4.Family party

3.7K 639 194
                                    

Louis Pov

در حالی که دنبال یه کت برای شلوارم میگشتم به برایان که مثل یه پرنده ی سردرگم اطرافم میچرخید نگاه کردم.

ب:آقا لطفا امشبو لج نکنید.پدرتون اهمیت زیادی به این مهمونی میدن.مطمئنم خیلی ناراحت میشن از اینکه لباسایی که گفتن رو نپوشین و میدونین منم تنبیه میکنن.

با اخمایی تو هم سمتش برگشتم.

ل:بس کن برایان.یه پیرمرد 50 ساله نیستم که مثل اون لباس بپوشم.کفشای مزخرف زیادی مجلسی و یه کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید و سر آستین هایی که نمیدونم از کدوم جهنمی اومدن و چقدر گرونن.اوه ساعتشو دیدی؟

ب:پس به این فکر کنید که چه مهمونی ایه که پدرتون خودشون لباسا رو براتون انتخاب کردن.

پوفی کشیدم و دوباره بین کتام گشتم.

ل:پس میتونه برای خودش لباش انتخاب کنه.من و خواهرام اموال اون نیستیم که هروقت خواست کنار بزاره یا هروقت خواست تبدیل به مهره بازیش کنه.

ب:آقا.لطفا.انقدر.لج.نکنید.

کلمه کلمه گفت و باعث شد دستامو مشت کنم.

ل:میری تو آشپزخونه و تو هیچ کاری کمک نمیکنی و میگی دستور من بوده.فهمیدی؟

ب:تو حاضر شدن کمکتون نکنم؟

با تعجب پرسید.

ل:من که هرچی میخوام میپوشم پس برو تا مخم با کارات وزن کم نکنه.

با قیافه ی ناراضی سرشو پایین انداخت و از اتاق خارج شد.

من قرار بود لباسایی که تروی گفته رو نپوشم.ولی قرار نبود با تیپ اسپورت بپرم وسط یه گروه ادم اتو کشیده و سفید مشکی.فقط قراره چیزی که الان تو مودشم رو بپوشم.

بعد از گشتن دوباره نیم ساعته یه اپل واچ و کفشای مشکی و جین مشکی تنگ و کت مشکی پوشیدم و بعد از نفس عمیقی و آماده شدن برای رود اخمای تروی از اتاق خارج شدم.

(عکسشو ندارم ولی تقریبا همون استایل شلوار جذب و کت مشکی که تو یه مراسم تنش بود_فکرکنم خیریه_و با جوانا بود رو تصور کنید.)

..........
خب،مهمونی افتضاحه
جو مهمونی کسل کنندست
نفرات مهمونی شبیه فسیل هان.
تروی.‌..اوه البته.اون اونقدر عصبانیه از لباسام که مطمئنم اگر قادر بود همون اول مهمونی تو تنم پارشون میکرد.

و بالاخره قسمت خوب مهمونی شروع شد وقتی جولیا برای سلام و احوال پرسی همراه همسرش به سالن اومد و قسمت عالی ماجرا دوتا گردالوی تپل بودن که یکی تو بغل مری و یکی تو بغل همسرش بود.

به طرفشون رفتم و جولیا با دیدن من لبخند بزرگی زد.

ج:لو

با قدمای بلند خودمو بهش رسوندم و جوری که بچه ی تو بغلش اذیت نشه بغلش کردم.بعد از اینکه گونمو بوسید و بهم گفت از تیپم خوشش میاد و زدن چشمکی که معلوم بود به خاطر قانون شکنیمه_مشخصا واضح بود_ و خیلی آروم جلوتر اومد و تا بچشو نشونم بده.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now