Chapter 7:
-به قبرستونی که گفتی رسیدیم!
+اوه اینجا هیچ فرقی با 1950 نکرده!
وارد شدیم! اون آهنگ پخش شد و صدای هوپی از تَهه مغازه اومد!
*الان میام کوکو!
-کوکو؟ چه... خنده دار!
+زهر مار! هنوز یادم نرفته دیروز میخواستی بهم تجاوز کنی! منحرف عوضی! فقط بخاطر پدر بزرگت نریدم بهت!
-اُوهو! بَد بانی بوی من از این حرفا هم بلده؟
+1.من بانی بوی نیستم 2.من بَد بانی بوی نیستم 3. اگر هم باشم مطعلق به هیچ خری از جمله یه آشغال مثل کیم تهیونگ خودخواه و حرومزاده نیستم!
-خوشم اومد ازت پسر! خوب ریدی بهم! فقط من این چیزارو ریدن حساب نمیکنم! کراشم روت بیشتر میشه
خودشو به جلو حرکت داد و توی یک چشم به هم زدن لبامو بوسید!
مغزم مثل یه فن گرل احمق همون موقع پیش خودش داد زد «وای چه هات! چه کاپل هاتی هستین شما! اصن سیخ کردم! شیپتون میکنم!»
+وات د فاک کیم تهیونگ! من دختر نیستم! پسرم و اینکه همجنس گرا هم نیستم!
-منم نیستم! ولی تو هستی و خودت خبر نداری! پس اگه نیستی، الان اون واسه ی چی پاشده داره رقص با گرگ ها میکنه؟
و به دیکم اشاره کرد!
چی؟ من سیخ کرده بودم؟ فقط با یه بوسه ی سادهی لعنتی؟ من 1950 حدودا بیشتر از 100 میلیون دختر رو توی فیلم ها بوسیده بودم و باهاشون خوابیده بودم ولی اتفاقی واسم نیوفتاد! حتی به زور با فکر کردن به یه دیک دیگه پر و خالی میشدم توشـ... چی؟با فکر کردن به دیک سیخ میکردم؟ آره! من واقعا گِی بودم و خودم خبر نداشتم؟
*آره! بهت تبریک میگم! تو گرایش خودت رو کفش کردی!
-یا حضرت پشم این کیه؟ از کجا پیداش شد؟
+هوپیییی! تو دوباره داشتی با کمال بی فرهنگی ذهن منو میخوندی؟
*دست من نیست! خودبهخود هست طرز کارش! تهیونگ خیلی ذهنت منحرف بی تربیت! همین الان از اون فکر بیا بیرون! دارم تصاویر بی صاحابش هم میبینم! بس کن!
-فاک! تو واقعا داری اونی که من میبینم میبینی؟
*بعله
هوپ قرمز شد!
+میتونم بپرسم چی دارین میبینین؟
هر دو باهم داد زدن 'نه! '
+باشه بابا چتونه!
*تهیونگ خعلی آدم آشغالی هستی همین الان تمومش کن وگرنه ميندازمت بیرون!
-نمیشه! صَب کن خالی شیم!
+وات د فاک داری به سکس فکر میکنییی؟ اون هم با یه پسر؟چییی؟ نکنه... منم؟
*آره! کوکو همین الان بهش بگو بس کنه!
+عوضی لاقل فقط خودت ببین!
-اگه دوست داری همین الان میبرمت هتل فقط خودم ببینمت!
+حرومزاده ی آشغال عوضی! تمومش من!
-آخی! خالی شدیم! خب هوپی جان شروع کن داستانتو!
*ریدم دهنت تهیونگ!
-باشه! حالا میگی یا نه؟
*2019 یه پسر به اسم کیم نامجون میاد به اینجا! قرار داد میبنده و به 979 میره! سلسله ی گوریو! نامجون یه مهندس بود که برای یه پروژه باید راجع به گی های زمان گوریو تحقیق میکرد! وقتی میره گذشته، در نقش پسر عموی امپراطور میره! و یه پسر عموی دیگه به نام پارک جیمین داشت که ولیعهد بود. ولیعهد یه برادر داشت به اسم جیجو! جیجو یه حرومزاده ی آشغال بود که جیمین رو مسموم کرد! ماموریت نامجون این بود که مشکل یه شخصی با فامیلی پارک رو حل کنه تا یه ملت به فاک نرن! اون شخص جیمین بوده! حالا اگه جیجو امپراطور میشد گوریو رو به انگشت وسطش میداد برا همین نامجون باید جیجو و دوست دخترش، جنی رو میکشت! تا حالا اون شمشیر رو که توی موزه هست که مال دوران گوریو هست ولی با خط کره ای روش نوشته کیم نامجون رو دیدین؟ با اون جیجو و جنی رو کشت! و خودش با خوبی و خوشی با جیمین، دوست پسرش که 981 امپراطور شد زندگی کردن! دو تا آهنگ هم برا فیلمتون باید استفاده کنین بعدا بیاین ازم بگیرینش! تهیونگ همین الان اون تصورات مسخره ات رو راجع به فیلمی که میخوای بسازی تموم کن چون اونا تا حالا با هم نخوابیدن و تو نمیتونی کوکی رو برای بازی کردن اون بخش راضی کنی!
+وات د فاک کیم تهیونگ ؟چی زدی اینقدر همش به فکر بکن بکنی؟ نکنه همیشه سیگار افزایش میل جنسی میکشی؟
-نه سکسیه من!سیگاری نیستم!
یه دونه زدم تو سرش و بعد با یه تشکر از هوپی از جا پاشدم و از مجیک شاپ خارج شدم!
-هِی صب کن بانیه من!
+من بانیه تو نیستم!
VOUS LISEZ
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfiction🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...