5: Sold to the big bad wolf

3.9K 399 543
                                    


پارت پنجم: فروخته شده به گرگ بزرگ بد

⚠️⚠️هشدار!!!
این پارت شامل صحنه های خشونت آمیزیه که ممکنه برای بعضیا اذیت کننده باشه‌.هر چند توصیه ی من به افراد حساس اینه که اصلا این فیک رو نخونن چون این تازه شروع همه چیزه!
⚠️با آگاهی به خوندن ادامه بدین!

و یه نکته ی دیگه هم اینکه، به خدا من حساب نکردم این قیمتایی که تو مزایده گفته شده به ریال چند میشن پس زیاد جدی نگیرینشون😂💜

   ********

جین

مچ دستم تو دست محافظ اسیر شده بود و از فشار انگشتاش داشت له میشد.اما من سرم رو پایین انداخته بودم و مطیعانه دنبالش قدم برمیداشتم.انگار تمام روحیه و انرژی از تنم بیرون کشیده شده بود.فقط دلم میخواست روی زمین بیفتم و غش کنم.

-"شماها چه غلطی کردین؟!"

صدای فریاد آشنایی باعث شد سرمو بالا ببرم.هوسوک با صورتی سرخ از عصبانیت روبرومون ایستاده بود و با خشم به محافظ نگاه میکرد.

-"زدین تو صورتش؟!شما احمقا زدینش؟!حالا من با این کبودی چیکار کنم؟؟!"

محافظ پوزخند زد.
-"مطمئنم میتونین درستش کنین مدیر جونگ"

هوسوک چشم غره ای بهش رفت و نزدیکم شد.با اینکه نگاهش به من بود، محافظ رو مخاطب قرار داد:

-"دورتر وایسا."

مرد محافظ تردید داشت.هوسوک نچی کرد و نگاه تیزشو رو محافظ چرخوند.

-"میخوام آخرین نکات ‌رو باهاش مرور کنم که دیگه احمقانه فکر فرار به سرش نزنه"

مرد سرشو تکون داد و چند قدم ازمون دور شد.
نگاه پر خشم هوسوک ‌سریع تغییر کرد و گرمای صورتش برگشت.

-"حالت خوبه جین؟"

اشک تو چشمام جمع شد.
+"ن..نتونستم فرار کنم..جی..جیمین.."

سریع دستاشو روی شونه هام گذاشت.
-"جیمین حالش خوبه.اون هم گیر محافظ ها افتاد."

خیالم از خوب بودن حالش راحت شد.پس حالش خوب بود.امیدوارم آسیب ندیده باشه.
هوسوک فشاری به شونه هام وارد کرد که باعث شد دوباره حواسم بهش جمع شه.

-"ببین جین، متاسفم ولی فعلا این آخرین فرصت برای فرارتون بود.خوب گوش کن ببین چی میگم، هر چی بهت گفتن گوش میدی.باید اعتمادشونو دوباره بدست بیاری. الان ‌تمرکز نصف محافظ ها روی تو و جیمینه.باید اونقدر مطیع رفتار کنی که دوباره فشار نظارت روی شما‌ رو کم کنن.روی صندلی مزایده بشین ‌و تکون نخور.جین، فکر نمیکردم روزی بشه که این کارو بکنم ولی امشب میخوام بخرمت."

+"چ..چی؟"

لب پایینشو گاز گرفت.
-"ببین، اگه کسی که میخرتت مال این عمارت نباشه، تو رو از اینجا میبرن و دیگه همو نمی بینیم.درضمن معلوم نیست چه بلایی سرت بیارن.میخوام خودم بخرمت تا خیالم از امنیتت راحت بشه.پس نگران نباش."

A Monster's HeartWhere stories live. Discover now