لان وانگجی جین لینگ رو زمین گذاشت و نبضش رو گرفت. از طرف دیگر، وی ووشیان غلاف بیچن رو گرفت و ماهرانه شروع به چرخوندن در خاک کرد و دنبال ادامه استخوان گشت. پس از مدت کوتاهی اسکلت کاملی جلوی چشماشون ظاهر شد. وی ووشیان کمی بیشتر در زمین حفر کرد و اسکلت دیگری در اون نزدیکی پیدا کرد.
چهرههای تهذیبگران واکنش هی متفاوتی به نمایش گذاشتن. برخی با چشمای گشاد خیره شده بودن، در حالی که برخی دیگر باریک شده بودن و سعی می کردند بفهمن چه مکانی به اسکلت های مدفون در پایه های واقعی ساختمان نیاز داره.صدای مردگان هم برگشته بود، وحشی و متلاطم درست مثل امواج جزر و مد. این باعث شد که بسیاری از مردم بیشتر از این مکان بترسن.
وی ووشیان حفاری رو متوقف کرد. او چند قدم به عقب رفت و متوجه شد که هر قسمت از این سازه دارای جسد انسانه. اینجا دیگه کدوم قبرستونیه؟!
در حالی که زمزمه های وحشتزده و حیرت که قبلاً در موردش صحبت می شد، به گوش نیه هواسانگ رسید، با ظرافت پشت دستش سرفه کرد. افکار وی شیونگ واقعاً تالار اجدادش رو ترسناک نشون داد، اما نمی تونست اونو سرزنش کنه. وقتی بچه بود خودش هم از اون مکان میترسید.
آهی کشید. این فقط به این معنی بود که بعداً بحث سخت تر خواهد بود.
جین لینگ بیهوش ناگهان نشست. با چشمان بسته به طرز ناشیانه ای بلند شد. وی ووشیان می خواست ببینه قراره چه کاری انجام بده، بنابراین هیچ کاری انجام نداد. جین لینگ به آرامی بلند شد، یک قدم برداشته و دوباره به دیوار رفت. دست هاش صاف کنار بدنش گذاشت.
جین لینگ مبهوتانه دهنش رو تکان داد:"چرا یادم نیست؟!"
"این یه جورایی ترسناکه." لان جینگی به خود لرزید."جای تعجب نیست که بهش «قلعه انسانخوار» میگن. این ادما رو مسحور می کنه که واردش بشن تا خودشونو زنده به گور کنن." لان سیژویی با اخم های درهم گمانه زنی کرد.
اویانگ زیژن پرسید:"اما چرا هانگوانگ جون و ارشد وی گم نشدند؟"لان جینگی گفت:"شاید به قدرت تهذیب بستگی داره؟"
"هی، قدرت من ضعیف نیست!""در مقایسه با اون دوتا ارشد؟ آره ضعیفی." لان جینگی خرخر کرد، در حالی که جین لینگ در سکوت چشم غره رفت.
YOU ARE READING
CAVE OF MEMORIES
Fantasy*غار خاطرات* فکر کنم اولین نمونه فارسی ریکشن باشه این فقط یه روز عادی تو دنیای تهذیبگری بود...یا درواقع اینطور به نظر میومد؛ البته قبل از اینکه خواب آلودگی عجیبی به سراغشون بیاد و دنیا جلو چشمشون سیاه بشه.