ووت یادتون نره و حرفای اخر رو بخونید:)
Writer Pov
ب:حالش خوبه؟
برایان با اضطراب از مردی که چند دقیقه بود در حال معاینه لویی بود پرسید.به ایدن(Aiden)که دستشو روی شونش گذاشت و فشارش داد نگاه کرد.
ا:اون کارشو بلده.آروم باش.
برایان نفسشو بیرون داد.
ب:نمیتونم.حتی نمیدونم از کجا آوردیش.
ا:یه دکتر میخواستی که اسم و فامیل نخواد و فقط بیاد معاینش کنه،باید بهترین متخصص دانکستر رو برات میاوردم؟همینم چون فکر میکنه لویی دوست منه قبول کرده
ایدن با صدای آرومی گفت.
دکتر،باب، از جاش بلند شد و برگه ای رو دست ایدن داد.
باب:ما چند ساله هم رو میشناسیم ایدن؟
باب با چشمای ریز شده پرسید.
ا:از وقتی به دنیا اومدم؟
ایدن با بی حوصلگی گفت.
باب:از وقتی به دنیا اومدی دیدمت و ده ساله که تو برام مشتری جور میکنی و با هم کنار میایم درسته؟
ایدن سرشو تکون داد.
باب:پس بهم بگو نسبتت باهاش چیه.
ا:گفتم که دوستمه.
باب:چرا نبردیش بیمارستان.
ا:چون...دردسر میشده.
باب چشم هاشو روی هم فشار داد.
باب:خودت بهم بگو بهش تجاوز کردی که حالش اینطوریه یا از بارداریش خبر داشتی و گذاشتی با این حال من بیام معاینش.
ایدن الکی خندید.
ا:جک خوبی بود.بهم بگو مشکلش چیه.
باب:جواب منو بده.
برایان با گیجی به باب نگاه کرد.
ب:بارداره؟
باب سرشو تکون داد.
باب:بارداره و این اصلا شرایطی نیست که یه آدم باردار داشته باشه.فشار پایین،تب،تنفس سریع و کمعمق.اینا علائمی هستن که داره.حالا بهم راستش رو بگید.
ب:مطمئن..مطمئنی بارداره؟
برایان با شوک پرسید.
باب:به جای خشک شدن جواب منو بدید.یکی از شما پدر بچست؟بهش تجاوز کردید؟پیداش کردید؟گروگانه؟
ایدن آب دهنشو قورت داد.
ا:برایان...
برایان رو که انگار نمیتونست صحبت کنه و به لویی بیهوش روی تخت خیره شده بود تکون داد.
ا:حرف بزن.
ا:اونه.
ایدن به ناچار به برایان اشاره کرد کسی که انگار براش مهم نبود و حتی بهش نگاه هم نکرد.
YOU ARE READING
My husband,My sir[L.S]
Fanfiction_له کردن قلبی که صاحبشی توی مشتت انقدر راحت بود عزیزکرده ی آلفا؟ Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان تجاوز،خشونت فیزیکی،فحاشی و... هست.