Louis Pov
موبایلمو باز کردم و تو اینستا چرخیدم.موبایل و اینستا،دوتا کلمه که میتونه باعث بشه کل خانواده بهم شک کنن،از اونجا که پدرم داشتن موبایل رو بی فایده_البته برای من که کاری جز درس خوندن تا 18 سالگی ندارم_میدونست و کل خانواده ی ما یه اکانت اینستا داشت که توسط دستیار پدرم اداره میشد.افتضاح تر هم هست؟البته این قوت قلبه که تنها خانواده ی عجیب غریب انگلیس ما نیستیم،با توجه به اینکه بیشتر فالویینگ های ما خانواده هایی هستن که اسم خانوادگیشون ایدی اینستاشونه و هروقت مهمونی میگیرن یا خبر خیلی مهمی میشه یه پست خشک و خالی میزارن.
پس مثل تمام کارایی که تو زندگیم کردم و خانوادم خبر نداشتن من یه اکانت اینستا داشتم که کسی ازش خبر نداشت.البته به جز برایان.
بعد از حدود یک ساعت و نیم گشتن تو اینستا خسته شدم و گوشی رو کنار گذاشتم.چشمامو بستم و سرمو به پشت صندلی تکیه دادم و فکر کردم...
م:هییییی
با صدای دادی از جام پریدم و بعد از دیدن مری مثل خودش داد زدم و از رو صندلی بلند شدم
ل:مریییییی
مری با دو سمتم اومد و بغلم کرد.
ل:اگر یه روز کر بشم همه باید بدونن تقصیر توعه.
م:اره باشه لیتل بوی.هرچی تو میگی.
پهلوشو محکم تو دستم گرفتم و فشار دادم که باعث شد بخنده.
ل:فکر کردم بیخیال لیتل بوی صدا کردنم شدی.
م:اره ولی نه وقتی برای چند هفته ندیدمت و ریزه میزه ای.
ل:پیرزن.
خندید و عقب رفت و روی صندلی دیگه ی اتاقم نشست.
ل:خب؟تعریف کن.اونجا چطور بود؟
م:برای تفریح نرفته بودم لو.
ل:میدونم ولی خب خیابونا،آدما؟
م:لویی؟ادمای همه جا ادمن و خیابونا همون خیابونای شهرای دیگه.از انگلستان که خارج نشدم.
ل:فکر میکردم تفاوتی داشته باشه.
م:خب شاید یکم خیابونای لندن بزرگتر باشه؟بیخیال این مزخرفات شو.تو چکار میکردی؟
ل:من؟خب تقریبا هیچی.کارای مزخرف همیشگی.کونم به خاطر چندین ساعت اسب سواری درد میکنه و مغزم به خاطر فرانسه خوندن پوکیده.
مری خندید.
م:باید درساتو بگذرونی.
ل:اره اره.تا وقتی پیر بشم.
م:خفه شو
به شوخی گفت و به دستم زد.
ل:راستی،خاله شدی.
YOU ARE READING
My husband,My sir[L.S]
Fanfiction_له کردن قلبی که صاحبشی توی مشتت انقدر راحت بود عزیزکرده ی آلفا؟ Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان تجاوز،خشونت فیزیکی،فحاشی و... هست.