Chapter 9:
Yoongi P. O. V :
یک ساعت پیش تهیونگ و آلین نامجون رو به زور آرامبخش خوابونده بودن
وای مغزم داره میپوکه! وات د هل چرا هر چقدر فکر می کنم اون اتفاق رو یادم نمیاد؟
همون لحظه یه خاطرهی قدیمی و خاک گرفته از جلوی چشمام گذشت!
+ت.. تهیونگ! تو باید فوق تخصص سرطان ریه بگیری!
👨🏻⚕️چی؟ چرا؟
چون یکی از ما قراره سرطان ریه بگیره فقط هر چی فکر میکنم یادم نمیاد کدوممون!
♭یونگی هیونگ تو دیگه وسط این شرایط چرا داری کُس میگی؟
👨🏻⚕️صبر کن ببینم! چیزی زدی؟
+تهیونگ! بهم اعتماد کن! من یه چیزایی رو میدونم که هیشکی دیگه نمیدونه!
👨🏻⚕️مثلا چی؟
+همین داستانه سرطان یکی از ماها! یا اینکه بعد از فوت بابای نامجون قراره یه اتفاق خیلی وحشتناک بیفته که هر چی فکر میکنم یادم نمیاد چیه!
♭بخدا این موادی شده! اصلا مغزش داغونه!
+از کجا فهمیدی مغزم موادیه؟
👨🏻⚕️چی؟
+هیچی بابا ولش کن! فقط میدونم.... آها یادم اومد! زیر سر جیسوعه!
👨🏻⚕️جیسو کیه؟
♭ت... تو جیسو رو از کجا میشناسی؟
+گفتم که! از آینده تا حدودی خبر دارم! در آینده که اون شخصی که سرطان داشت خوب میشه امیدوارم الان هم زنده بمونه!
♭چی میگی بابا؟ میشه یه جوری توضیح بدی ماهم بفهمیم!
👨🏻⚕️جیسو کیه؟
+نمیدونم! یادم نیست! فقط اسمش یادم مونده بود!
♭وکیله خونوادگیه نامجون اینا!
+ببینین! میخواین باور کنین میخواین باور نکنین! هوپی رو یادتونه؟ اون.. اون یه الهه ی جادویی طوری بود! مردم رو توی زمان سفر میداد! اسم مغازش هم مجیک شاپ بود! اون من رو از 2020 برگردوند به امروز! و حالا من اینجام! باور نکردین نه؟ بخدا راس میگـ...
جملش با خنده ی هیستریکه آلین قطع شد
♭بخدا این یه چیزی زده! خو برا ماهم میاوردی دیگه
ولی تهیونگ انگار توی شوک فرو رفته بود
👨🏻⚕️آ... آلین.. من ی.. یه چ.. چیزایی راجع به این موضوع شنیده بودم! معروف ت.. ترینش افسانه ی معروفه فرمانده کیم و امپراطور سانگجونگ هست! یه شمشیر از دوران گوریو پیدا شده که روش با خط کره ایی که ما الان باهاش مینویسیم نوشته کیم نامجون! دوست پسر تو همیشه این افسانه رو به مسخره میگرفت و میگفت که حتما بابام این کارو باهاش کرده! بعد هار هار میخندید ولی مثل اینکه واقعا یه کیم نامجون نامی از بعد از اختراعه هانگول رفته اونجا!
♭ی.. یه دفعه از بابای نامجون پرسیدم که چرا این اسمو براش گذاشتین و جواب داد مامانش عاشق تاریخ بود و اسم یه فرمانده ی معروف که کلی افسانه پشتش هست رو گذاشتن روش! پس داستان اینه!
+یعنی حرف منو باور میکنین؟
👨🏻⚕️کاملا!
♭جیسو قراره چیکار کنه؟
+یادم نمیاد! من کلی توی این 8 سال مواد مصرف کردم! مغزم گندیده! کاملا فراموش کردم!
👨🏻⚕️باید همه ی معما ها رو حل کنیم
+من میدونم کجا باید بریم! مجیک شاپ ! پیشه هوپی... دوست پسر قدیمیم!
♭چی؟ دوست پسرت؟
+ببینیش احتمالا همه چیو برات تعریف میکنه!
YOU ARE READING
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfiction🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...