18.new friends?

3.6K 669 279
                                    

Louis Pov
به خانواده ی استایلز که وارد خونه میشدن نگاه کردم.خانواده خودم جلوی در برای استقبالشون رفته بودن و آنه به محض دیدن من اسممو صدا کرد.

آ:لویی،چقدر خوشتیپ شدی.

خندیدم و ابروهامو بالا انداختم.اخرین باری که جوانا،مادر خودم، اینو بهم گفته بود کی بود؟رفتم جلو و باهاش دست دادم.

ل:شمام خیلی..زیبا شدین.

آنه بهم لبخند زد و بعد برگشت و متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد که هری چشماشو چرخوند و اومد جلو و باهام دست داد.

ه:سلام.

میدیدم که بقیه دارن بهمون نگاه میکنن.

ل:سلام.

هری سرشو تکون داد و کنارم ایستاد.جلورفتم و با خود استایلز دست دادم. خدمتکاری جلو اومد و لباس هاشونو گرفت و برد و بعد تروی و جوانا اونا رو به سالن اصلی راهنمایی کردن.درواقع،به عنوان کسی که قراره نامزد کنه،حتی نمیدونستم این مراسم قراره چطور انجام بشه و نمیدونم شامه یا عصرونه یا هرچیز دیگه ای.فقط اینجا حضور دارم چون باید حضور داشته باشم.نفسمو بیرون دادم و همراه اونا رفتم.

وسط سالن بودم که هری برگشت و فاصله بینمون رو از بین برد.از توی جیبش جعبه ای رو دراورد و انگشتر نازک و سفیدی رو ازش دراورد و در حین اینکار شروع به حرف زدن کرد.

ه:الان باید فرض کنیم که من چند تا حرف محبت امیز میزنم و ازت میخوام حلقه نامزدی رو انگشتت کنم.

ل:شاید باید براش تلاش کنی استایلز.من شوهرتم.

با حالت مسخره ای گفتم.

ه:دست راستتو بالا بیار و انقدر از دهنت استفاده نکن.

لبخندی زدم و تمام حرصمو توی لبخندم خالی کردم.در واقع این وضع هردومون بود و خانواده نمیتونستن راحت بفهمن این لبخندا واقعی نیستن.

ل:دست راست نیست احمق.دست چپه.

هری ابروهاشو بالا انداخت.

ه:فکر میکردم وقتی کسی با رسم های مسخره ی تاملینسون بزرگ بشه دیگه با بقیه رسم ها مشکلی نداشته باشه.ما حلقه نامزدی رو توی دست راست و حلقه ازدواجو تو دست چپ میذاریم و اوپس،بعد از ازدواج تو هر دوتا دستت حلقه هایی که نمیخوایشون سنگینی میکنه.

ل:نه استایلز،این اسم توعه که قراره تو زندگیم سنگینی کنه.

دستمو بالا بردم تا فقط اون حلقه رو تو انگشتم کنه و دهنشو ببنده.

ه:اسم من قراره برات یه محبت باشه لویی.

انگشتر رو توی انگشت چهارم دست راستم کرد و کاری که کرد باعث شد تو دلم هزار تا روش برای سلاخیش اختراع کنم.

بوسه ای رو دستم گذاشت و عقب کشید.

ه:شب خوبی داشته باشی لویی.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now