27: key to the lost memories

2.6K 327 212
                                    

پارت بیست و هفتم: کلیدِ خاطراتِ گمشده

به طبقه ی بالا که رسیدم، چشمم به محافظی خورد که کنار در ایستاده بود و دستش رو بالا برده بود که در بزنه.سریع به سمتش دویدم.با در زدن جونگ کوک رو بیدار میکرد..

+"با ارباب کاری دارین؟من خدمتکار شخصیشونم."

به سر تا پام نگاهی کرد و دستشو از در کنار کشید.
-"رئیس جئون میخوان ارباب رو ببینن.گفتن تا نیم ساعت دیگه تو اتاق غذاخوری باشن."

این رو گفت و رفت.
نفسمو بیرون دادم و وارد اتاق شدم.
برخلاف انتظارم جونگ کوک بیدار بود.پلک هاش باز بودن و خیره بود به سقف.از دیدن اینکه به پشتش خوابیده چشمام گرد شدن.
دردش نمیومد؟!
متوجه حضورم شد.

-"چی میخوای که اونجا ایستادی؟"

بازم همون لحن سرد.
که با لحن دیشبش خیلی فرق میکرد.باید حدس میزدم که از حال بدش بوده که هیونگ صدام زده.
حرف محافظ رو براش تکرار کردم.
دیدم که بی حرف لبهاش رو روی هم فشرد و سعی کرد تو جاش بشینه.ولی انگار از درد بود که نفسش تو سینه حبس شد و خشک شد سر جاش.با سرعت نزدیکش شدم و دستمو روی شونه ش گذاشتم.
نگاه تندی بهم انداخت.

-"داری چیکار میکنی؟"

+"م..میخوام کمک کنم."

اخم وحشتناکی روی پیشونیش نشست و دستم رو خشن از خودش دور کرد.

-"لازم نکرده."

دستشو به تاج تخت گرفت و با صورتی سرخ و در هم رفته به سختی نشست.مدتی تو اون موقعیت موند و بعد دوباره با کمک تخت روی پاهاش ایستاد.ولی قدم اول رو که برداشت، تعادلش رو از دست داد و دوباره روی تخت افتاد.هینی کشیدم و سمتش خیز برداشتم که دستشو تو هوا بلند کرد و اجازه نداد.
پلکاشو روی هم فشرد و بعد از لحظه ای مکث گفت:

-"کتم کجاست؟"

گیج گفتم:
+"هان؟"

-"اون کتی که دیشب تنم بود.کجاست؟"

یهو فهمیدم کدوم کت رو میگه.احتمالا یونگی دیشب از تنش درآورده بود تا بتونه پشتشو پانسمان کنه.
چشمام رو توی اتاق چرخوندم و دیدمش.پایین تخت روی زمین افتاده بود.خم شدم و برش داشتم.

+"میخوای اینو بپوشی؟ولی اینکه همه جاش خونیه.."

-"تو جیب سمت راستش یه دسته کلید هست."

ابروهام بالا پریدن.دستمو تو جیبش کردم و کلیدی که میگفت رو بیرون کشیدم.

-"اون کلید طلاییه مال کمده.برو درشو باز کن."

حالا منظورش رو می فهمیدم.کت رو روی تخت گذاشتم و رفتم سمت کمد.همونطوری که گفت کلید رو توی قفل گذاشتم و در باز شد.
روبروم یه کمد بود پر از لباس.
لباس هایی با مدل های مختلف اما با رنگ هایی دلگیر و شبیه به هم.
دوباره رو کردم بهش تا ببینم چی میگه.

A Monster's HeartWhere stories live. Discover now