36.Madness

4.5K 648 390
                                    

ووت یادتون نره و حرفای اخر رو بخونید:)

Writer Pov

ب:حالش خوبه؟

برایان با اضطراب از مردی که چند دقیقه بود در حال معاینه لویی بود پرسید.به ایدن(Aiden)که دستشو روی شونش گذاشت و فشارش داد نگاه کرد.

ا:اون کارشو بلده.آروم باش.

برایان نفسشو بیرون داد.

ب:نمیتونم.حتی نمیدونم از کجا آوردیش.

ا:یه دکتر میخواستی که اسم و فامیل نخواد و فقط بیاد معاینش کنه،باید بهترین متخصص دانکستر رو برات میاوردم؟همینم چون فکر میکنه لویی دوست منه قبول کرده

ایدن با صدای آرومی گفت.

دکتر،باب، از جاش بلند شد و برگه ای رو دست ایدن داد.

باب:ما چند ساله هم رو میشناسیم ایدن؟

باب با چشمای ریز شده پرسید.

ا:از وقتی به دنیا اومدم؟

ایدن با بی حوصلگی گفت.

باب:از وقتی به دنیا اومدی دیدمت و ده ساله که تو برام مشتری جور میکنی و با هم کنار میایم درسته؟

ایدن سرشو تکون داد.

باب:پس بهم بگو نسبتت باهاش چیه.

ا:گفتم که دوستمه.

باب:چرا نبردیش بیمارستان.

ا:چون...دردسر میشده.

باب چشم هاشو روی هم فشار داد.

باب:خودت بهم بگو بهش تجاوز کردی که حالش اینطوریه یا از بارداریش خبر داشتی و گذاشتی با این حال من بیام معاینش.

ایدن الکی خندید.

ا:جک خوبی بود.بهم بگو مشکلش چیه.

باب:جواب منو بده.

برایان با گیجی به باب نگاه کرد.

ب:بارداره؟

باب سرشو تکون داد.

باب:بارداره و این اصلا شرایطی نیست که یه آدم باردار داشته باشه.فشار پایین،تب،تنفس سریع و کم‌عمق.اینا علائمی هستن که داره.حالا بهم راستش رو بگید.

ب:مطمئن..مطمئنی بارداره؟

برایان با شوک پرسید.

باب:به جای خشک شدن جواب منو بدید.یکی از شما پدر بچست؟بهش تجاوز کردید؟پیداش کردید؟گروگانه؟

ایدن آب دهنشو قورت داد.

ا:برایان...

برایان رو که انگار نمیتونست صحبت کنه و به لویی بیهوش روی تخت خیره شده بود تکون داد.

ا:حرف بزن‌.

ا:اونه‌.

ایدن به ناچار به برایان اشاره کرد کسی که انگار براش مهم نبود و حتی بهش نگاه هم نکرد.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now