14.Daddy

5.8K 729 549
                                    

Writer Pov

ل:امیدوارم از گوش دادن بهت پشیمون نشم برایان.

ب:نمیشین.

برایان همونطور که یقه کت لویی رو درست میکرد گفت و عقب رفت و بهش نگاه کرد تا مطمئن بشه همه چیز کامله.

ب:کاملا درک میکنم که نمیخوای طابع استایلز باشی ولی الان درباره ی خانواده هاتونه،بهتره به رنگ اونا باشی.

لویی چشماشو چرخوند.

ل:بای.

ب:بای.

لویی از اتاق خارج شد و بعد از پایین رفتن از پله ها روی مبل شیری رنگی که توی پذیرایی بود نشست و چند دقیقه بیشتر طول نکشید تا تروی و جوانا هم از اتاقشون خارج بشن و به سمت لویی برن.

ج:حواست باشه استایلز صداش نکنی باشه؟اسمشو بگو ولی سعی کن صمیمی نباشه،نمیخوام خانوادش ناراحت بشن.

لویی پوفی کشید و سرشو تکون داد و بعد هر سه شون به سمت آدرسی که هری برای تروی فرستاده بود رفتن،سالن برای مراسم ازدواجشون که مثلا لویی تو انتخابش خیلی نقش داشته.

بعد از اینکه به ادرسی که داشتن رسیدن لویی تونست ماشین مشکی ای رو ببینه که بعد از توقف کردنشون خانواده استایلز ازش پیاده شدن.به طور عجیبی تروی امروز تصمیم گرفته بود خودش پشت فرمون بشینه و حالا لویی دلیلش رو میفهمید،چون پدر هری هم همینکارو کرده بود.

بعد از اینکه با هم دست دادن به طرف ساختمون رفتن و لویی سعی کرد به این توجه نکنه که خانواده ها مخصوصا طوری وایسادن تا لویی و هری نزدیک هم باشن .

ورودی ساختمون سالن مستطیلی شکلی بود که میشد دوتا دفتر و چند تا مبل رو وسطش دید.پسری که کت و شلوار سرمه ای تنش بود به سمتشون اومد.

_چه کمکی میتونم بکنم؟

ه:میخوایم قبل از بستن قطعی قرارداد دوباره سالن رو ببینیم.قرارداد به اسم استایلز بود.

پسر سرشو تکون داد و بهشون گفت چند لحظه منتظر بمونن.فقط چند ثانیه طول کشید تا دختری که کت و دامن تنش بود و موهاشو بالای سرش گوجه ای بسته بود و اون پسر به سمتشون بیان.

_پس بذارید راهنماییتون کنیم.نیاز به توضیح دوباره هست؟

دختر پرسید و وقتی هری سرشو تکون داد، با لبخند به جلو اشاره کرد و خانواده ها راه پله ها که به سمت بالا میرفتن رو پیش گرفتن.

_ساختمون دو در داره که از هرکدوم که خودتون مایل باشین ما مهمونا رو به داخل راهنمایی میکنیم.

به سالن بزرگی و طولانی ای رسیدن که سقفش حالت قوسی شکل داشت و روش طرح های دایره ای شکل داشت و لوسترای بزرگی از سقف آویزون بودن و اونقدر سالن طولانی بود که لویی شک داشت بتونه نفراتی که ته سالن ممکنه بشینن رو ببینه و سالن هیچ میزی نداشت و بین ستون ها ی کنار دیوار آینه نصب شده بود.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now