Writer Pov
Months later:برایان دستشو توی آب کرد تا از دماش مطمئن بشه و بعد طرف قفسه ای چرخید که بمبای حموم توش بودن.
ب:کدوم؟
از لویی که در حال در اوردن لباساش بود پرسید.لویی با بی حوصلگی سرشو تکون داد.
ل:نمیخواد.
ب:ولی...
ل:فقط بیخیالش شو خب؟قرار نیست برای بهترین اتفاق زندگیم اماده بشم.
برایان سرشو تکون داد و لویی باکسرشو دراورد و وارد وان شد،پاهاشو تو دلش جمع کرد و به برایان خیره شد.برایان لباشو تو دهنش برد و واقعا نمیدونست چکار کنه.تقریبا بعد از روشن شدن هوا بود که نتونسته بود فکر کردن رو تموم کنه و تصمیم گرفته بود به لویی سر بزنه و وقتی وارد اتاق شد متوجه شد لویی هم نتونسته بخوابه.پس تصمیم گرفت ببرش حموم تا حداقل یکم ذهنشو اروم کنه و قبل از اینکه به احتمال زیاد اتاقش پر از نفراتی بشه که برای اماده کردنش اومده بودن،بتونن با هم تنها باشن.
ب:خودت میشور...ل:میای برایان؟
لویی به وان اشاره کرد.برایان با شوک بهش نگاه کرد.
ب:بیام توی وان؟
لویی سرشو تکون داد.
ل:لطفا برایان.
برایان با اینکه مطمئن نبود سرشو تکون داد و بعد از قفل کردن در برای اینکه دوباره کسی وارد اتاق نشه و اتفاقات استایلز تکرار نشه،به طرف وان رفت و بعد از در اوردن تیشرت و شلوارش وارد وان شد و نشست.
لویی چند ثانیه نگاهش کرد.
ل:میشه بغلم کنی؟
برایان سرشو تکون داد و لویی بدون مکث طرفش رفت و چرخید و به سینش تکیه داد.برایان دستاشو دورش حلقه کرد و چونشو رو سرش گذاشت.لویی دستاشو رو دستای برایان گذاشت و فقط چند ثانیه طول کشید تا بدنش تکون بخوره و با صدای آرومی گریه کنه.
لویی رو بیشتر به خودش فشار داد و گردن و شونشو بوسید و نوازشش کرد.از خودش متنفر بود که کاری جز این نمیتونه بکنه.
ل:برایان
با صدای گرفته ای گفت و صورتشو طرف برایان چرخوند.
ل:قول بده ترکم نکنی،قول بده هرچی شد کنارم بمونی.خیلی احساس تنهایی میکنم برایان.
گفت و اخرش صداش شکست و شدیدتر گریه کرد.
ب:هستم لویی،هیچوقت نمیتونم ازت جدا بشم.
لباشو رو لبای لویی که به خاطر اشکاش مزه شوری میدادن گذاشت و طولانی و آروم بوسیدش.وقتی جدا شدن لویی چرخید و سرشو رو شونه برایان گذاشت و اینطوری میتونست برایانو ببینه و برایان با دیدن اشکای لویی بغض کرد و سعی کرد با گریه کردنش حال لویی رو خراب تر نکنه و به جاش دستشو رو کمرش گذاشت و نوازشش کرد.لویی دستشو رو سینه برایان گذاشت و بیشتر بهش چسبید.هردو،جوری همدیگه رو سفت گرفته بودن که انگار همون ثانیه قرار بود کسی جداشون کنه.
YOU ARE READING
My husband,My sir[L.S]
Fanfiction_له کردن قلبی که صاحبشی توی مشتت انقدر راحت بود عزیزکرده ی آلفا؟ Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان تجاوز،خشونت فیزیکی،فحاشی و... هست.