اول عکسی که گذاشتم تل رو ببینید*
Writer Pov
خرید هاشو تو یه دستش جا داد تا بتونه کلید خونه رو از توی جیبش برداره و در رو باز کنه.وقتی وارد شد در رو با پشت پاش بست و بعد از درآوردن کفشاش به طرف آشپزخونه رفت.
بعد از جا به جا کردن وسایل تصمیم گرفت پاستا درست کنه،غذای خاصی نبود ولی زین عاشق اونی بود که لیام درست میکرد،وقت هم کم داشت پس باید عجله میکرد.
..به ساعت نگاه کرد،چند ساعت گذشته بود و پاستاش هم تقریبا آماده بود.فقط باید سسش رو اضافه میکرد.
دستاشو با حوله خشک کرد و بعد تلفن رو از روی جزیره برداشت.زین باید تا این ساعت خونه میبود ولی هنوز خبری نبود.اولش تصمیم داشت سوپرایزش کنه ولی دیرکردنش بیشتر نگرانش میکرد پس بیخیال سوپرایز کردنش شد و چند بار شمارشو گرفت ولی هر دفعه جوابی نگرفت.نفسشو بیرون داد.زین کجا بود؟
روی مبل نشست و تلویزیون رو روشن کرد،فقط برای اینکه یکم حواسشو پرت کنه.یک ساعت گذشته بود و لیام عملا حتی نگاهی به تلویزیون نمیکرد و چشماش روی گوشیش بود تا تماسی از زین داشته باشه ولی خبری نبود.حتی اینستای زین هم چک کرده بود به امید اینکه استوری یا پستی امروز گذاشته باشه ولی هیچی نبود.هنوز داشت فکر میکرد که باید اول از کی سراغشو بگیره که صدای باز شدن در خونه با کلید رو شنید.با عجله به سمت در رفت و وقتی زین تقریبا بیهوشی رو توی بغل نایل دید متوقف شد.
ن:هی.
نایل گفت و کنارش زد تا وارد خونه بشه.لیام با اخم مسیر رفتنش به سمت اتاقشون رو نگاه کرد و بعد به خودش اومد و در رو بست و به همون سمت رفت.
نایل رو دید که داره لباسای زین رو عوض میکنه و زین زیر لب چیزایی میگه.
ل:خودم انجامش میدم.
نایل نگاهی بهش انداخت و بعد سرشو تکون داد و کنار رفت.
ل:کلاب بودید؟
ن:قطعا.
تیشرت زین رو که نایل نصفه دراورده بود رو از تنش خارج کرد و تیشرت دیگه ای که باز هم انگار نایل اونجا گذاشته بود عوض کرد.خواست شلوارشو عوض کنه که متوجه شد نایل هنوزم اونجاست.فقط یک ثانیه نگاه لیام و توقفش لازم بود تا نایل متوجه منظورش بشه و همونطور که از اتاق خارج میشه چشماشو بچرخونه.
لیام هم بعد از عوض کردن شلوار زین و مطمئن شدن از اینکه خوابه میخواست به طرف هال،جایی که احتمالا نایل بود،بره که چشمش به چمدون گوشه اتاق افتاد.اخم کرد و طرفش رفت و بعد از باز کردنش متوجه شد که پره.چمدون رو ول کرد و در کمد رو باز کرد.به جز چندتا از لباسای زین بقیش برای لیام بود.برگشت و به زین که خیلی آروم خوابش برده بود نگاه کرد.پس واقعا داشت ترکش میکرد؟
YOU ARE READING
My husband,My sir[L.S]
Fanfiction_له کردن قلبی که صاحبشی توی مشتت انقدر راحت بود عزیزکرده ی آلفا؟ Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان تجاوز،خشونت فیزیکی،فحاشی و... هست.