وی ووشیان در حالی که خسته به نظر می رسید پاسخ داد:"عا، پس یک موجود شیطانی وجود داره که انسان ها رو می خوره؟"
کلاهبردار شروع به توضیح در مورد "قلعه انسان خوار" با هیولاهایی کرد که از انسان هایی که درونش زندگی می کنن، تغذیه کرده و هیچ جنازه ای پیدا نشد.
"من هم این رو شنیدم!" یک تزکیهکننده به برادر ارشد رزمیش گفت، چهرهاش پر از ترس بود."پیشخدمتهای مسافرخانه در موردش صحبت کردن. من و شاگردام می خواستیم بررسیش کنیم، اما همش تو جنگل گم می شدیم.""اوه، من می دونم منظورت چیه. احساس می کنم همه اینها یه مشت شایعهان تا یک نفر گولمون بزنه."
"اما افرادی که ناپدید شدن چی؟"
"اگر کسی نتونه افراد ناپدید شده رو شناسایی کنه، از کجا بفهمیم که یکی ناپدید شده؟"
"شاید گنجی داخل قلعه آدمخوار پنهان شده باشه."
"اگر خود قلعه وجود داشته باشه…"
بحث های پرشور در مورد این موضوع ادامه یافت، در حالی که رنگ چهره نیه هواسانگ کم رنگ تر و کم رنگ تر شد. برخی از مریدان قدیمی نیه هم مضطرب شدن و به رهبر فرقهشون نگاه می کردند و در تعجب بودن که باید چیکار بکنن. این راز فرقه نیه بود!
وی ووشیان با فکر اینکه جین لینگ بخاطر هیولای شینگلو اومده باشه، به شارلاتان گفت:"اما اگر چیزی باقی نمونده باشه و جسدی پیدا نشه، چطور میشه فهمید که اونها خورده شدن؟"
شارلاتان پاسخ داد:"حتما یکی دیده."
وی ووشیان دوباره پرسید که چطور کسی می تونه زنده بمونه تا داستان این قلعه انسان خوار رو تعریف کنه در حالی که هیچ جنازهای باقی نمونده و همه بدون استثنا خورده شده بودن؟ شارلاتان فقط میتوانست بگه که افسانه اینطوری پیش رفت.همون تزکیه کننده با اشاره به صفحه گفت:"دیدی؟ حتی وی ووشیان هم می تونه بگه که این قضیه قلعه جعلیه!"
برادران رزمیش به او نگاه کردند:"اما این پدرسالار یلینگه."
یکیشون شروع کرد:"اگر او باشه..." و با احتیاط به پشت نگاهی انداخت و سپس زمزمه کرد: "اگر او همون کسی باشه که سیزده سال پیش موفق شده بود چی؟"
YOU ARE READING
CAVE OF MEMORIES
Fantasy*غار خاطرات* فکر کنم اولین نمونه فارسی ریکشن باشه این فقط یه روز عادی تو دنیای تهذیبگری بود...یا درواقع اینطور به نظر میومد؛ البته قبل از اینکه خواب آلودگی عجیبی به سراغشون بیاد و دنیا جلو چشمشون سیاه بشه.