Writer Pov
با ترویس وارد خونه شد و به طرف آشپزخونه رفت. دوروز گذشته یا تو خونه یا دانشگاه در حال گریه بود.تقریبا نصف کلاس هاش هم نرفته بود و صرفا توی دانشگاه چرخیده بود و امروز دیگه خسته شده بود و ترجیح داده بود برگرده خونه.مطمئن بود بیشتر از این نمیتونه متیو رو ببینه و عادی رفتار کنه.
ل:یه مسکن بهم بده کیت.
کیفش رو روی زمین انداخت و با بیحالی یه صندلی رو عقب کشید و نشست.کیت که در حال آشپزی بود،قاشق رو کنار گذاشت و به طرف لویی برگشت.
ک:نمیخوای دکتر بری؟
لویی شونه هاشو بالا انداخت و یه دستشو زیر چونش گذاشت و بهش تکیه داد.
ل:خوبم.فقط یکم سردرده.
ک:یکم سردرد؟چشمات رو دیدی لویی؟قیافت چی؟صبح دوباره من بیدارت کردم که حقیقتا اتفاق عجیبیه،دانشگاه هم کم میری و الان هم برگشتی خونه!تا حالا ندیده بودم کلاسی رو از دست بدی.
ل:تو چرا برنامه دانشگاه رفتن منو میدونی؟
کیت نفسشو بیرون داد و همونطور که دنبال مسکن میگشت گفت.
ک:خودت جوابت رو میدونی.
لویی چشماشو چرخوند.
ل:اره، آلفا حتما دستور داده همتون برنامه زندگی منو حفظ باشید که دست از پا خطا نکنم.
کیت چیزی نگفت و چند دقیقه بعد قرص و لیوان آبی جلوی لویی گذاشت.
ک:اگر تا فردا بهتر نشی راهی ندارم،باید دکتر بری.آقا بفهمه کوتاهی کردم...
ل: آقا همین دوروز پیش هم بهم گیر داده که چرا حالم خوب نیست،نگران نباش،اگر امروز چیزی گفت خودم اوکیش میکنم.
کیت ابروهاشو بالا انداخت.
ک:اوه،متوجه نشدی؟
ل:چی رو؟
ک:آقا لندن نیست.
لویی اخم کرد.
ل:دوروزه برای برادر دوقلوی هری غذا درست کردی پس؟
کیت خندش گرفت.
ک:امروز رفت.
لویی اخمی کرد.
ل:نه اینکه از عدم حضورش خوشحال نباشم،ولی چی شده؟نمیشه حالا که انقدر لندن نیست کلا دیگه برنگرده؟
کیت ابروهاشو بالا انداخت.
ک:اینطوری در موردش صحبت نکن.
ل:باشه،حتما،یادم رفته بود پسرتو دوست داری.
لویی مسخره کرد.کیت واقعا هری رو مثل پسرش دوست داشت.برای لویی این مسخره بود.چطوری یه نفر میتونست هری رو دوست داشته باشه؟حتی آنه و دس هم دوستش داشتن!لویی قطعا ازش متتفر بود.دلیل حال این چند روزش هم ربطی به هری نداشت،هری واقعا چ....
YOU ARE READING
My husband,My sir[L.S]
Fanfiction_له کردن قلبی که صاحبشی توی مشتت انقدر راحت بود عزیزکرده ی آلفا؟ Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان تجاوز،خشونت فیزیکی،فحاشی و... هست.