12.You're my brother

3.9K 718 177
                                    

Louis Pov

ب:حمامو آماده کنم آقا؟

وقتی وارد اتاق شدم و طرف حموم رفتم برایان پرسید.

ل:اره.لطفا سریع برایان.

برایان زودتر از من وارد حموم شد و بعدش هم من وارد شدم.تمام لباسامو از تنم دراوردم و با یه باکسر لبه وانی که در حال پر شدن بود نشستم.

ب:چه رایحه ای؟

شونه هامو بالا انداختم.

ل:هرکدوم که باعث بشن بوی بیمارستان یادم بره.

سرشو تکون داد.

ب:آمادست.

وقتی برایان گفت،از لبه وان بلند شدم و باکسرمو دراوردم و کنار انداختم و وارد وان شدم.کف تقریبا سبز رنگی وان رو پر کرده بود و بوی خوبی داشت ولی آشنا نبود.

ب:تازه گرفتم.خوشتون اومده؟

برایان انگار که از صورتم فهمیده باشه با خوشحالی گفت.

ل:خوبه.

سرمو تکون دادم.

ب:چیزی نیاز ندارین؟

ل:شاید یه ماساژ؟

برایان لبخند زد و از جلوی وان رفت پشت سرم و بعد دستاشو روی شونه هام حس کردم.

ل:نمیدونم اون آدم با خودش چی فکر میکنه؟

ب:کی؟

ل:استایلز.

اه کشیدم.

ل:میدونی،این آزمایشا به خاطر خواسته خانواده اونه،اون فقط یه آزمایش خون داشت و من چند تا آزمایش افتضاح.اون حتی سعی نمیکرد آرومم کنه.فقط خدا رو شکر میکنم که هیچ کدوم از مامانا نبودن.

ب:مادر استایلز نیومده بود؟مگه اون نبود که میخواست ازمایشا انجام بشه؟

شونه هامو بالا انداختم.

ل:البته که بود ولی امروز مثل اینکه تصمیم گرفته بود ما رو با هم تنها بزاره تا آشنا بشیم و با هم راحت بشیم و جوانا هم راضی به همین کار کرده.

ب:هرچند تحمل خود استایلز براتون سخت بوده ولی بهتر از تحمل نگاه های مادرش یا جوانا که همش با اخم بهتون نگاه میکنه نبود؟

ل:خب...اره.ولی میدونی چی بیشتر از همه آزارم میداد؟امروز وقتی داشتن ازم خون میگرفتن استایلز با یه قیافه خنثی ی لعنتیش نگاهم میکرد.حاظر نشد وارد اتاق بشه و من موقع سونوگرافی تنها بودم.بعدش بهم یه دارو تزریق شد و یه عکس برداری داشتم تا اون فاکیا مطمئن بشن این لوله های فاکی تر مسدود نیستن.چیزی که بیشتر از همه آزارم میده تنهاییمه.اینکه موقع آزمایشا مادری نبود تا دستمو بگیره.یا پدری نبود که بیرون اتاق بهم اطمینام بده که همه چی خوبه.یا همسری نبود که دستمو بگیره و بهم بگه هرچیم که بشه کنارمه.میدونم رویاییه ولی حداقل یکم ازشو میتونم داشته باشم.نه؟

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now