39.We both drown(چپتر جدید)

3.3K 523 655
                                    

Writer Pov
چهار روز بعد:

هری صبح بدون هیچ حرفی بعد از صبحانه رفته بود و لویی عملا توی اون خونه هیچ کاری برای انجام دادن نداشت و تلویزیون هم چیز سرگرم کننده ای نداشت پس خاموشش کرد و به آشپزخونه رفت.

ل:کاری هست من انجام بدم؟

کیت سرشو بلند کرد و به لویی نگاه کرد.

ک:نه کاری که بتونی انجام بدی.

لویی آهی کشید و روی صندلی نشست و بدنشو کشید تا نصفش روی میز بود.

ل:حوصلم سر رفته.

لویی نق زد و کیت بهش که مثل بچه های 10 ساله شده بود خندید.

ک:باید با آقا صحبت کنی تا یه کاری انجام بدی.

لویی پوزخند زد

ل:حتما میذاره هرکاری میخوام انجام بدم.

کیت آه کشید و شونه هاشو بالا انداخت.

ک:پرسیدنش ضرر نداره.چیزی نمیخوای بخوری؟من باید‌ برم اتاقا رو تمیز کنم.

لویی سرشو به معنای نه تکون داد و کیت دستمالشو برداشت و داشت از آشپزخونه خارج میشد که لویی صداش کرد.

ل:کیت.

ک:بله

ل:امم

لویی صاف نشست و با شک پرسید.

ل:همه ی اتاقا رو تمیز میکنی؟

کیت سرشو تکون داد.

ل:حتی رد روم؟

ک:نه من کلید رد روم رو ندارم فقط وقتی آقا هست اگر بخواد کلید رو میده تا تمیزش کنم.

لویی سرشو تکون داد و لباشو تو دهنش برد.

ل:چند نفر مثل من اینجا بودن؟آخرش چی شد؟

کیت آهی کشید.

ک:نمیتونم همچین چیزی رو بهت بگم.

لویی اخم کرد.

ل:چرا

ک:چون...

آ:لویی

لویی با شنیدن صداش با تعجب سمت راهرو چرخید و آنه رو دید.

لویی لبخندی زد و از صندلی پایین اومد.

ل:آنه چطوری؟

آنه سمتش رفت و تو بغلش کشیدش.

آ:من خوبم.تو چطوری؟

ل:خوبم‌.

آنه سر تا پای لویی رو نگاه انداخت و اخم کرد.

آ:داری دروغ میگی.به نظر لاغر تر شدی.

لویی سرشو تکون داد و خندید.

ل:کیت کاملا بهم میرسه جای نگرانی نیست.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now