10 Destiny Of A Kim

131 25 2
                                    

Chapter 10:
Namjoon P. O. V :
بلند شدم تا از اتاق برم بیرون اما یهو ساحره گفت : « بچه جون فکر نمیکنی وقتی تنهاس یکی از اون ندیمه هاییش که آدم جیجو هست بیاد یه کاریش کنه؟»
راست میگه!
+ « خب پس اُتُّکه؟ چیکار کنیم؟»
♡ «نگران نباشین! میدونم کار کی بوده»
صدای جیمین بود که با ضعف به سختی شنیده میشد
همون لحظه در زده شد و بعد از اجازه‌ی من یه ندیمه با مو های تمیز و مرتب و هِیر استایل و لباسای اتو کشیده وارد شد، تعظیمی 90 درجه کرد و گفت  «امپراطور گیونگ جونگ عالیجناب پارک را احضار کرده اند و گفته اند که کار مهمی با ایشان دارند!» گفتم : « آخه اون حالش خوب نیست و نمیـ ..» و جیمین پرید وسط حرفم؛  «آممم. نه میام! نامجونا میتونی برای رفتن کمکم کنی؟»
+ «اوم آره حتما!»
کمکش کردم بایسته و بعد تا اتاق امپراطور همراهیش کردم.
در زدیم و بعد از  وارد شدیم
گیونگ جونگ که رنگ تقریبا سفید جیمین رو دید هین بلندی کشید و گفت : «پسر چت شده؟» بعد رو به من گفت : «مورد حمله ی کسی قرار گرفته؟ فرمانده‌ی اول محافظان سلطنتي مگه قرار نبود عین چشمات مراقبش باشی؟»  «چی؟ فرمانده‌ی اول محافظان سلطنتی ؟!؟!؟» زیر لب زمزمه کردم و جیمین بی حال گفت  «تو فرمانده ای!» و رو به امپراطور گفت : «فرمانده بخاطر جنگ آخرش 3 هفته بیهوش بود و در طول این مدت یکی از ندیمه ها من رو با زهر قوی طبابت خونه... آخ... ببخشید... مسموم کرده و فرمانده با کمک ساحره ی اعظم دارن هم منو درمان میکنن هم اونا رو پیدا میکنن! احتمال قوی کار اَگجیجو هست!»
(ag 악 + jijo 지조 = agjijo 악지조) (اَگ به معنی شیطان هست! جیجو چون خیلی آدم عوضی ای بوده بهش میگفتن جیجوی شیطان.)
امپراطور اخم بزرگی کرد و گفت : «چرا دوباره اون عجوزه ی پیر رو وارد قصر کردین؟مگه یادتون رفته دفعه ی قبل با جیجو چیکار کرد و به طرفداراش چه آتو هایی داد! و اینکه این اَگجیجو ی عوضی شورشو درآورده! فرمانده دستگیرش کن و ازش اعتراف بگیر بعد بکشش! دهن مارو سرویس کرده بخدا !» از جمله ی آخرش واقعا خنده‌ام گرفت امپراطور ادامه داد  «خوب ولیعهد، صدات کرده بودم که بهت بگم ماه بعد یه جشن بزرگ به مناسبت تولدت میخوام برگذار کنم و توش تو برنامه ی رقص داری ولی فکر نکنم با این وضعیتت بتونی! برنامه رو عوض کنم؟»  «اوه نه نه نه نه لازم نیست! ساحره تا آخر این ماه پادزهر رو آماده میکنه و..» پریدم وسط حرفش  «من برات یه آهنگ می‌سازم! کافیه روش یه رقص طراحی کنی!» جیمین یه لبخند بزرگ زد و گفت  «آمادش میکنیم سرورم!» و منو با همون لبخند قشنگ همیشگیش نگاه کرد.
به اتاقش برگشتیم و ساحره اونجا با چند تا ظرف کوچولوی شیشه ای مشغول بود و به ما هشدار داد نزدیکش نریم!  «آی آی آی نزدیک نیاین! میترکینا! این زهرا رو باید اینقدر قاطی کنم تا پادزهر این بچه‌ی تپلی ناناز من درست شه! نزدیک بیاین چون مهارت ندارین ممکنه چیزیتون شه!» جیمین پرید بغل پیرزن و با خنده گفت : «من دیگه اون بچه کوچولوی تپلی نیستم ماما! کلی لاغر شدم! سیکس پکامو ببین!»
+چی؟ ماما؟
♡ آره! آها! اِ بهت نگفته بودم ساحره دایه ام بوده و بخاطر چیزخور کردن جیجو از دربار اخراج شده!
+وای جیمینی من یه تُن سوال ازت دارما!
♡چی؟ تون؟ چی هست؟
+ولش کن اونو! سوال اول: من، فرمانده‌ی اول محافظان سلطنتی ام؟ طبق چیزایی که توی سریال سرنوشت از چوی یونگ همون لی مین هو دیدم کار خییلیلیلیلی سختیه! من هیچ مهارتی ندارم!
♡نگران نباش! دو ماه تحمل کن تا تولدم به عنوان کادوم ازش درخواست کنم که ترفیع مقام بهت بده و بکنتت امین و مشاور و همه کاره ی من!
آروم گفتم +اگه تا اون موقع جی رو پیدا کنم و زنده باشم، خیلی خوشحال میشم!
♡مگه من میذارم اتفاقی برات بی.. چیی؟ جی کیه؟ هوم؟ هووی منه؟
خنده ی کوچولویی کرد و من گفتم
+نه بابا همون پارکیه که اگه پیداش نکنم... آها نه نه هووته!
بعد خندیدم و اون مشت آرومی به بازوی ورزیده ی این بدن جدیدم زد!
+جیمین یه لحظه صبر کن! اسم امپراطور فعلی چیه؟ گیونگ جونگ؟
♡ آره! چطور مگه؟ چیزی راجع به آینده ی کشور هست که... ممکنه بدختمون کنه؟
+اتفاقا خوشبختمون میکنه! جیمین تو جون منو نجات دادی!! داستانش طولانیه! بیا بشین رو تخت برا توضیح بدم!

MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷Where stories live. Discover now