وقتی صفحه سیاه شد، یک تزکیهکننده از این فرصت استفاده کرد و گفت:" این نشون دادن چه فایدهای داره؟ واقعاً باید باور کنیم که پدرسالار ییلینگ تموم این مدت یک روح مهربان و خیرخواه بوده؟""آره، از کجا بفهمیم که او این چیزو دستکاری نمی کنه تا چیزی رو که خودش میخواد نشونمون بده؟ بخصوص که اعتراف کرد این نتیجه طلسمهای نصفه نیمه خودشه!"
اطرافیانشون شروع به تکون دادن سر کردن و تاییدشون رو فریاد زدن.
یک زن تزکیه کننده اشاره کرد:"به این بچه ها نگاه کنین. شستشوی مغزی شدن."
وی ووشیان نباید تعجب می کرد که این افراد قدرت های مرموز این دستگاه رو زیر سوال ببرن و اونو هم مقصر بدونن. او به طرز تلخی گفت:"شما بچه ها توانایی هام رو زیادی بزرگ کردین ، واقعاً نمی دونم که باید خوشحال یا اذیت شم. واقعاً دوست دارم از یکیتون بشنوم که چطور یک تزکیه کننده اهریمنی، که فقط اجساد و مردهها رو دستکاری می کنه، می تونه افکار خودش و سایر افراد رو توی این صفحه تصویر متحرک بیرون بکشه و بعد همه رو باهم برداره بیاره اینجا گیر بندازه. "
البته، اون تهذیبگرها هیچ جواب منطقی نداشتن و با خشم همه چیز رو گردن وی ووشیان انداختن.
لان وانگجی در کنار شوهرش ایستاد و دستش رو گرفت و از او حمایت کرد. میتوانست احساس کنه که وی ووشیان چقدر ناراحته و آرزو میکرد که کاش راهی پیدا میکرد تا اونا رو از اینجا بیرون ببره تا دیگه مجبور نباشه با تمسخر و تعصب این مردم روبرو بشه.
لان جینگی رو به شاگردهای همکارش کرد و با صدای بلند پرسید: "هی، بچه ها متوجه چیز متفاوتی نسبت به تجربیات خودمون تو دهکده مو شدین؟"
پسرها قبل از اینکه سرشون رو تکون بدن نگاهی بین همدیگه رد و بدل کردن.
"نه، دقیقاً همین طوری بود."
"کلمه به کلمهاش!"
لان سیژویی رو به او کرد:"جینگی؟"
اما لان جینگی با ظاهری خشمگینانه ادامه داد:"دقیقا! هرچی که ارشد وی گفت و انجام داد دقیقاً همون چیزی بود که ما به یاد داشتیم!"
YOU ARE READING
CAVE OF MEMORIES
Fantasy*غار خاطرات* فکر کنم اولین نمونه فارسی ریکشن باشه این فقط یه روز عادی تو دنیای تهذیبگری بود...یا درواقع اینطور به نظر میومد؛ البته قبل از اینکه خواب آلودگی عجیبی به سراغشون بیاد و دنیا جلو چشمشون سیاه بشه.