های گایز،اکانت بک اپ زدم،حتما حتما فالوش کنید که داشته باشمتون،جای نگرانی هم نیست همه چیز اوکیه فقط جهت اطمینانه فقط اون روزی که این پیامو میبینید و میخواید فالو کنید تروخدا حواستون باشه مثلا اگر تعداد فالورا زیاد بود بذارید یکی دوروز بعد فالو کنید که واتپد مشکلی پیش نیاره براش😂💙:
_میتونید writer2003story رو سرچ کنید
_میتونید برید تو فالویینگ هام و اخرین اکانتی که فالو کردم رو فالو کنید
_میتونید برید چنل تلگرام از لینک اونجا استفاده کنید.در مورد این چپترم با اینکه نمیخواستم ولی از الان بگم چون میدونم قراره شاهد همچین کامنتایی باشم،فیکشن لریه و قرار نیست اتفاقات فیکشن این اصل رو عوض کنن،شما فرانسیس و برایان رو داشتید،این پیش اونا هیچی نیست،بهم اعتماد کنید و بخونید.
Writer Pov
دو ماه بعد:
با احساس دستی که آروم روی کمرش کشیده میشد چشماشو باز کرد و تکون خورد.خمیازه ای کشید و با گیجی نگاهی به اطراف کرد و متیو رو دیده بود که خم شده بود تا ببینش.
ل:کلاس تموم شد؟
متیو خندید و سرشو تکون داد.
م:بریم ناهار؟
لویی سرشو تکون داد و همونطور که بدنشو میکشید کیفش رو برداشت.
م:مطمئنی خوبی؟
همونطور که به طرف سلف میرفتن پرسید.
لویی دستاشو تو جیبش کرد و سرشو تکون داد.
ل:فقط یکم خستم.اوضاع تو خونه خوب نیست.
م:اوه...بین تو و همسرت؟
لویی چشماشو چرخوند.
ل:هیچوقت اوضاع بین من و اون خوب نبوده که الان بخواد بد بشه،فقط چند روزه...ولش کن...
متیو که متوجه شد لویی نمیخواد در موردش حرف بزنه سرشو تکون داد.
م:لازم نیست بگی.
برای چند ثانیه سکوت بود تا اینکه متیو شروع کرد.
م:گرسنه ای؟
ل:نه خیلی.
م:میخوای بریم استخر؟الان خیلی خلوته.
ل:مگه لباس یا حوله همراهمونه؟
متیو خندید.
م:نهایتا وایمیسیم تا خشک بشیم.
ل:اوه،چه ایده ی خوبی.
هردو خندیدن و متیو شونه هاشو بالا انداخت.
م:ولی جدی،فکر کنم یه چیزی توی لاکرم داشته باشم.
ل:پس بریم.
....ل:باورم نمیشه با باکسری که بیرون میپوشم قراره بپرم این تو.
YOU ARE READING
My husband,My sir[L.S]
Fanfiction_له کردن قلبی که صاحبشی توی مشتت انقدر راحت بود عزیزکرده ی آلفا؟ Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان تجاوز،خشونت فیزیکی،فحاشی و... هست.