28.Merit

4K 624 385
                                    

Writer Pov

دستشو رو تو موهای لویی کشید و محکم تر بغلش کرد.

ب:میخوام به محض دیدن اون حرومزاده اونقدر توی صورتش مشت بکوبم تا دیگه بیدار نشه...

لویی پوزخند زد و انگشتاشو روی شقیقش کشید.

ل:اره حتما.

ب:من جدیم لویی.

ل:زندان هر هفته ملاقاتی داره دیگه؟

برایان نفسشو بیرون داد.هرچند لویی حرفشو به شوخی میگرفت ولی برایان جدی بود،بعد از شنیدن درباره کارایی که هری با لویی کرده بود،این کمترین کاری بود که میخواست انجام بده.

لویی وقتی دید برایان سکوت کرده دستاشو از دورش باز کرد و برگشت تا صورت برایان رو ببینه.

ل:خواهش میکنم بهم بگو انقدر احمق نشدی.

ناله کرد و صداش به خاطر گریه گرفته شده بود.

ب:میتونم وقتی بیرونه....

لویی دستشو رو دهن برایان گذاشت و التماسش کرد.

ل:خواهش میکنم هیچ کار احمقانه ای انجام نده.اون بیرون بادیگارد داره،تو خونه هم اگر بلایی سرش بیاری اگر زنده نمونه تو میری زندان و اگر زنده بمونه قبل از اینکه کارت به زندان برسه میده بکشنت،میفهمی؟اون دیوانست،اینا رو از ذهنت بیرون کن.

ب:پس میخوای بذاری هروقت خواست یه دیلدو بکنه توت؟

برایان با عصبانیت مچ لویی رو گرفت و گفت.لویی بغض کرد و با چشمایی که هر لحظه پر تر میشدن برایان رو خیره نگاه کرد.

ل:میخوای بری و بزنیش تا بمیره؟اصلا چطوره یه چاقو پیدا کنی و بکنی تو قلبش؟اینطوری خانوادش چون من تورو اوردم اینجا مقصر میدونن و هیچ ایده ای ندارم که چکار میکنن و اگر سالم بمونم هیچ کدوم از ملاقاتی هاتو از دست نمیدم تا بتونم چند دقیقه در هفته صورتتو ببینم و با اینکه حتی اجازه ندارم دستتو بگیرم یا بغلت کنم یا ببوسمت کنار بیام،این زندگی رو دوست داری؟

برایان دستشو ول کرده بود و بدون اینکه بخواد بغض کرد.لویی دستشو بالا برد و روی چشماش کشید.

ب:من چطور باید با این زندگی که تو آزار میبینی کنار بیام؟

ل:فکر کنم تا وقتی پیش خانوادشم مشکلی برام پیش نیاد.شاید تهدیدم عمل کرده باشه.

ب:اگر تصمیم بگیره برگردید خونش؟

لویی سرشو به چپ و راست تگون داد.

ل‌:نمیدونم.اون اینکارو نمیکنه.اگر میخواست الانم نمیاوردم اینجا.

برایان دستشو بالا برد و روی گونه ی لویی گذاشت و لویی سرشو خم کرد تا لمس بیشتری داشته باشه.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now