29

231 55 22
                                    

وی ووشیان دست پشت گردنش گذاشت:"کجاش ترس داره؟ مگه همه نمیگن که لان ژان از بچگی اعجوبه بوده؟ اگر از سن پایین تا این حد باهوش باشه، احتمالاً همه چیزهایی که عموش یادش داده، تمام کرده و واسه جاودانگی مدیتیشن میکنه

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.


وی ووشیان دست پشت گردنش گذاشت:"کجاش ترس داره؟ مگه همه نمیگن که لان ژان از بچگی اعجوبه بوده؟ اگر از سن پایین تا این حد باهوش باشه، احتمالاً همه چیزهایی که عموش یادش داده، تمام کرده و واسه جاودانگی مدیتیشن میکنه. مگه چقدر وقت داره که بیفته دنبال من؟…"
قبل از اینکه حرفش تموم بشه، لان وانگجی رو دیدن که در اتاق نشسته. نگاه سردی بهشون انداخت. بی سر و صدا وارد اتاق شدن، صندلی هاشون رو انتخاب کردن و از میزهای اطراف لان وانگجی اجتناب کردن.
جیانگ چنگ دستی به شانه وی ووشیان زد و زمزمه کرد:"زنده بمون."
نیه هوایسانگ هم گفت:"وی شیونگ، مراقب خودت باش." 

بچه‌ها نمی‌تونستن نخندن. براشون جالب بود که این دو نفر به‌ وی ووشیان در برابر خشم لان وانگجی دلداری می‌دادن. 
اما چندین تهذیبگر غافلگیر شدن. هیچوقت نمی دونستن که این رهبران معروف قبلاً با وی ووشیان دوست صمیمی بودن.

بیشتر گذشته فرمانده ییلینگ توسط شایعات و اغراق در اعمال نادرستش تحریف شده بود، بنابراین روابط دوران جوانی او هیچوقت گفته نمیشد.

وقتی وی ووشیان سرش رو برگردوند، می‌تونست نیم‌رخ صورت لان وانگجی رو ببینه. مژه های او بلند بود و به نظر بسیار ظریف و لطیف میومد. کمرش هم طوری صاف بود که هندونه قاچ میزد و مستقیم به جلو نگاه می کرد. در حالی که به شروع گفتگو با او فکر می کرد، لان چیرن وارد اتاق شد.

ظریف و لطیف؟ میلی و دوستش هم زمان به هم خیره شدن: "قطعاً عشق در نگاه اول بود!."

لان چیرن قد بلند و لاغر و با پشتی صاف ایستاده بود. با طوماری در یک دست وارد شد و به محض باز کردن، روی زمین غلتید. او شروع به صحبت در مورد قوانین فرقه لان کرد و چهره همه افراد درون اتاق شروع به تیره شدن کرد. 

حتی اونایی که تو غار بودن، مخصوصاً کسایی که دانشجوی لان چیرن بودن، احساس کردن که مغزشون شروع به خاموش شدن کرده، انگار دوباره به اون کلاس برگشته اند. 

وقتی وی ووشیان حوصله اش سر رفت، نگاهش به همه جا پرید و روی لان وانگجی افتاد. 'چطور میتونه اینقدر با دقت به همچین چیز خیلی خسته کننده گوش کنه؟'
ناگهان لان چیرن طومار را روی زمین کوبید و لبخند تلخی زد:"این رو یکی یکی تکرار می‌کنم چون حتی اگر روی دیوار صخره‌ای حک شده باشه، کسی نمیخونه. هیچ کس نمی تونه به بهانه ندونستن دوباره اونها رو نقض کنه. حتی اگر این کار رو بکنم باز هم کسایی هستن که توجه نمی کنن. خیلیم خوب، من در مورد چیز دیگه‌ا صحبت خواهم کرد."
اگرچه کلماتش رو میشه برای همه افراد حاضر در اتاق به کار برد، اما شهود وی ووشیان بهش گفت که این هشدار مخصوص او بود. همونطور که انتظار داشت، لان چیرن گفت: "وی ینگ."
وی ووشیان پاسخ داد: "اینجا."

وی ووشیان غر می‌زد:"فقط به خاطر این که یک بار چند قانون رو شکستم، بلافاصله منو هدف گرفت!"

لان شیچن این رو شنید و تصمیم گرفت به وی ووشیان یک نکته کوچک بگه. بالاخره الان عضو خانواده بود. به سمت شوهر برادرش خم شد و زمزمه کرد:"به این سادگی نیست، ووشیان."

"زوو جون؟"

"ببین، مادرت یکبار ریش عموم رو از ته تراشید. ممکنه از اون موقع ازش کینه داشته باشه. "

چشمای وی ووشیان برق زد، به نظر می‌خواست بخنده."واقعا؟! این… لان ژان تو هم شنیدی؟" او از هانگوانگ جون پرسید که سرش رو تکان داد. به لان شیچن برگشت، "از اینکه بهم گفتیش متشکرم، زوو جون!" 

لان شیچن با لبخند سرش رو خم کرد. 

"بذار ازت بپرسم. آیا یائو، شیاطین، ارواح و هیولاها یکسان هستند؟"
وی ووشیان لبخند زد: "نه."
"چرا؟ چی اونها رو متمایز می کنه؟"
"یائو از موجودات زنده و غیر انسانی شکل گرفته. شیاطین از انسان های زنده تشکیل شدن. ارواح از انسان های مرده تشکیل شده‌ان. هیولاها هم از موجودات مرده و غیر انسانی."
"یائو و هیولا اغلب اشتباه گرفته میشن. یه مثال بزن که این دوتا رو قابل تشخیص کنه."
"راحته."
وی ووشیان به درخت بیرون از اتاق اشاره کرد و پاسخ داد:"مثلاً، یک درخت زنده با انرژی آغشته شده، به موجودی آگاه پرورش و باعث دردسر میشه، این «یائو» هستش. اگر تبر بردارم و نصفش کنم، طوری که فقط یک تنه درخت مرده باقی بمونه، و بعد به صورت موجودی زنده پرورش پیدا کنه، اونوقت «هیولا»است."

"اوه! پس این فرقشونه."جوانی زمزمه کرد و ورقی از داخل آستینش برداشت تا یادداشت کنه. فقط واسه اینکه اگر مجبور شد دوباره در کلاس‌های لان چیرن شرکت کنه. 

"حرفه مولد فرقه چینگه نیه چه بود؟"
" قصاب."
"نشان فرقه جین لانلینگ یک گل صد تومانی سفیده کدوم نوع گل صد تومانی؟"
"درخشش میان برف."
"اولین کسی که در دنیای تزکیه به جای فرقه خود بر ظهور قدرت قبیله‌اش تمرکز کرد کی بود؟"
"زاده فرقه چیشان ون، ون مائو."

لان جینگی به سمت لان سیژویی خم شد و گفت:"به نظرت استاد لان می‌خواد ارشد وی رو ضایع کنه؟"

لان سیژوی ابرو در هم کشید و گفت:" فکر کنم…"

تعدادی از دانش‌آموزان، انگار در کلاس بودن، سعی کردن به سؤالات لان چیرن پاسخ بدن، اما جواب‌های ارشد وی خیلی سریع بود. یکیشون فریاد زد:" ارشد وی نابغه‌اس!" 

اما یک جوان دیگر با افتخار به خودش اشاره کرد: "من هم همه جواب ها رو می دونستم."

برادر رزمیش با مسخرگی گفت:"باشه تو راست میگی!"

CAVE OF MEMORIES Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang