برای تصور هری اگر خواستین چنل عکس ها رو چک کنید،ایدی اخر این چپتره.
Writer Pov
لویی نفسش بریده ای بیرون داد و بدون اختیار هقی زد و دستش رو جلوی دهنش گرفت.
اون پسر به سختی چند قدم به جلو برداشت و با ناباوری به لویی نگاه کرد و بعد از مطمئن شدن از اینکه فقط یه توهم نیست دستاش رو باز کرد و با چند قدم بلند خودش رو به لویی رسوند و اون رو تو بغلش کشید.
لویی چند لحظه مکث داشت،هضم اتفاقی که داشت میفتاد براش سخت بود،تا بالاخره اجازه داد بغضش بشکنه و دستاش رو دور پسر حلقه کنه.
ل:تو زنده ای.
لباس پسر رو بین مشتش فشار داد.
ل:تو سالمی.
_من خوبم لویی.
پسر به سختی لویی رو در حدی که بتونه ببینش جدا کرد و دستش رو روی گونه هاش گذاشت و چشماش رو به تمام نقاط صورتش رسوند.
_تو...
هری که پشت سر لویی وارد هال شده بود چرخید و خودش رو روی مبلی انداخت و لیوان و بطری نوشیدنی ای که همراهش بود رو روی میز گذاشت و بعد تکیه داد و انگشتش رو به شقیقه دردناکش رسوند و با صدای بلند و کلافه ای گفت.
ه:هردوتون زنده و سالمین.
لویی ازش جدا شد و نگاهش رو به هری داد و بعد دوباره به برایانی نگاه کرد که آب دهنش رو قورت میداد.داشت به واقعیت برمیگشت،برای چند دقیقه انگار اونجا نبود،تمام اتفاقات از ذهنش پاک شدن و با صدای هری،همه برگشتن.
ل:چکار داری میکنی؟
همونطور که قطره های اشک روی گونه هاش رو پاک میکرد خطاب به هری گفت و هری پوزخند زد.
ه:دلتنگیت نسبت به معشوقت اخیرا زیاده شده بود لویی،گفتم شاید این حجم از دلتنگی آزارت بده.
لویی آب دهنش رو قورت داد.
ل: میخوای دوباره چه بلایی سرش بیاری؟
هری خنده ای کرد و بعد نگاهش رو به جفتشون انداخت و به لویی اشاره کرد.
ه:من نه لویی،تو.
لویی نگاه گیجش رو به برایان داد و بعد هری رو نگاه کرد که از جاش بلند شد و با قدمای آروم،انگار که ساعت ها وقت دارن سمتشون رفت.
ه:لویی خیلی سراغت رو میگرفت.
هری رو به برایان گفت و اونقدر جلو رفت تا برایان مجبور شد سرش رو بالا بگیره و حتی یه قدم به عقب برداره تا بتونه نگاهش کنه،لویی با فاصله کمی کنارشون بود احساس میکرد از تنش اونجا توانایی نفس کشیدن نداره.
ه:ولی دروغگوی خیلی بدیه.میدونی حرفاش یه چیزی ان مثل اینکه 'دوستم که برام مثل خانواده بوده بهم علاقه داشته و باهم خوابیدیم و تو اولین فرصت پیداش میکنم و کنارش میمونم' ولی همزمان 'فقط عذاب وجدانمه که باعث میشه بهش فکر کنم وگرنه فراموشش کردم و دارم به زندگیم ادامه میدم'.
KAMU SEDANG MEMBACA
My husband,My sir[L.S]
Fiksi Penggemar_له کردن قلبی که صاحبشی توی مشتت انقدر راحت بود عزیزکرده ی آلفا؟ Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان تجاوز،خشونت فیزیکی،فحاشی و... هست.