عکسای دوستای لویی که گفته بودم رو برای این چپتر نیاز داریم که مکالمه رو قاطی نکنین و شخصیت هاشون رو بتونین بیشتر بفهمین پس چنل رو چک کنین. Whispered_word_s
..........
Writer Pov
با چشم هایی که به سختی باز نگهشون داشته بود از پله ها پایین رفت،بعد از صحبت های عجیبی که هری باهاش داشت خواب از سرش پریده بود ولی بدنش برای بیدار موندن همراهیش نمیکرد و تقریبا حالش بد شده بود،بی خوابی براش عادت شده بود و هر شب علتی برای نخوابیدن داشت.فکر کردن یا گریه کردن تا وقتی بدنش تسلیم بشه و برای چند ساعت استراحت کنه،و شب قبل بیشتر از هروقتی نیاز به خواب داشت، پس نزدیک صبح قرص خواب آوری خورد و بالاخره تونست چند ساعت بخوابه.اگر کیت بود هیچوقت دستش به اون قرص ها نمیرسید.
همونقدر که برای دیدن هری بعد از صحبت هاشون مشتاق بود،آرزو میکرد اتفاق نیفته،انگار میخواست اون چند دقیقه رو تا ابد یه گوشه ای برای خودش نگه داره و نذاره هیچی عوضش کنه ولی حضور هری که تو خونه بیشتر شده بود جلوی همچین چیزی رو میگرفت.
با رسیدن به جلوی آشپزخونه نفس عمیقی کشید و بعد با قدم های آروم وارد شد تا به میز رسید و بدن خسته و سنگینش رو با گفتن صبح بخیری به هری روی صندلی انداخت و نگاهش رو به وسایلش که جای دیشبی،بدون تغییری مونده بودن انداخت.فضای بینشون رو از همیشه سنگین تر احساس میکرد،یادآوری دیشب با حضور در سکوت هری براش حس عجیبی داشت،انگار داخل یه حباب مثل توهم اتفاق افتاده بود.
ل:چی شد تصمیم گرفتی برشون گردونی؟
بعد از سکوت چند دقیقه ای بینشون پرسید.
ه:غیبتت بیشتر از این به جای آروم کردن بقیه،جلب توجه میکنه،میخوام برگردی دانشگاه..از قبل بابت جلساتی که نبودی با دانشگاه صحبت شده و دلیلت رو برای غیبت منطقی دونستن،لازم نیست کار دیگه ای بکنی.
ل:منطقی دونستن؟
ه:براشون توضیح داده شده که ممکن بوده جونت تو رفت و آمد درخطر بوده باشه و بودنت تو عصبانیت مردم داخل دانشگاه ممکن بوده باعث به هم خوردن نظمشون بشه،اونا هم به راحتی قبول کردن،ترجیح میدن دلایل رو منطقی بدونن تا بخوان تو این اوضاع اخراجت کنن یا حتی چیزی شبیهش.
ل:پس این کاریه که میکنیم؟هروقت تو بگی حق دارم برگردم دانشگاه؟و همه کاراش رو خودت بدون من انجام میدی؟
ه:اینطور به نظر میاد.
لویی پوزخند زد و سرش رو تکون داد،انتظار چیز دیگه ای رو نداشت،دوباره اتفاق افتاده بود،هری روزنه کوچیکی به قدری که بشه اونطرف دیوار هاش رو ببینه بهش اجازه وارد شدن داده بود ولی قبل اینکه لویی نزدیکتر بره دوباره بسته بودش.
ه:جواب کسی رو نمیدی و به حرف کسی واکنش نشون نمیدی،هرکاری بکنی چندین دوربین وجود دارن تا بالا بیان و ازت فیلم بگیرن تا تیتر بشی و هربرداشتی بکنن،برای امنیت و آرامش خودت هم که شده باهام لجبازی نکن.
YOU ARE READING
My husband,My sir[L.S]
Fanfiction_له کردن قلبی که صاحبشی توی مشتت انقدر راحت بود عزیزکرده ی آلفا؟ Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان تجاوز،خشونت فیزیکی،فحاشی و... هست.