67.Breaking

2.2K 304 760
                                    

Writer Pov
سه روز بعد:

تو جاش غلتی زد و احساس کرد بیشتر از این نمیتونه بخوابه.هری عملا مثل زندانی ها رفتار کرده بود باهاشون.از اون روز ترویس موبایل و لپ تاپ و هروسیله ی ارتباطی که داشتن رو به دستور هری ازشون گرفته بود.حتی حق بیرون رفتن از ساختمون هم نداشتن.لویی اولش عصبانی شد و تلاش کرد به هری زنگ بزنه و فایده ای نداشت،ولی شبش وقتی هری برگشت و لویی فهمید مردم جلوی در کمپانی و حتی تو محل زندگیشون به ماشین هری حمله کردن،تونست دلیل هری رو بفهمه.لویی خودشم علاقه ای نداشت بابت کارای هری و گادفادر و تمام تشکیلات لعنتیشون،بهش حمله بشه.فقط یه ناراحتی داشت،مطمئن بود احتمالش بالاست که عکسش کنار هری رو خیلی ها دیده باشن،این امکانش رو میداد که دانشگاه جلوی ورودش رو بگیرن؟یا حتی بقیه دانشجو ها بخوان بهش حمله کنن؟لویی ترجیح میداد فعلا باهاش رو به رو نشه.

از اتاقش خارج شد و به اتاق مری رفت ولی با ندیدن اون دختر اونجا و با احساس بوی عجیبی پایین رفت.

ل:مری؟

با صدای بلندی گفت.

م:آشپزخونه ایم.

با به سمت آشپزخونه رفت‌ و دیدن به هم ریختگی اونجا ابروهاش بالا رفتن.هرچند کم بود،ولی دیدن اون آشپزخونه به اون شکل با وجود کیت اونجا عجیب بود.

ل:عام...همه چیز سالمه؟

مری خندید و بیخیال شونه هاش رو بالا انداخت.

م:نه چیزی که نشه درستش کرد.

لویی هممی گفت و جلوتر رفت تا ببینه چه خبره.

ک:تو و خواهرت تو دو سمت جدا هستین.

ل:چطور؟

کیت نگاهی به مری انداخت و اون هم خندید.

م:خب،من خواستم باهاش غذا درست کنم.چیزی که دوست داشته باشی و راحت باشه.از صبح تو اتاقت بودی.دوباره ناهار کم خوردی.

ل:اوه برای من؟

لویی که نظرش جلب شده بود یکی از صندلی ها رو جلو کشید و پشتش نشست.

م:اره و خب کیت دستور ها رو تیکه ای بهم گفت.

ک:دستور هایی که گوش نکردی.

م:داشتم یاد میگرفتم.

ک:برای همین اول خمیرش کرد.

کیت رو به لویی گفت.

م:فقط یکم زیاد داخل آب موند.

ک:و بعد همون رو سوزوند.

م:نگفتی باید زیرش کم باشه.

ک:گفتم و گوش نکردی.

لویی با چشمای ریز شده نگاهشون کرد.

ل:خانم ها،میشه یکیتون بگه دقیقا چکار کردین؟

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now