لان چیرن گفت"اینها اطلاعاتی هستن که که مرید اصلی فرقه یونمنگ جیانگ باید بدونه. خب به این سوال جواب بده؛ یک جلاد با والدین، همسر و فرزندانش وجود داره، اما قبل از مرگ، بیش از صد نفر رو اعدام کرد. خیلی ناگهانی مرد و مردم برای مجازات اعمالش، هفت روز تکی میدون شهر رهاش کردن. با انرژی کینه سرکوب شده، شروع به تعقیب و کشتار کرد. باید چیکار کرد؟"
بقیه بی قرار به نظر می رسیدن و میخواستن لای جزوهها رو باز کنن که لان چیرن سرزنششون کرد:"چرا بهش زل زدین؟ دست به کتابهاتون نزنید و فکر کنین."نیه هوایسانگ شانه هاش رو خم کرد و تمام خاطرات بد رو از کلاس های استاد لان چیرن به یاد آورد. خدا رو شکر دیگه یه دانش آموز نیست.
همه دست از لای کتابها برداشتن. پس از چند لحظه، لان چیرن گفت: "وانگجی، بهش بگو باید چیکار کرد."
وی ووشیان تشیق کرد:"خودشه، لان ژان! به وی ینگ نشون بده کی باهوش تره!"
لان وانگجی مات و مبهوت و کمی عصبانی به نظر می رسید، "وی ینگ باهوشه."
وی ووشیان، این دفعه رو دچار آشفتگی نشد و در عوض پوزخندی چالش برانگیز به شوهرش زد. "نه، لان ژان باهوش تره. شوهر خودمه دیگه!" از دیدن لبخند ریز روی صورت لان ژان به شدت ذوق کرد.
وانگجی به نشانه احترام سر تکان داد و با صدایی یکنواخت گفت:"ول، آزاد کردن. دوم، سرکوب؛ سوم، حذف موجود." در ادامه توضیح داد که هر کدوم از این مراحل چه معنایی دارن و سایر دانش آموزان نفس بلند و راحتی بیرون دادن. از بهشت و بودا تشکر کردن که لان وانگجی اون کسی بود که پیرمرد انتخاب کرد. اگر یکی از خودشون بود، ممکن بود اشتباه کنن.
پسری از لان جینگی پرسید:"هی، طلسم خالی یدکی داری؟"
لان جینگی دست به لباس هاش زد و یکی بهش داد:" میخوای چیکار ک- ؟" برگشت و چند پسرجوان رو دید که روی کاغذهاشون یادداشت مینوشتن. با تعجب پلکی زد، که اون پسرک طلسم رو از دستش گرفت.
"با تشکر!"
لان سیژوی گفت:"بعضیاشون نتونستن توی درسهای گوسو شرکت کنن."
لان چیرن با رضایت سری تکان داد:"حتی یک اشتباه هم مرتکب نشد." با مکثی دوباره صحبت کرد:"فرقی نداره از نظر تزکیه یا بهعنوان یک شخص، آدم باید به اندازه این محکم باشه. اگر کسی فقط به این دلیل که چند هیولای ساده کوهستانی توی خونهاش رو شکست داده از خود راضی و مغرور بشه، قطعاً دیر یا زود رسوایی سر خودش میاره."
وی ووشیان ابرو بالا انداخت و نگاهی به نیمرخ لان وانگجی انداخت. او فکر کرد،'پس، این پیرمرد بهترین شاگردش را صدا کرد تا پزشو بده.'لان چیرن زیر لب چیزی شبیه فحش زمزمه کرد، در حالی که وی ووشیان پوزخندی زد و پرسید: "درست گفتم استاد لان چیرن؟"
حق با او بود، اما لان چیرن قصد اعتراف نداشت.
او گفت:"من یک سوال دارم."
"وای نه!"
"وای آره!" زمزمه همزمان جیانگ چنگ و نیه هواسانگ با دیدن این لحظه به گوش رسید.لان قیرن پاسخ داد:"صحبت کن."
"با اینکه (رهایی) اولین کاره، اما اغلب غیرممکنه. اجرای آرزوی قبل از مرگش ساده به نظر میاد البته اگر آرزو یک لباس جدید باشه، اما اگر آرزوی کشتن افراد زیادی برای انتقام داشته باشه چی؟"
لان وانگجی پاسخ داد:"اینطوری، سرکوب به رهایی کمک می کنه. اگر لازم باشه حذف هم به دنبال داره."
