"شما چیکار کردین؟!" پسرهای جوون از این فریاد ناگهانی شوکه شده و ترسیده قدمی به عقب برداشتن که وی ووشیان به داد زدن ادامه داد:"یعنی با خودتون فکر نکردین حتما یه دلیل منطقی وجود داره که به هیچکس اجازه ورورد به اونجا رو ندادم، اونوقت شما رفتین بین اون طلسم ها سرک کشیدین و چندتاشونو همزمان فعال کردین؟!!"
لان وانگجی شونه ووشیان رو گرفت:" وی یینگ آروم باش!"
این اولین باری بود که وی ووشیان سر اون بچهها فریاد میزد. هرچند عصبانیت سریعا با نگرانی جایگزین شد:"بگین که دیدین کدوم طلسمها باهم ترکیب شدن!"
سیژوی که هنوز از داد وی ووشیان شوک بود بعد از لحظهای جواب داد:"ی-یه چیزایی مربوط به زمان، خاطرات، مردم و ازدست رفته روی اون طلسمها نوشته بود... "
شانههای وی ووشیان از انقباض بیرون اومدن،جای شکر داشت چیزی مثل نفرین و قتل فعال نشده بود. اصلا نمی خواست به نتیجه این اتفاق فکر کنه.
رهبر فرقه یائو که از شنیدن اینا بیشتر عصبانی شده بود سر وی ووشیان داد زد:"اصلا چرا باید همچین طلسمهایی رو بنویسی؟"
با اخمهایی درهم جواب داد:"به خودم مربوطه."
قبل از اون که دوباره دعوایی سر بگیره نوری درخشان در سمت چپشون درخشید و صفحهای مستطیل شکل با نوشته استاد بزرگ تعالیم شیطانی نمایان شد.
همه برگشتند و به وی ووشیان نگاه کردند.
"وی ووشیان!""ایندفعه چیکار کردی؟"
وی ووشیان با عصبانیت داد زد: "هی! چرا منو متهم میکنین؟"
"خبرای خوب،وی وو شیان مرده!"
انگار که بهش توهین شده باشه غرید:" من زندهام عوضیا!"
کمتر از یک روز از محاصرهی تپههای تدفین می گذره و این اخبار تو کل جهان کشت و زرع پخش شده. مدتیه که از برجستهترین قبیلهها تا تزکیهکنندگان سرکش، همه درباره محاصرهای که توسط چهار طایفه بزرگ رهبری میشد و صدها قبیله کوچکتر انجام دادن، صحبت میکنند.
توجه همه به طرف صفحهای که یه چایخونه رو نشون میداد چرخید.افرادی در اون مکان بودن و راجب مرگ وی ووشیان صحبت میکردن.
YOU ARE READING
CAVE OF MEMORIES
Fantasy*غار خاطرات* فکر کنم اولین نمونه فارسی ریکشن باشه این فقط یه روز عادی تو دنیای تهذیبگری بود...یا درواقع اینطور به نظر میومد؛ البته قبل از اینکه خواب آلودگی عجیبی به سراغشون بیاد و دنیا جلو چشمشون سیاه بشه.