یکی از تماشاچیان مداخله گر به رهبر فرقه جیانگ در مورد تاریخچه مو ژوانیو به عنوان یک شاگرد خارجی فرقه لانلینگ جین توضیح داد و از قدرت معنوی پایین و آستین بریده بودنش یاد کرد.
وی ووشیان خرخر کرد و الان متوجه کنایه اون شد. او به بدنی تبدیل شد که عاشق مردها بود و بعدش وی ووشیان چند ماه بعد عاشق شد و با مردی ازدواج کرد. درسته، این هر مردی نبود، اما هانگوانگ-جون، لان وانگجی، لان ژان خوش تیپ، با استعداد و فوق العاده!
"میدونی، فکر نمیکنم مثل بقیه آستین بریدهها باشم." وی ووشیان نظر داد.
جیانگ چنگ ابرویی بالا انداخت و گفت:"عه؟ پس لان وانگجی چیه؟ چوب خشک؟"
وی ووشیان بهش اخم کرد:"منظورم این بود که اگر هانگوانگ جون نباشه، فکر نمیکنم از مرد دیگهای خوشم بیاد." با تاکید به اطراف نگاه کرد که انگار می تونه فردی زیباتر و شگفت انگیزتر از لان ژان خودش را ببینه، ها!
با این حال، ناگهان چشماش توسط دست کسی پوشونده شد. وی ووشیان با تعجب تکان خورد و بوی چوب صندل را در نزدیکی خود استشمام کرد، "لان ژان؟!"شوهرش فقط گفت: "بازی نکن." و وی ووشیان رو به کنار خود کشید.
جیانگ چنگ چشماش رو به شوهر برادرش که در حال نوشیدن سرکه بود، چرخوند.رهبر فرقه جیانگ هنگامی که به این مو ژوانیو نگاه می کرد، فکر کرد:'طبق سلیقهاش، قطعاً سمت بدن چنین دیوانه ای نمیرفت...'
در همین حال، وی ووشیان به این فکر میکرد:'منم باورم نمیشه یه آستین بریده منو برگردوند.'
یک جوان کنجکاو پرسید:"ارشد وی، اگر این فرصت بهت داده می شد، چه بدنی انتخاب میکردی؟"
وی ووشیان با تعجب از این سوال پلک زد اما تصمیم گرفت اون رو جدی بگیره. چانهاش رو نوازش کرد و گفت:"چه بدنی؟ خب، اول از همه، سوال نیست، اما به خاطر کنجکاوی... هوم... حدس میزنم... بدنی که هانگوانگ جون میخواد!"
وی ووشیان با رضایت از پاسخش سر تکون داد. پسر از پاسخ او صورتش صورتی شد اما به نشانه درک سر تکون داد.
وقتی لان وانگجی حرف های وی ووشیان رو شنید، گوشهاش قرمز شد اما چیزی نگفت. بدنی که او مخفیانه بیشتر از همه می خواست، البته که بدن واقعی وی یینگ بود. و حالا او با بدن واقعی خودش در کنارش بود.
YOU ARE READING
CAVE OF MEMORIES
Fantasy*غار خاطرات* فکر کنم اولین نمونه فارسی ریکشن باشه این فقط یه روز عادی تو دنیای تهذیبگری بود...یا درواقع اینطور به نظر میومد؛ البته قبل از اینکه خواب آلودگی عجیبی به سراغشون بیاد و دنیا جلو چشمشون سیاه بشه.