وی ووشیان لبخندی زد:"وقت تلف کردنه! اینطور نبود که جواب رو نمی دونستم، فقط به راه چهارم فکر می کردم."
آنهایی که یادداشت میکردن گوش تیز کرده و دستها روی قلمهاشون ثابت موند.
لان چیرن گفت: "هیچی در مورد راه چهارم نشنیدم."
وی ووشیان گفت:"از اونجایی که جلاد به این شکل مرده، طبیعیه که به یک جسد خشن تبدیل بشه. به خاطر اینکه قبل از مرگش بیش از صد نفر رو اعدام کرد، چرا قبر این افراد رو نکنیم و با انرژی کینه توز ازشون برای مبارزه با جسد وحشی استفاده بشه.." واکنش همکلاسی هاش وحشت و دهن باز بود. به خصوص جیانگ چنگ خشمگین و جین زیشوان شوکه شده نشان داده شد.
جین لینگ یخ کرد. با اینکه فقط چند ثانیه طول کشید، اما اون مرد با لباس زرد بسیار شبیه او بود... اون...
یک زن تزکیه کننده با ناراحتی به همکارش گفت:" یک بچه چطور می تونه به این فکر کنه؟"
یک تزکیه کننده با دیگری زمزمه کرد:"ببینید، او همیشه به تزکیه اهریمنی فکر می کرده. شایعات گذشته در مورد این یکی دروغ نمی گفتن."زمزمه هاشون ادامه داشت، در حالی که وی ووشیان به طرز ناخوشایندی پس سرش رو مالید و به لان وانگجی پوزخند زد: "آه، یادم رفت همه اینها رو قبلاً گفته بودم."
لان وانگجی بالاخره برگشت و به او نگاه کرد. ابروهاش گره خورده بودن. لان چیرن محکم روی میز کوبید و فریاد زد: "چطور جرات داری!"شاگردان گوسو لان با شوک به عقب خم شدن. هرگز لان چیرن رو تا این حد خشمگین ندیده بودن.
لان چیرن از جاش بلند شد و به وی ووشیان برای برعکس کردن نظم طبیعی سخنرانی کرد.
وی ووشیان پاسخ داد:"چیزهایی هستن که نمیشه آزادشون کرد، پس چرا ازشون استفاده نکنیم؟ وقتی یو کبیر سیل رو رام کرد، انسداد روش پستتر و تغییر جهت برتر بود. سرکوب همون انسداده، پس حقیر نیست..."
لان چیرن کتابی به سمتش پرت کرد، اما او جا خالی داد و ازش اجتناب کرد. حالت او بدون تغییر باقی موند و به حرف های مزخرف ادامه داد:"انرژی معنوی انرژیه، انرژی کینه توز هم انرژیه. قدرت انرژی معنوی می تونه کوه ها رو شکافته و اقیانوس ها رو پر کنه که برای استفاده انسان در دسترسه. پس چرا نمیشه از انرژی کینه توزانه استفاده کرد؟"با شنیدن دوباره آن کلمات، لان چیرن دندون سایید. شاید باید چنین عقایدی رو برای پسر محکمتر از بین میبرد تا بعداً هیچ کدوم از اون آشفتگیها پیش نمیومد. اون وقت، وانگجی مجبور نبود بخاطر تصمیمات نادانه و بی پروای این پسر رنج بکشه.
کتاب دیگری از لان چیرن به سمتش پرت شد در حالی که او با تندی صحبت می کرد:"پس از کجا مطمئنی که انرژی کینه توز فقط به تو گوش میده و به دیگران آسیب نمیزنه؟"
وی ووشیان فقط گفت:"بهش فکر نکردم!"
لان چیرن خشمگین شد:"اگر بهش فکر کرده بودی، دنیای تزکیه اجازه وجودت رو نمیداد! برو بیرون!"وی ووشیان خرخر کرد. لان چیرن در این مورد حق داشت. دنیا هنوز هم اونو قبول نداره چون با هانگوانگجون ازدواج کرده بود و در فرورفتگیهای ابری همکاری می کرد.
YOU ARE READING
CAVE OF MEMORIES
Fantasy*غار خاطرات* فکر کنم اولین نمونه فارسی ریکشن باشه این فقط یه روز عادی تو دنیای تهذیبگری بود...یا درواقع اینطور به نظر میومد؛ البته قبل از اینکه خواب آلودگی عجیبی به سراغشون بیاد و دنیا جلو چشمشون سیاه بشه.