19.Weakness

4.1K 683 268
                                    

Writer Pov
4Months later

لویی به برایان که براش چای می ریخت نگاه کرد و به تمام افراد اون جمع که خانواده خودش و استایلز بودن لعنت فرستاد که دوباره مجبورش کرده بودن توی مهمونیشون شرکت کنه،مهمونی ای بر خلاف دفعات قبلی به خاطر هوای خوب بهاری توی حیاط در حالی که دور میزی نشسته بودن برگزار میشد.

ب:چیزی نیاز ندارین آقا؟

لویی سرشو تکون داد.

ل:میتونی عقب بایستی.

برایان سرشو تکون داد و مثل دو خدمتکار دیگه ای که برای سرو عصرونه عقب تر ایستاده بودن،ایستاد.

د:تروی،تا این موقع به خودم اجازه ندادم تو مسائل خانوادگیتون دخالت کنم،ولی حالا فکر میکنم دوباره دوست هستیم.

ت:البته که هستیم.مشکلی پیش اومده؟

د:نه در واقعا شاید فقط کنجکاوی و دلسوزی یه پدر باشه.

تروی سرشو تکون داد و لویی تو فکر کلمات دس بود،دوباره دوست؟

ت:راحت باش.

د:در مورد مری،خبر نامزدیش رو شنیدم.

ت:درسته،قراره با کنت ادریس نامزد کنه و بعد از ازدواج لویی عروسیشون انجام میشه.

د:فکر نمیکنی اون مرد برای دختر جوونت زیادی پیره؟

ت:تو اوضاع رو میدونی،اون داره به من یه شراکت خوب،به دخترم یه همسر و چند تا بچه میده،چیزی که مری ممکنه هیچوقت نداشته باشه.

د:اره ولی بهش خوشحالی و خوشبختی،و بچه ها بهش امید میدن؟

ت:این چیزیه که انتظار میره.

لویی با اخم به دس و تروی خیره شده بود،دس قصدش از حرفاش چی بود؟لویی هیچوقتی رو به یاد نمیاورد که کسی در مورد ازدواج خواهراش به تروی کمک کنه و دنبال کمک به دوست و منفعتش نبوده باشه.

د:و اگر اتفاق نیفتاد؟

لویی میخواست بگه تروی هیچ اهمیتی نمیده،نه اهمیت به مری میده که قراره با اون مرد ازدواج کنه و نه اهمیت به لویی میده که داره با ادم مزخرفی مثل هری ازدواج میکنه.اون سود میکنه،همین بسه.

ت:سرنوشت دست من نیست.

د:پیشنهاد من،که البته اگر بپذیریش...

دس منتظر به تروی نگاه کرد.

ت:البته.

د:کسی رو میشناسم که فقط هم سن مری هستش،همسرش رو از دست داده و ازش یه پسر داره.

ت:میگین نامزدی رو با کنت ادریس بهم بزنم؟

د:میگم ادریس رو منتظر نگه دار و شرایط افراد دیگه هم بسنج.این مرد ممکنه شرایط بهتر و زندگی بهتری برای دخترت فراهم کنه.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now