زیبایی😍🍷
چند شاگرد پارو می زدن و از تور برای تعقیب سایه زیر آب استفاده می کردن، اما چیزی گیر نیاوردند.
وی ووشیان گفت:"عجیبه. شکل این سایه شبیه انسان نیست. همچنین گاهی طولانی است و گاهی کوتاه، گاهی بزرگ و گاهی کوچک… لان ژان، کنار قایقت!"لان وانگجی بیچن رو از غلاف بیرون آورد و در آب فرستاد. بعد از لحظه ای از رودخانه به بیرون پرید اما چیزی سوراخ نکرد.
برادر لیو چشماش رو ریز کرد و چانه اش را نوازش کرد: "به نظر نمیاد یک غول آب معمولی باشه."
یه شاگرد دیگه هم شمشیرش رو بیرون آورد و به سمت سایه ای تیره در آب پرتاب کرد.
"هی، اون آشنا به نظر میاد." لان جینگی با اشاره به شاگرد گفت.
جین لینگ اخم کرد:"واقعا؟ من نمی شناسمش اهل گوسو لانه. "
لان سیژویی پاسخ داد:"اما فکر نمیکنم تا به حال ارشدی رو دیده باشم که شبیهش باشه."
"درسته." یکی از شاگردان گوسو لان سری تکان داد و رو به سمت فردی که روی صفحه نمایش می دید خیره شد.
در همان نزدیکی، وی ووشیان اه میکشید. اصلاً از دیدن چهره سو شه غافل نشد. بیشتر تزکیهکنندگان دیگر اتاق که اونو میشناختن هم شروع به شایعات و گپ زدن درباره او کردن.
اما وقتی نتونست شمشیرش رو احضار کنه رنگش پرید.
یکی از شاگردان مسن تر گفت:"سو شه، ما هنوز نمی دونیم موجود زیر آب چیه. چرا شمشیرت رو توی آب انداختی؟"دهان نوجوانان افتاد.
"این سو شه است؟!"
لان جینگی با تحقیر صورتش را در هم کشید:"هیچوقت فکر نمیکردم اون مرد رو با لباسهای فرقه خودمون ببینم!"
لان سیژوی بهش یادآوری کرد:"به مرده ها بی احترامی نکن، جینگی."
"باشه باشه."
لان شیچن با اخمی به سو شه داخل صفحه نمایش نگاه کرد. چه کاری می تونست انجام بده تا این پسر در آینده به آن مرد انتقام جو تبدیل نشه؟
YOU ARE READING
CAVE OF MEMORIES
Fantasy*غار خاطرات* فکر کنم اولین نمونه فارسی ریکشن باشه این فقط یه روز عادی تو دنیای تهذیبگری بود...یا درواقع اینطور به نظر میومد؛ البته قبل از اینکه خواب آلودگی عجیبی به سراغشون بیاد و دنیا جلو چشمشون سیاه بشه.