35.Exam

5.3K 668 482
                                    

Writer Pov
هرثانیه که میگذشت بیشتر به احمق و ساده بودنش باور پیدا میکرد.نکنه واقعا فکر کرده بود هری یه مرد درسته که شرایطو قبول کرده و به قولش وفاداره؟در حقیقت تا به حال هیچ قولی از هری نگرفته بود که بدونه بهش عمل میکنه یا نه،ولی حدس اینکه هری چطور آدمیه و به قولش عمل نمیکنه سخت نبود.

بوسیدن هری و مراقبت از بچه،دومین گزینه برای لویی جای تعجبی نداشت،هری قطعا اونو به عنوان یکی از شرایط میگفت ولی بوسیدن؟قطعا فهمیده لویی از بوسیدنش راضی نیست و تمام سعیشو میکنه که بوسیده نشه پس هری میخواست عذابش بده.قطعا چیزی جز این نبود.

با کلافی توی اتاق راه رفت،احساس میکرد داره خط زندگیشو طی میکنه ولی تمام این خط پر از قسمت های خالی هست و هر قسمت یه چیزی کم داره.

موبایلش رو برداشت و مسیج های خودش و برایان رو باز کرد.اخرین مسیج مربوط به چند دقیقه پیش میشد و دیگه مسیجی نبود چون لویی به محض دریافت اونا پاکشون میکرد تا امن باشه،و البته که اونا رو میخوند و جواب نمیداد.در جواب نگرانی برایان و ناراحتیش چی میتونست بگه؟از اوضاع واقعیش تعریف میکرد؟محال بود.

بالاخره تصمیم گرفت جوابشو با مسیج بده،میتونست بازم دروغ بگه،دروغی روی دروغ های قبلی و صدای ذهنش که اونو خیانتکار خطاب میکرد رو نشنوه.حقیقتی که میدونی،نیاز به شنیدن نداره.

ل:هی

ب:هی؟بعد از اینهمه روز نگرانی فقط میای و میگی هی؟این تمام چیزیه که من میگیرم؟

برایان بالافاصله جواب داد.

ل:من واقعا متاسفم،هیچ جایی نبود که تنها باشم و بتونم باهات حرف بزنم.خواهش میکنم مسیج نده و زنگ نزن،خودم وقتی امن باشه بهت مسیج میدم.من خوبم،واقعا متاسفم که نگرانت کردم،اون با خانوادش مشکل پیدا کرده و منم با خودش آورد خونه ی خودش.نمیدونم که کی برمیگرده ولی اوضاع به هم ریختست.

ب:من دارم اینجا دیوونه میشم.بهت آسیبی نزده؟ازت خواسته کاری انجام بدی؟

لویی با بغض به اون مسیج نگاه کرد

ل:نه،اونقدر مشغوله مشکلاتشه که کاری باهام نداشته.من واقعا خوبم برایان.

ب:میخوام باورش کنم‌ ولی اون استایلزه.

ل‌:باید باورش کنی.دلم برات تنگ شده.

سخت بود ادای آدمی که مشکلی نداره رو دربیاره ولی سخت تر فکر به ناراحتی برایان بود.

ب:منم دلم برات تنگ شده.میخوام صدات رو بشنوم و صورتت رو ببینم تا مطمئن بشم حالت خوبه.دلم برای حتی همون چند دقیقه سهمم توی روز از تو تنگ شده لویی.فقط بهم بگو چکار کنم.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now