3.Mary

3.5K 645 54
                                    

Louis Pov

موبایلمو باز کردم و تو اینستا چرخیدم.موبایل و اینستا،دوتا کلمه که میتونه باعث بشه کل خانواده بهم شک کنن،از اونجا که پدرم داشتن موبایل رو بی فایده_البته برای من که کاری جز درس خوندن تا 18 سالگی ندارم_میدونست و کل خانواده ی ما یه اکانت اینستا داشت که توسط دستیار پدرم اداره میشد.افتضاح تر هم هست؟البته این قوت قلبه که تنها خانواده ی عجیب غریب انگلیس ما نیستیم،با توجه به اینکه بیشتر فالویینگ های ما خانواده هایی هستن که اسم خانوادگیشون ایدی اینستاشونه و هروقت مهمونی میگیرن یا خبر خیلی مهمی میشه یه پست خشک و خالی میزارن.

پس مثل تمام کارایی که تو زندگیم کردم و خانوادم خبر نداشتن من یه اکانت اینستا داشتم‌ که کسی ازش خبر نداشت.البته به جز برایان.

بعد از حدود یک ساعت و نیم گشتن تو اینستا خسته شدم و گوشی رو کنار گذاشتم.چشمامو بستم و سرمو به پشت صندلی تکیه دادم و فکر کردم...

م:هییییی

با صدای دادی از جام پریدم و بعد از دیدن مری مثل خودش داد زدم و از رو صندلی بلند شدم‌

ل:مریییییی

مری با دو سمتم اومد و بغلم کرد.

ل:اگر یه روز کر بشم همه باید بدونن تقصیر توعه.

م:اره باشه لیتل بوی.هرچی تو میگی.

پهلوشو محکم تو دستم گرفتم و فشار دادم که باعث شد بخنده.

ل:فکر کردم بیخیال لیتل بوی صدا کردنم شدی.

م:اره ولی نه وقتی برای چند هفته ندیدمت و ریزه میزه ای.

ل:پیرزن.

خندید و عقب رفت و روی صندلی دیگه ی اتاقم نشست.

ل:خب؟تعریف کن.اونجا چطور بود؟

م:برای تفریح نرفته بودم لو.

ل:میدونم ولی خب خیابونا،آدما؟

م:لویی؟ادمای همه جا ادمن و خیابونا همون خیابونای شهرای دیگه.از انگلستان که خارج نشدم.

ل:فکر میکردم تفاوتی داشته باشه.

م‌:خب شاید یکم خیابونای لندن بزرگتر باشه؟بیخیال این مزخرفات شو.تو چکار میکردی؟

ل:من؟خب تقریبا هیچی.کارای مزخرف همیشگی.کونم به خاطر چندین ساعت اسب سواری درد میکنه و مغزم به خاطر فرانسه خوندن پوکیده.

مری خندید.

م:باید درساتو بگذرونی.

ل:اره اره‌‌.تا وقتی پیر بشم.

م:خفه شو

به شوخی گفت و به دستم زد.

ل:راستی،خاله شدی.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now