Chapter 19:
Namjoon P. O. V :
13 اکتبر! روز بزرگ! بالاخره فرا رسید! جیمی به همراه جیهوپ قراره امشب رو بترکونن!
مراسم برای عموم مردم هست و تمام مردم سرزمین گوریو حضور دارن
و متاسفانه جیمین جان و هوپی جان عزیززز🙄من رو هم مجبور کردن باهاشون برقصم!
چرا آخههههه؟ 😭
و الان داریم آماده میشیم و بالاخره نوبت رسید به اجرامون!
(اجرای آهنگ آیدول توی ملون میوزیک آواردز 2018)بعد از تموم شدن اجرا رسما داشتم میمردم! جیمین حق داشت اون روز اونجوری فحشم بده!
امپراطور خر ذوق شده بود و جیمین هم برای ایم موضوع ذوق مرگ! از صحنه بیرون رفتیم و من سریع لباسامو عوض کردم چون منتظر بودم امپراطور حکم ترفیعم رو اعلام کنه!
با جیمین از پشت صحنه خارج شدیم و همه برامون دست زدن! جیمین سر جایی که مخصوص ولیعهد بود نشست و من کنارش وایسادم! بگذریم که جون وایسادن نداشتم ولی به هر حال باید تحمل میکردم!
امپراطور از سر جاش بلند شد و چند برگ کاغذ از ندیمه ی کنار دستش گرفت و شروع کرد با توجه به اونا حرف زدن:
©امروز ما، تمام مردم گوریو به مناسبت تولد 20 سالگی ولیعهد گرد هم اومدیم تا این مراسم فرخنده رو جشن بگیریم. اول از همه میخوام توسط این مراسم وظیفهی سنگینی که ولیعهد، یعنی امپراطور آینده بر گردن این مردم داره رو یاد آوری کنم و دوم، میخوام از همین جا از فرمانده اول محافظان سلطنتی دربار، یعنی کیم نامجون، تشکر کنم که در تمام این مدت کنار ولیعهد بوده و ازش محافظت میکرده! از این رو، امروز، با توجه به اینکه فرمانده به زبان کشور های غربی هم تسلط داره از مقام فرماندهی خارج و به مقام مشاور ارشد ولیعهد منصوب میشه! مشاور کیم، این مقام رو بهت تبریک میگم!
تعظیم کردم و گفتم:
+ممنونم امپراطور!
© و حالا میخوام به موضوع کادوی تولد ولیعهد برسم! ولیعهد سانگ (یادتونه نامجون لقب سانگ رو به جیمین داده بود! الان امپراطور جیمین رو با اون لقب صدا کرد) من میخوام قصر غربی رو به عنوان هدیه به تو و بانو چونچو، مادر گرامی بدم و 100 ندیمه هم از دربار خودم برات میفرستم! هدیه ت رو دوست داری؟
♡(ذوقینگ zoghing ) نه! (ذوقینگ) دوسش ندارم! (ذوقینگ) عاششقششمممم (وِری دیگه ذوقینگ) (هیز هارت ایز استاپینگ!) (ذوق)
یه لحظه نفسم بند اومد وقتی گفت هدیه امپراطور رو دوست نداره! گفتم الان امپراطور شَرهه شَرهَش میکنه، بعد میده سَگ بخوره ولی دیدم قصدش چیز دیگه ای بود! هوففف
©بانو یون، به ولیعهد و مشاورشون کن برای آماده شدن! بانو کانگ، شما هم به بانو چونچو کمک کن
و اونا چشم سرورم گفتن و بعد ما با با بانو یون وسائلم ن رو جمع کردیم و راهی اسباب کشی شدیم و هوپی هم بعد از اتمام مراسم به مجیک شاپ برگشت!
ESTÁS LEYENDO
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfic🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...