59.Swimming

2.9K 426 747
                                    

های گایز،اکانت بک اپ زدم،حتما حتما فالوش کنید که داشته باشمتون،جای نگرانی هم نیست همه چیز اوکیه فقط جهت اطمینانه فقط اون روزی که این پیامو میبینید و میخواید فالو کنید تروخدا حواستون باشه مثلا اگر تعداد فالورا زیاد بود بذارید یکی دوروز بعد فالو کنید که واتپد مشکلی پیش نیاره براش😂💙:
_میتونید writer2003story رو سرچ کنید
_میتونید برید تو فالویینگ هام و اخرین اکانتی که فالو کردم رو فالو کنید
_میتونید برید چنل تلگرام از لینک اونجا استفاده کنید.

در مورد این چپترم با اینکه نمیخواستم ولی از الان بگم چون میدونم قراره شاهد همچین کامنتایی باشم،فیکشن لریه و قرار نیست اتفاقات فیکشن این اصل رو عوض کنن،شما فرانسیس و برایان رو داشتید،این پیش اونا هیچی نیست،بهم اعتماد کنید و بخونید.

Writer Pov

دو ماه بعد:

با احساس دستی که آروم روی کمرش کشیده میشد چشماشو باز کرد و تکون خورد.خمیازه ای کشید و با گیجی نگاهی به اطراف کرد و متیو رو دیده بود که خم شده بود تا ببینش.

ل:کلاس تموم شد؟

متیو خندید و سرشو تکون داد.

م:بریم ناهار؟

لویی سرشو تکون داد و همونطور که بدنشو میکشید کیفش رو برداشت.

م:مطمئنی خوبی؟

همونطور که به طرف سلف میرفتن پرسید.

لویی دستاشو تو جیبش کرد و سرشو تکون داد.

ل:فقط یکم خستم.اوضاع تو خونه خوب نیست.

م:اوه...بین تو و همسرت؟

لویی چشماشو چرخوند.

ل:هیچوقت اوضاع بین من و اون خوب نبوده که الان بخواد بد بشه،فقط چند روزه...ولش کن...

متیو که متوجه شد لویی نمیخواد در موردش حرف بزنه سرشو تکون داد.

م:لازم نیست بگی.

برای چند ثانیه سکوت بود تا اینکه متیو شروع کرد.

م:گرسنه ای؟

ل:نه خیلی.

م:میخوای بریم استخر؟الان خیلی خلوته.

ل:مگه لباس یا حوله همراهمونه؟

متیو خندید.

م:نهایتا وایمیسیم تا خشک بشیم.

ل:اوه،چه ایده ی خوبی.

هردو خندیدن و متیو شونه هاشو بالا انداخت.

م:ولی جدی،فکر کنم یه چیزی توی لاکرم داشته باشم.

ل:پس بریم.
....

ل:باورم نمیشه با باکسری که بیرون میپوشم قراره بپرم این تو.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now