پارت چهل و دوم: اثبات
جین
از صبح مشغول آماده سازی برای سمینار بودیم.
حالا دیگه ساعت هشت شب بود و سمینار تا چند دقیقه ی دیگه شروع میشد.
روی صندلی های جلویی همراه جونگ کوک نشسته بودم و حرف هایی که باید میزدم رو مرور می کردم که صدای نماینده ی شرکت سانگا بلند شد.اول خوشامدگویی کرد و بعد اسم اولین نماینده از یکی از شرکت ها رو خوند.کم کم همه ی شرکت ها طرحشون رو ارائه میدادن و خیلی زود نوبت به ما رسید.
پشت سر جونگ کوک از سن بالا رفتم و مقابل پرده ی نمایش ایستادم.
قلبم تند می کوبید و کف دست هام عرق کرده بود.به جونگ کوک نگاه کردم که پاور پوینت رو شروع کرد و با اعتماد به نفس مشغول حرف زدن شد.
لحنش خشک و سرد بود و همه ی کلمات ربات وار از بین لبهاش خارج میشدن.
نگاهی به نماینده ی سانگا انداختم.
با اخم کمرنگی بین ابروهاش به جونگ کوک خیره بود انگار که از چیزی ناراضیه.
حواسم با حرف جونگ کوک پرت شد.
-"ادامه ی طرح رو دستیارم ارائه میده."
نگاه ها به سمت من کشیده شد و من سریع لبخندی روی صورتم کاشتم.انگار برای یک ثانیه تمام حرف هایی که تمرین کرده بودم و باید میزدم از ذهنم پر کشیده بود.
-"جناب کیم، نمیخواین شروع کنین؟"
از صدای نماینده ی سانگا به خودم اومدم و متوجه شدم دقیقه هاست که در سکوت ایستادم.لازم نبود سر برگردونم تا نگاه تیز و سنگین جونگ کوک رو روی خودم ببینم.نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم انقباض بدنم رو کم کنم.
با لبخندی که حالا از اجبارش کم شده بود، به سمت پرده ی نمایش رفتم و با صدایی که رفته رفته بلندتر میشد شروع به حرف زدن کردم.
توجه همه ی حاضرین سالن روی من متمرکز بود.
دقیقه ها خیلی زود گذشت و قبل از اینکه بفهمم، ارائه م تموم شد.
بی حس همراه جونگ کوک سر جام برگشتم.
هیچ ایده ای نداشتم که همه چیز چطور پیش رفته.
حس میکردم گند زدم.انگار هر چیزی که گفتم اشتباه بوده.
مضطرب پاهام رو تکون میدادم و تا آخر سمینار حتی یک بار هم سرم رو بالا نیاوردم.
مدتی بعد، بالاخره همه ی کمپانی ها طرحشون رو ارائه دادن و نوبت به اعلام طرح منتخب رسید.
نماینده ی سانگا روی سن رفت.
-"همه ی طرح های ارائه شده به دقت بررسی شده و بعد از مشورت با سهامداران و کارشناسان کمپانی، در نهایت یکی از طرح ها انتخاب شد.قرارداد ما با کمپانیِ.."
لبم رو گاز گرفتم.داشتم فکر میکردم حالا که این قرارداد رو هم از دست دادیم چه مجازاتی انتظار من و جونگ کوک رو میکشه که با حرف بعدی نماینده ی سانگا سرم یک ضرب بالا اومد.
-"جئون خواهد بود."
باورم نمیشد.
واقعا قرارداد رو برده بودیم!
بعد از اعلام نتایج نماینده ی سانگا سراغمون اومد و ازمون دعوت کرد که برای بستن قرارداد به دفترشون بریم.
YOU ARE READING
A Monster's Heart
Fanfiction+"نمیدونم چی شد.... دیدمت، متنفر شدم.شناختمت، عاشق شدم. مگه بین دیدن و شناختنت چقدر فاصله بود؟چقدر فاصله بود که اینطور آشوبم کرد..؟" -"چرا پا گذاشتی تو زندگیم؟چرا یهو پیدات شد و زیر و روم کردی؟ من فقط فرشته ی عذابت بودم؛ چرا اومدی و فرشته ی نجاتم شد...
