومش که اسمم رو صدا میزد، اشک تو چشم هام جوشید.سریع خودم رو جلوتر کشیدم و موهای مرطوبش رو آروم از روی پیشونی نسبتا گرمش کنار زدم.

+"من اینجام عزیزم."

انگار صدام رو شنید که صورتش بیشتر از قبل جمع شد.

-"ن..نیستی...تنهام..گ..گذاشتی.."

با دیدن قطره ی اشکی که از گوشه ی چشم کبودش پایین چکید دیگه طاقت نیاوردم.سرش رو تو آغوشم کشیدم و بوسه ای به گیجگاهش زدم.

+"اینجام جیمینم.برگشتم!دیگه تنهات نمیذارم قول میدم!"

جیمین اما شروع به تقلا کرد.

A Monster's HeartWhere stories live. Discover now