2.My dear sisters

3.9K 665 120
                                    

Louis Pov

روز بعد به خاطر تنبیهی که به خاطر بحث با جوانا از طرف تروی گرفته بودم سر میز صبحانه هم نرفتم.البته که من حاضر نمیشم چند ساعت طولانی گرسنه بمونم.از اونجا که برایان رابطه خوبی با آشپز خونه داره،چند تا پنکیک و نون و یه لیوان شیر تونست ازش بگیره و برام بیاره.برایانو فرستادم تا اونم صبحانشو با خدمتکارا بخوره‌.

بعد از اینکه صبحانمو خوردم تلفنونو برداشتم و به برایان گفتم به اتاقم بیاد.

_آقا،تو راه پدرتونو دیدم.به شدت از اینکه برنامه های دیروزو انجام ندادین عصبانی بودن.گفتن بعد از اومدن معلم فرانستون و تمرین درسایی که باید دیروز میخوندین و نخوندین و 4 ساعت سوارکاری به اتاقشون برید.

ل:لعنت بهش.

با عصبانیت گفتم و بعد با اخم به برایان نگاه کردم‌.

ل:تو بهش گفتی؟

_..چی.چی...چی رو آقا؟

ل:همه شت هایی که باید انجام میدادم و ندادم.

_البته که نه آقا.من بهتون وفادارم.همه اینا کار همسر گارسونه.مثل یه موش توی عمارت شده.تمام سعیم رو میکنم تا از کارای شما چیزی نفهمه ولی انگار همه جا چشم و گوش داره.باورتون میشه صبح داشت بازخواستم میکرد که چرا پنکیک زیاد برداشتم؟میخواست بفهمه برای شماست یا نه.

ل:و فهمید؟

روی تخت نیم خیز شدم.

_اوه نه.آشپز نجاتم داد.گفت اضافه اومده و خودش اونا رو به من داده.

ل:امیدوارم باور کنه.

_منم اقا.ولی شما منو تنبیه نمیکنید اگر به خاطر فضولی هاش باهاش برخورد کنم؟

ل:برایان؟

_بله آقا.

ل:حتی میتونی بزنیش.فقط سر از کارای من درنیاره.

برایان لبخندی زد و سرشو تکون داد.

_با کمال میل آقا.معلمتون تا نیم ساعت دیگه میرسن.باید به کتابخونه برید.

سرمو تکون دادم و بعد از مطمئن شدن از ظاهرم از اتاقم به کتابخونه رفتم و بعد از دوساعت بلغور کردن اون کلمات مزخرف که هیچ سعی ای در کمتر کردن نفرتم نسبت بهش نمیکردم به اتاقم رفتم.به کمک برایان لباسای سوارکاریم رو پوشیدم و به اسطبل رفتم.بعد از 2 ساعت اسب سواری و 2 ساعت گشت و گذار توی باغ_که نزدیک به اسطبل بود_به اتاقم رفتم و برخلاف دستور تروی برای تمرین فرانسه،کتاب ممنوعه رو باز کردم تا نوشته های نیمه تموم رو بخونم و گفتم برایان اجازه ورود کسی رو نده‌.بعد از چند ساعت تصمیم گرفتم که مثلا فرانسه خوندن و تمرین کردن کافیه و باید پیش تروی برم‌.
.
.
.

خدمتکار جلوی در بعد از زدن چند ضربه به در و شنیدن اجازه ی تروی در رو باز کرد تا وارد بشم.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now